eitaa logo
مدافعان حـــرم
887 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
اهل خانه تأکید می‌کرده و به عنوان مثال می‌گفت: «در جلسه کلاس، امام فرمود که طلبه‌های متأهل نباید شب‌ها مطالعه کنند. بلکه شب‌ها را برای رسیدگی به امور خانه و همسر و فرزندان بگذرانند و سحرها را به مطالعه بپردازند.» از این توصیه مشخص می‌شود که ایشان به نقش تعیین‌کننده خانواده در سلامت فرزندان توجه زیادی داشت.
ﻬ‍‌ﻤﻬ ‍‌ﺠﺎ ﺒﺮﻔ
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت چهل و ششم: اولین 40 نفر سحری خوردم و از آشپزخونه اومدم بیرون ... رفتم برای نماز شب وضو بگیرم ... بی بی به سختی سعی می کرد از جاش بلند شه ... - جانم بی بی؟ ... چی کار داری کمکت کنم؟ ... هیچی مادر ... می خوام برم وضو بگیرم ... اما دیگه جون ندارم تکان بخورم ... زیر بغلش رو گرفتم و دوباره نشوندمش ... آب آوردم و یه پارچه انداختم روی پاش تا لباس هاش موقع وضو گرفتن خیس نشه ... - بی بی ... حالا راحت همین جا وضو بگیر ... دست و صورتش رو که خشک کرد ... جانمازش رو انداختم روی میز ... و کمک کردم چادر و مقنعه اش رو سرش کنه ... هنوز 45 دقیقه وقت برای نماز شب مونده بود ... اومدم برم که متوجه شدم دیگه بدون کمک نمی تونه حتی نماز بخونه... گریه ام گرفته بود ... دلم پیش مهر و سجاده ام بود و نماز شبم ... چند لحظه طول کشید ... مثل بچه ها دلم می لرزید و بغض کرده بود ... رفتم سمت بی بی ... خیلی آروم نماز می خوند ... حداقل به چشم من جوون و پر انرژی ... که شیش تا پله رو توی یه جست می پریدم پایین ... زیرچشمی به ساعت نگاه می کردم ... هر دقیقه اش یه عمر طول می کشید ... - خدایا ... چی کار کنم؟ ... نیم ساعت دیگه بیشتر تا اذان نمونده ... خدایا کمکم کن ... حداقل بتونم وتر رو بخونم ... آشوبی توی دلم برپا شده بود ... حس آدمی رو داشتم که دارن عزیزترین داراییش رو ازش می گیرن ... شیطان هم سراغم اومده بود ولش کن ... برو نمازت رو بخون ... حالا لازم نکرده با این حالش نمازمستحبی بخونه ... و ... از یه طرف برزخ شده بودم ... و از وسوسه های شیطان زجر می کشیدم ... استغفار می کردم و به خدا پناه می بردم ... از یه طرف داشتم پر پر می زدم که زودتر نماز بی بی تموم بشه ... که یهو یاد دفتر شهدام افتادم ... یکی از رزمنده ها واسم تعریف کرده بود ... - ما گاهی نماز واجب مون رو هم وسط درگیری می خوندیم... نیت می کردیم و الله اکبر می گفتیم ... نماز بی رکوع و سجده ... وسط نماز خیز برمی داشتیم ... خشاب عوض می کردیم ... آرپیجی می زدیم ... پا می شدیم ... می چرخیدم ... داد می زدیم ... سرت رو بپا ... بیا این طرف ... خرج رو بده و ... و دوباره ادامه اش رو می خوندیم ... انگار دنیا رو بهم داده بودن ... یه ربع بیشتر نمونده بود ... سرم رو آوردم بالا ... وقت زیادی نبود ... - خدایا ... یه رکعت نماز وتر می خوانم ... قربت الی الله ... الله اکبر ... حواسم به بی بی و کمک کردن بهش بود ... زبانم و دلم مشغول نماز ... هر دو قربت الی الله... اون شب ... اولین نفر توی 40 مومن نمازم ... برای اون رزمنده دعا کردم ...
قسمت چهل و هفتم: آخر بازی چند شب بعد ... حال بی بی خیلی خراب شد ... هنوز نشسته ... دوباره زیر بغلش رو می گرفتم و می بردمش دستشویی ... دستشویی و صندلی رو می شستم ... خشک می کردم ... دوباره چند دقیقه بعد ... چند بار به خودم گفتم ... - ول کن مهران ... نمی خواد اینقدر پشت سر هم بشوری و خشک کنی ... باز ده دقیقه نشده باید برگردید ... اما بعد از فکری که توی ذهنم می اومد شرمنده می شدم... - اگه مادربزرگ ببینه درست تمیز نشده و اذیت بشه چی؟ ... یا اینکه حس کنه سربارت شده ... و برات سخته ... و خجالت بکشه چی؟ ... و بعد سریع تمیزشون می کردم ... و با لبخند از دستشویی می اومدم بیرون ... حس می کردم پشت و کمرم داشت از شدت خستگی می شکست ... و اونقدر دست هام رو مجبور شده بودم ... بعد از هر آبکشی بشورم ... که پوستم خشک شده بود و می سوخت ... حس می کردم هر لحظه است که ترک بخوره ... نیم ساعتی به اذان ... درد بی بی قطع و مسکن ها خوابش کرد ... منم همون وسط ولو شدم... اونقدر خسته بودم ... که حتی حس اینکه برم توی آشپزخونه ... و ببینم چیزی واسه خوردن هست یا نه ... رو نداشتم ... نیم ساعت برای سحری خوردن ... نماز شبم رو هم نخونده بودم ... شاید نماز مستحبی رو می شد توی خیلی از شرایط اقامه کرد ... اما بین راه دستشویی و حال... پشتم از شدت خستگی می سوخت ... دوباره به ساعت نگاه کردم ... حاال کمتر از بیست دقیقه تا اذان مونده بود ... سحری یا نماز شب؟ ... بین دو مستحب گیر کرده بودم ... دلم پای نماز شب بود ... از طرفی هم، اولین روزه های عمرم رو می گرفتم ... اون حس و یارهمیشگی هم ... بین این 2 تا ... اختیار رو به خودم داده بود ... چشم هام رو بستم ... - بیخیال مهران ... و بلند شدم رفتم سمت دستشویی ... سحری خوردن ... یک - صفر ... بازی رو واگذار کرد ...
پیام یه بر عن داز😂😂
جواب من و دیگه جواب ندادن اون😂😂😂😂😂😂
دشمن در کشور های مختلف در حال کشتار ملتهاست از طریق ایجاد جنگ و تحریم های ظالمانه بعد یه عده ای میگویند چرا مرگ بر فلان میگویید
اینکه آمریکا میگوید ایران باعث بی ثباتی در منطقه است کاملا درست میگه بی ثباتی برای خودش نه کشور های منطقه
آنچنان شرایط اجتماعی گذشته و حال را با کلمات کنار هم تدوین وعرضه میکند انگار حدیث قدسیت که می شنوی رهبرم سید علی
شما پایگاههایی که در کشور های مختلف دارید بشمارید بعدش بگید کی باعث بی ثباتی است و دلیل این هم پایگاه برای چیست؟
اشاره رهبر معظم انقلاب اسلامی به ریشه قرانی مرگ بر دشمن از بیان شهید بهشتی در اول انقلاب
ریشه تمام تحریم ها اجرای قوانین اسلامی و ظاهر جامعه اسلامی و مظهر اون حجابه بطوری که بیشتر لیدر ها زن های بیحجاب بودند برخورد مسئولین در شهرهای مختلف با بی حجابی مایه دلگرمیست متشکرم
وَخنـده‌هاۍ‌ازتہ‌دل:)))🌿.
الهییی😍
اینوووو
چه هوایی🚶🏽‍♂✋🏾
بچم خودتونید😂✋🏾
حالا اون شیلنگو فاکتور بگیریم 😂
گاهی به خود سر بزن . . . بنگر که ایا همان هستی که او میخواهد ؟
مود زندگی تا حالت خوب باشه خودم خرابش میکنم🚶🏽‍♂✋🏾
Hamid_Alimi_-_Bebin_Shekaste_Balam_(MusicTarin).mp3
9.53M
سلام آقاکه الان روبه روتونم...(:🖤
بــچـهـ هـا حـالـمـ خـرابــهـ شـدیـد خـیـلـیـ بــرامـ دعـا کـنـیـد
ﭽﻘﺪﺮ ﮕﺎﻬﻴ ﻮﻘﺘﺎ ‍‌ﻤﻴﺨﻮﺎﻴ ﻨﺒﺎﺸﻴ ﭽﻘﺪﺮ ﺒﻌﻀﻴ ﻮﻘﺘﺎ ‍‌ﻤﻴﺪﻮﻨﻴ ﺒﺎ ﺒﻮﺪﻨﺘ ﻬ‍‌ﻤﻬ ﺎﺬﻴﺘ ‍‌ﻤﻴﺸﻨ ﻮﻠﻴ ﻨ‍‌ﻤﻴﺘﻮﻨﻴ ﻜﺎﺮﻴ ﺒﻜﻨﻴ