eitaa logo
مدافعان حـــرم
895 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ. سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام‌ بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مى‌يابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مى‌شود، سلام بر تو اى پاك‌نهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعده‌اى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دل‌بسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب می‌جويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار می‌كشم.
روز بیست و هفتم چله زیارت عاشورا ❤️ شهید امروز شهید محمد بروجردی (مسیح کردستان) هستند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای ندبه رفتین التماس دعا🤲🌹 همدیگه رو از دعای خیرمون بی نصیب نزاریم☺️
2.64M
🛑🛑🛑 🎙توضیحات استاد حسین امیدیان درباره لایحه عفاف و حجاب قوه قضائیه
{..📒💛..} خدا یا خدایا به حق خون‌های به ناحق ریخته شهدای راهت لحظه مرگ ما را با چنین حالاتی توام بگردان. خوشا آنان‌ که در راه حقیقت بساط خویش برچیدند و رفتند نگردیدند هرگز گرد باطل، حقیقت را پسندیدند و رفتند اما تو ای کسی که لحظه‌ای دیگر استخوان‌های سرد و بی روح مرا می‌نگری از این لحظه به بعد چشم خود را بگشا، لحظه موت را به یاد آر و با این دید که لحظه‌ای دیگر خود نیز چنین بی روح می‌شوی به آخرت بنگر که(انما الدنیا فنا) خدا را برگزین و معنی پیدا کن خدا را بجوی و گوهر شو خدا را جستجو کن و خلیفه او شو، دنیا، ابتذالات، لذائذ، پستی‌ها و همه زرق و برقها را واگذار و چشم بصیرت پیدا کن و به او بپیوند که هرچه جز اوست نیست شدنی است. ﴿📒💛﴾ ﴿📒💛﴾ ﴿📒💛﴾
{..👀🕸..} مریضی مادرش همزمان شده بود با آزمون مهمی که سپاه قرار بود بگیرد. محمد چند ماهی مرخصی گرفته بود تا حسابی مطالعه کند . بر خلاف تصور خیلی ها، محمد قید امتحان را زد دنبال مریضی مادرش را گرفت تا این که مادر بستری شد. یک ماه و نیم به مادر رسیدگی کرد. رفته بود ویلچر گرفته بود تا مادر را در حیاط بیمارستان بگرداند. بارها مادر را بر دوش گذاشته و از پله های بیمارستان آورده بود پایین! به مادرش خیلی احترام می گذاشت .  ﴿👀🕸﴾ ﴿👀🕸﴾ ﴿👀🕸﴾
{..🗿🎬..} حاج محمد اهل امر به معروف و نهی از منکر بود، یعنی همیشه سعی در ارشاد و راهنمایی دیگران  داشت، بخصوص در مورد نزدیکانش.  یادم می آید یک بار من خیلی راحت در یک مجلس مهمانی شروع کردم به غیبت کسی. وقتی از مجلس برمی گشتیم، محمد گفت:" می دانی که غیبت کردی. حالا باید برویم در خانه شان و تو بگویی این حرف ها را پشت سرش زده ای." گفتم:" این طوری که آبرویم می رود!" گفت:" تو که از بنده ی خدا این قدر می ترسی و خجالت می کشی، چرا از خدا نمی ترسی؟" این حرفش باعث شد من دیگر نه غیبت کننده باشم نه شنونده ی غیبت. ﴿🗿🎬﴾ ﴿🗿🎬﴾ ﴿🗿🎬﴾
ولی‌یہ‌روزمیاد کہ‌توتقویم‌مینویسن‌... تعطیلی‌رسمی‌بِمناسبت‌ ظھورِ‌ حضرتِ‌عشق‌ان‌شاءالله...🌱✨♥️ ✨♥️ ✨♥️
یاصاحب‌الزمان!💙✨ جوانان‌براےخرسندۍات‌ جان‌دردایره‌شہادت‌گذاشتند ومردانمان‌موی‌درساحت‌انتظار سپیدکردند ...!🚶🏻‍♀ وپیرانمآن‌بےتاب‌لحظہ‌ی‌دیدارتان ازسرای‌دنیاکوچیدند . 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💙✨ 💙✨
میگفت: وقتۍ‌عاشق‌امام‌زمان(عج) میشۍ‌دیگه‌هیچ‌گناهۍ‌بهت‌حال‌نمیده ! خیلۍ‌راست‌میگفت :)) 🦢🤍 🦢🤍
خوب خوب خوب سلام به رفقای خوب خودم چطورید؟ با برنامه ریزی همچی خوبه ؟😁 بچه ها اومدم اول اینکه خوشامد بگم به عزیزانی که تازه وارد کانالمون شدن ✨🌼 سلام عزیز خدا اینجا وقف امام زمان و شهداست و ما سعی داریم بهترین نوکر هاش باشیم🥲❤️ امیدوارم تا ظهور با ما باشید و اما دوم اینکه میخواستم بگم ممنون که با ما هستید و انرژی مثبت میدید مطمئن باشید امام زمان دلش خیلی شاد میشه وقتی یه کانالی که وقف هست براشون اعضای گلی مثل شما داشته باشه خلاصه که دمتون گرم🙂🫀 ان شاءالله ظهور نزدیکه 🪖💪🏽 راستی بچه ها نظراتتون،پیشنهادات،حرفی،سخنی،درد و دلی بود من به پا گوشم 🤩🚶🏽‍♂ آیدی مجاهد برای عزیزانی که نمیتونن داخل لینک برن🌿 @Loveshahadat ناشناس:https://harfeto.timefriend.net/16840085351512
۱ ۱_سلام و رحمت خدا ممنون از انرژی های خوبتون❤️🌹 بروی چشم حتما ۲_سلام و نور پروردگار 🌿 بله درسته میتونید بدون ذکر منبع حتی در کانالهاتون هم قرار بدید🌹✨ هدف ما ترویج دینه🌿🌱 پس باید از خیلی چیزا گذشت😎😁 جمله سنگین بودا ولی خوب حلاله حلاله برای همچی
«🌹☺️»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولایت اعتبار ما شهادت افتخار مااا❤️ برای پسرای کانال چریکی های خوبی تو راه😁 البته خب کافی شاپ و کنار دریا اشکالی نداره ولی خب ایشون پاتقشون مسجده☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در قیامت هر چشمی گریان است مگر چشمی که در مصبتُ عزای حسین گریسته باشد؛ - بحارالانوارج⁴⁴ص²⁹³ - علیه السلام
. 💙🌬 . در قانون عشـق ، صبحۍ ك از محبوبت صبح بخیر نشنوۍ تا اطلاع ثانوۍ شب باقیست ، 'پـَس صبحت‌ بخیـر جان‌مـَن🌥!'
جز آستـان توام در جهان پناهۍ نیست!✨
بچه که بودم دوست داشتم تمام دنیا را با پاي پیاده بگردم ؛ میخواستم جهانگردي تنها باشم که دلش را میزند به دریا و تمامِ هرچه که دارد از دیدن دنیا باشد . امّا انگار جهان چرخید و کوچک شد ؛ صاف افتاد میانِ چشم هایت‌! حالا جهان در دست‌های من است :) و من جهانگردی کوچک هستم که دنیا را از دریچه‌ی چشم‌های مهربانت میبینم'🪐 .
. ☁️🌸 .برید به دلبرتون بگید : شاید قشنگ تر از من واست وجود داشته باشه ، ولی هیشکی نمیتونه قشنگ تر از من دوسِت داشته باشه😌'🪄 .
مدافعان حـــرم
قسمت شصت و یکم خیانت روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم … دلخوریش از من واضح بود … سعی می کرد
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️ قسمت شصت و دوم زمانی برای نفس کشیدن دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد … می خواستم گریه کنم … چشم هام مملو از التماس بود … تو رو خدا دیگه نیا… که صدام کرد … - دکتر حسینی … دکتر حسینی … پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟ … ایستادم و چند لحظه مکث کردم … - من چطور آدمی هستم؟ .. جا خورد … - شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟ … با تمام خصوصیات مثبت و منفی … معلوم بود متوجه منظورم شده … - پس علائق تون چی؟ … - مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ و … واقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ … مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟ … چند لحظه مکث کردم … طبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه … ممکنه نتونن … در کنار اخلاق … بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است … اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار … آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن … اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت … بدون توجه به واکنش دیگران … مدام میومد سراغم و حرف می زد … با اون فشار و حجم کار … این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود … دیگه حتی یه لحظه آرامش … یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم … دفعه آخر که اومد … با ناراحتی بهش گفتم … - دکتر دایسون … میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم؟ … و حرف ها صرفا کاری باشه؟ … خنده اش محو شد … چند لحظه بهم نگاه کرد … - یعنی … شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ 
قسمت شصت و سوم خدای تو کیست خنده اش محو شد … - یعنی … شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ … چند لحظه مکث کردم … گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود … اما حالا … - صادقانه … من اصلا به شما فکر نمی کنم … نه به شما… که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم … نه فکر می کنم، نه … بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم … دوباره لبخند زد … - شخص دیگه که خیلی خوبه … اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟ … خسته و کلافه … تمام وجودم پر از التماس شده بود … - نه نمی تونم دکتر دایسون … نه وقتش رو دارم، نه … چند لحظه مکث کردم … بدتر از همه … شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید … - ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون … توجه کنید … یهو زد زیر خنده … اینقدر شناخت از شما کافیه؟ … حالا می تونید بهم فکر کنید؟ … - انسان یه موجود اجتماعیه دکتر … من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته … حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید … من ندارم … بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده … وقتی برای فکر کردن به شما و خوصیات شما ندارم … حتی اگر هم داشته باشم … من یه مسلمانم … و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید … از نظر شما، خدا … قیامت و روح … وجود نداره … در لاکر رو بستم … - خواهش می کنم تمومش کنید … و از اتاق رفتم بیرون …
قسمت شصت و چهارم جراحی با طعم عشق برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید … شده بودم دستیار دایسون … انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم … باورم نمی شد … کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد … دلم می خواست رسما گریه کنم … برای اولین عمل آماده شده بودیم … داشت دست هاش رو می شست … همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد … ولی سریع لبخندش رو جمع کرد .. - من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم … و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن … و … داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم … زیرچشمی بهم نگاه می کردن … و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود … چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم … - اگر این خصوصیاتی که گفتید … در مورد شما صدق می کرد … می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید … حتی اگر دستیار باشه … خندید … سرش رو آورد جلو … - مشکلی نیست … انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه … اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی … برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست … از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم … با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود … حاضر بشم … البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود … چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد … و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم … توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم … به نوبت جراحی های ما می گفتن … جراحی عاشقانه …