eitaa logo
مدافعان حـــرم
762 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
11.2هزار ویدیو
237 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ای که مجری من و تو به همکارش میگه: " چه غلطی بخوریم؟" 😂😂😂
همزمان که آمریکا میخواسته برای ساپورت کشتی‌هاش تو تنگه هرمز هواپیمای جنگی F-16 بفرسته؛ بچه های سپاه براش موشک ابومهدی آماده کردن! و در این نشانه هاییست برای آنان که می اندیشند!
از وقتی داداشم رادان اومده براندازها حساب کار خوب دستشون اومده 😉
BQACAgUAAxkBAAE6zJ9hE-s9gTqKNqN2_7GxUG2ohj9MWAACMQUAAq1AmFTJdpQmeciPgiAE.attheme
حجم: 142.8K
تم ویژه ماه محرم🔗🖤 🖤 ⃟ ⃟ 🕊 ¦⇢ 🖤 ⃟ ⃟ 🕊 ¦⇢ 🖤 ⃟ ⃟ 🕊 ¦⇢
BQACAgQAAxkBAAE6zLphE-tZEuGM8a5wAVtYqIYh5_LrPgACrQoAAvgwmVBKaWikudneISAE.attheme
حجم: 102.9K
تم ویژه ماه محرم🔗🖤 🖤 ⃟ ⃟ 🕊 ¦⇢ 🖤 ⃟ ⃟ 🕊 ¦⇢ 🖤 ⃟ ⃟ 🕊 ¦⇢
BQACAgUAAxkBAAE6nXFhEkCzHfBRiKSbDJ6nVGZBd6JRLwAC8wQAAqYkiVS3IB10eZsKbCAE.attheme
حجم: 164.8K
تم ویژه ماه محرم🔗🖤 🖤 ⃟ ⃟ 🕊 ¦⇢ 🖤 ⃟ ⃟ 🕊 ¦⇢ 🖤 ⃟ ⃟ 🕊 ¦⇢
خدا هرگز تورا از ما نگیرد 🥺💔 {🖤🔗} {🖤🔗} {🖤🔗}
شوق‌ را رد کرده‌ایم‌ از فراق‌ِ کربلا؛ کارمان‌ دارد به‌ مرزِ جان‌ سپردن‌ می‌رسد(: {🖤🔗} {🖤🔗} {🖤🔗}
زیر علمت امن ترین جای جهان‌ست چیزی که عیان‌ست چه حاجت به بیان‌ست.. {🖤🔗} {🖤🔗} {🖤🔗}
Hossein Saadatmand ~ Music-Fa.ComHossein Saadatmand - Neyze Shekasteha (128).mp3
زمان: حجم: 5.24M
┊<☁️🖤>┊ ‌ ‌ ●━━━━━━─────── ㅤ ⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻ نیزه شکسته ها را میان خاک صحرا ...💔🥲 📓⃟🌙 ¦⇢ 📓⃟🌙 ¦⇢ 📓⃟🌙 ¦⇢ ــــــــــــــــــــــــ❁ــــــــــــــــــــــــ
یاحسین‌غریب‌مادر !@hobo_lhosein_۲۰۲۳_۰۷_۲۵_۱۲_۱۳_۱۲_۸۴۱.mp3
زمان: حجم: 4.14M
┊<☁️🖤>┊ ‌ ‌ ●━━━━━━─────── ㅤ ⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻ یا حسین غریب مادر 🙃💔 📓⃟🌙 ¦⇢ 📓⃟🌙 ¦⇢ 📓⃟🌙 ¦⇢ ــــــــــــــــــــــــ❁ــــــــــــــــــــــــ
مدافعان حـــرم
مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را
بسم الله الرحمن الرحیم من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از بی گناهیام همچنان میسوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :»بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.« شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند