11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 درگیری مردم با فردی که قصد بیاحترامی به خیمه امام حسین(ع) را داشت!
پ.ن. این دوربین مخفی را از دست ندهید👌
#محرم
مدافعان حـــرم
هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود : »حیدر تا آمرلی نیفتاده دست
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_تنها_میان_داعش
میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراری اش بادم میزد.
برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمی آمد دیشب کِی خوابیدم که صدای انفجار نیمه شب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.
سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم.
درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.
چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم.
قلبم به قدری با بی قراری میتپید که دیگر وحشت داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون می بارید!
از حیاط همهمه ای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود.
به سختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود.
به سمت در رفتم. در چوبی مشرف به
ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران! کنار حیاط کیسه های بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایه ها بودند، همچنان جعبه های دیگری می-آوردند و مشخص بود برای شرایط جنگی آذوقه انبار میکنند.
سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف وآن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهره-اش نبود.
دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکه ای بودم که عباس به پا کرده و اصلا ً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زن عمو در گوشم نشست :
»بهتری دخترم؟« به پشت سر چرخیدم و دیدم زن عمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند.
وقتی دید صورتم را با اشک شسته ام، به سمتم آمد و مژده داد :
»دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.
« و همین یک جمله کافی بود تا جان زتن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و به خدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛
فقط اینبار اشک شوق! دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدرحرف بزنم که خودش تماس گرفت.
حالم تماشایی بود که بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش رابدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :
»واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟!
پس فردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!«
هیجدهم مرداد ماه سالروز شهادت شهید محسن حججی و روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم گرامی باد.
┈┈••✾••┈┈
تو بچگی یه تصادف شدید میکنه و تا مرز مرگ میره مادرش نذر میکنه اگه خوب بشه سرباز حضرت عباس علیه السلام بشه
تو سوریه فرمانده و موسس لشگر فاطمیون بود، یه روز قبل از عملیات میگه :
ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم صبح تاسوعا رفت پیش عباس علیه السلام...
#شهادت_شهید_حججی
#شهیدصدرزاده
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاشو ای پهلوون🥲💔
#شهید_حججی
#سالروز_شهادت
داداش محسن شفاعتمون کن😔
خوش بحالت
آسمانی شدن کار مردان خواست....!🥺
#پروفایل_شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمی دلتنگم و دارم کمی باتوسخن.. .💔
#شهید_محسن_حججی
#سالروز_شهادت
''بسمالله''
شبمان با قرآن کریم🌼✨
صفحه ۴ و ۵قرآن کریم 🔗📖
هدیه به روح والای شهید محسن حججی 💌🗓
‹.🤍🫀.› .
⋅ ─ ─ ─ ─ ⋅ ❀ ⋅ ─ ─ ─ ─ ⋅
https://eitaa.com/Modafeane_Haraam
⋅ ─ ─ ─ ─ ⋅ ❀ ⋅ ─ ─ ─ ─ ⋅
جمهوری اسلامی ایران به فناوری موشک کروز سوپرسونیک دست یافت
البته براندازا هم به تریاک سونیک خوب برای منقل هاشون دست یافتن:)))
#خبر
طنز ماجرا اونجاس که ١نگلیس خودش سرآمد استعمار در دنیاس ولی روز خبرنگار به جاسوسایی که به کشور خودشون خیانت کردن رو تبرئه کرده...
بعد یکی مثل ژولیان آسانژ که خبرنگاره و بنا به شغلش از فعالیت کثیف لندن و نیویورک پرده برداشت رو به بدترین شکل شکنجه کنه...
هذا فاذا؟؟؟؟
#اخبار