فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان المدرسه و انا الیه مدرسه😂
به پیشگاه دانش آموزان،دانشجویان،ناظمان،ناظران و معلمان علی الخصوص اسیران خاک تسلیت میگوییم😆
- بر خلایق لطف کردی، منتها برعکس شد!
- پاسخ «خوبی» نمیدانم چرا برعکس شد؟
#امامغریب
#امامحسنعسکری 🖤 !
-امشب که زمین و آسمان می گرید
-از ماتم عسکری جهان می گرید..
-جا دارد اگر شیعه خون گریه کند
-چون مهدی صاحب الزمان می گرید..💔
#تسلیتیاصاحبالزمان
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جون ما به فدای تو آقا جون 🖤 .
#شهادت_امام_حسن_عسگری🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آجرک الله بقیه الله 🕯 .
#شهادت_امام_حسن_عسگری🖤
#استوری📲
〔🧡🌿〕
اینچادرِمشڪـےٖ
ضمانتِامنیتِمناست^^!
خـواهـرم
معنـےٖآزاد؎رودرست
متوجہنشد؎'!
آزاد؎یعنـےٖ :
مطمئنباشـےٖ
اسیرِنـگاهِناپاڪاننیستـےٖ((:🕊
#چادرانه✨
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
"اهل تظاهر نبود"
سالیان سال بسیجی بودنش را، آن هم بسیجی فعال بودنش را؛ حتی دوستان و فامیل هایش متوجه نشده بودند
وخیلی از دوستانش بعد از شهادتش متوجه شدند که به سوریه رفته بود!
می گفت: من برای دل خودم و اعتقاد خودم به بسیج رفته ام و حالا هم برای وظیفه ای که روی شانه ام سنگینی می کند؛ راهی سوریه می شوم...
#شهید_بابکنوری_هریس
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
「🌿⃟ ⃟♥️」
مهرهرکسیبهدلبیفتد،دلمالاوست ...
مواظب #امام_حسین دلت باش ...❤️
مثل شهدا
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
نمیدانم
درد این روزهایم
چیست
ولی نبودن
تو
مانند نمک بر روی زخم است...
#امام_زمان 🪴
#اللهمعجللولیکالفرج 🫀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز #اربعین ،دسته ی بالا برای مردم پاکستانه
دسته ی وسطی عزاداری خود مردمِ عراقه جلوی خیمه گاه امام حسین علیه السلام که میشه پشت تل زینبیه دسته ی پایینی هم همینطور
داشتیم پیادروی میکردیم تا به ماشین های سامرا برسیم این خوردنی های زیبا رو دیدیم😁دقت کنید دیدیم نخوردیم😂
بازار حلویجات داغ داغ بود 🔥
خیلیا برای سوغاتی میبردن
مدافعان حـــرم
با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم آمرلی در همه روزهای محاصره را بهتر ببینم
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_تنها_میان_داعش
ردیف ماشین ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای شهادت بردم :»چطوری آزاد شدی؟«
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :
»برا این گریه میکنی؟«
و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه ناله های حیدر و پیکر مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :
»حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!«
و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :
»اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به-خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!«
و از نزدیک شدن عدنان به ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :
»امروز وقتی فهمیدمکشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!«
و فقط امداد امیرالمؤمنین مرا نجات داده و می-دیدم قفسه سینهاش از هجوم غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم :
»حیدر چجوری اسیر شدی؟«
دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :
»برای شروع عملیات، من و یکی دیگه از بچه ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.«