شاید شهادت
آرزوۍ همہ باشد
اما یقیناً
جز مخلصین
ڪسی بدان نخواهد رسید ...
#رفیقشهیدم
#شهید_ابراهیم_هادی
مدافعان حـــرم
✨✨✨✨✨ رمان: #قصهدلبری قسمت_شصتوپنجم امیر حسین سه ماه و نیمه بود که از سوریه برگشت می خواست
✨✨✨✨✨
رمان: #قصهدلبری
قسمت_شصتوششم
بعد از تشیع دوستانش وی آمد می گفت :
«فلانی شهید شده بچه ی سه ماهه اش رو گذاشتند روی تابوتش ..
تو نزار روی تابوت ، بذار روی سینه م! »
حتی گاهی نمایش تشییع جنازه خودش را هم بازی می کردیم
وسط هال دراز به دراز می خوابید که مثلا شهید شده و می خندید
بعد هم می گفت : « محکم باش!»
و سفارش می کرد چه کارهایی انجام دهم
گوش به حرف هایش نمی دادم و الکی گریه زاری می کردم ، تا دیگر از این شیرین کاری ها نکند
رسول خلیلی و حاج اسماعیل حیدری را خیلی دوست داشت ..
وقتی شهید شده بودند ، تا چند وقت عکس و تیزر و بنرو اینها را برایشان طراحی می کرد .
برای بچه های محل کارش که شهید شده بودند ، نماهنگهای قشنگی می ساخت .
تا نصفه شب می نشست پای این کارها
عکس های خودش را هم ، همان هایی که دوست داشت بعد در تشییع جنازه و یادواره هایش استفاده شود ، روی یک فایل در کامپیوترش جدا کرده بود
یکی سرش پایین است با شال سبزو عینک ، یکی هم نیمرخ .
اذیتش می کردم می گفتم : « پوستر خودت رو هم طراحی کن دیگه!
در کنار همه کارهای هنری اش ، خوش خط هم بود ..
ثلث و نستعلیق و شکسته را قشنگ می نوشت . .
این خوش خطی در دوران دانشجویی و در اردوها بیشتر نمود پیدا می کرد : پارچه جلوی اتوبوس ، روی درهای ورودی و دیوارهای مسجد و حسینیه ها مینوشت:« میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم ، منم گدای فاطمه »
وقتی از شهادت صحبت می کرد ، هرچند شوخی و مسخره بازی بود ، ولی گاهی اشکم را در می آمد
گاهی برای اینکه لجم را در آورد ، صدایم می زد :
« همسر شهید محمد خانی!»
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
رمان: #قصهدلبری
قسمت_شصتوهفتم
من هم حسابی می افتادم روی دنده لج که از خر شیطان پیاده شود . .
همه چیز را تعطیل می کردم
مثلا وقتی میرفتیم بیرون ، به خاطر این حرفش می نشستم سرجایم و تکان نمی خوردم
حسابی از خجالتش در آمدم تا دیگر از زبانش افتاد که بگوید :
« همسر شهید محمد خانی ! »
روزی از طرف محل کارش خانواده ها را دعوت کردند برای جشن .
ناسازگاری ام گل کرد که « این چه جشنی بود ؟ این همه نشستیم که همسران شهید بیان روی صحنه و یه پتو از شما هدیه بگیرن ؟ این شد شوهر برای این زن ؟ اون الان محتاج پتوی شما بود ؟
آهنگ سلام آخر خواجه امیری رو گذاشتن و اشک مردم در اومد که چی ؟
همه چی عادی شد ؟ »
باید میرفتیم روی جایگاه وهديه می گرفتیم که من نرفتم .
فردایش داده بودند به خودش آورد خانه .
گفت : « چرا نرفتی بگیری ؟ »
آتش گرفتم..
با غیظ گفتم : « ملت رو مثل نونوایی صف کرده بودن که برن یکی یکی کارت هدیه بگیرن! برم جلوبگم من همسر فلانی ام و جلوی اسمت رو امضا کنم ؟ محتاج چندرغاز پولشون نبودم! »
گمان کردم قانع شد که دیگر من را نبرد سرکارش
حتی گفت : « اگه شهید هم شدم ، نرو! »
همیشه عجله داشت برای رفتن . اما نمیدانم چرا این دفعه ، این قدر با اطمینان رفتار می کرد . .
رفتیم پلیس ۱۰+ تا پاسپورت امیرحسین را بگیریم ، بعدهم کافی شاپ
می گفتم : « تو چرا این قدر بی خیالی ؟ مگه بعدازظهر پرواز نداری ؟ »
بیرون که آمدیم ، رفت برایم کیک بزرگی خرید .
گفتم : « برای چی ؟ » گفت : تولدته! »
اما تولدم نبود
ولی بعد رفتیم خانه مادرم دور هم خوردیم
✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باباعلیجانم🤍!'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی دوستت دارم .. ❤️🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادی اش دوام ندارد:)🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم گفته که از امالبنین حاجت بخواه:)💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دلبر ِابلفضل (: ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدرنامتوزیباست..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قربونِسرظهرایحرمتابالفضل❤️🩹
📃 بخشی از وصیتنامه شهید همت:
مادرجان، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه امام حاضر بودم بميرم؟
🌹کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست.
🌹اگر افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من رو سياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد.
🕊 ۱۷ اسفند سالروز شهادت شهید همت
شهید#محمدابراهیم_همت🕊🌹
#شهیدانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷فرازی از وصیتنامه شهید هادی اخباری
🌷شهادت دهم اسفندماه ۱۳۶۴ - فاو
عملیات والفجر ۸
#شهید_هادی_اخباری
#وصیتنامه
#شهیدانه
🔹 نخبه پزشکی که شهادت را برگزید ...
احمدرضا راهش و مسیرش از این دنیا جدا بود..! وصل شدن به لقاء الله را ترجیح داد به رتبهی اول پزشکی و با نیتِ خالص و خدایی گفت: آری «صفایی ندارد ارسطو شدن، خوشا پَر کشیدن، پرسـتو شدن» و در ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ در کسوت یک بسیجی در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت رسید...
#شهید_احمدرضا_احدی🌷
#امنیت_اتفاقی_نیست
#شهیدانه
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست
ای مردم به خدا روز حسابي هم هست:)!🌑'🖤
#مجاهدِ_بی_مزه
#عکاسی_مجاهد
نهبیمارمنهخوشحالمنهازحالمخبردارم
گهیازدلگهیازجانگهیازهردوبیزارم...((:
#عکاسی_مجاهد
#مجاهدِ_بی_مزه
مدافعان حـــرم
نهبیمارمنهخوشحالمنهازحالمخبردارم گهیازدلگهیازجانگهیازهردوبیزارم...((: #عکاسی_مجاهد
خونه های قدیمیییی
یه حال و هوایی داره که هیچ خونه مدرن اون رو تجربه نمیکنه🥲🌱
مدافعان حـــرم
نهبیمارمنهخوشحالمنهازحالمخبردارم گهیازدلگهیازجانگهیازهردوبیزارم...((: #عکاسی_مجاهد
گهی گریان ، گهی خندان ، گهی چون ابر سرگردان ،
گهی عاقلتر از عاقل ، گهی نادانتر از نادان !..
خدای مهربانم
برای تمام وقت هایی که جز تو
کسی کنارم نبود
ازت ممنونم ...♡...
شبتون آروم 🥲🌿
🌪❤️🔥کـــانــــالــــ شـــور طـــوفـــانـــی❤️🔥🌪
•بـــزرگ تـــریـــن کـــــانـــــالــــ مـــداحـــیــ هــاــی شـــور طـــوفــــانــــی❤️🔥⛓
•بــحــقمــادرســاداتـــــ...))🤍❤️🩹
♡منــــبــــع↓↓↓♡
✓مـــولـــودے🤍
✓پــروفــایـل🎞
✓مــداحـــے هــاــی شــور🔥⛓
✓اشــعــار امـیــرالـمــؤمـنــیـن📝❤️🔥
https://eitaa.com/MADAHI110128
https://eitaa.com/MADAHI110128
•ایـواننــجــفعـجـبصـفـاییدارد¹¹⁰🔥⛓
•مــولـــ¹¹⁰ــافـقطامـیـرالـمـؤمــنـیــن:))🫀⛓
•بهعـشـقخـانــمسـهســالـهبزنرو 315♥
•یــاعلـ¹¹⁰ــیبــگــو بـزنرولـــیــنــکـــ و پــیــوســتــنرو بــزن تـابــهجــمــعمــا بــپــیــونـدیـد❤️🔥⛓👇
https://eitaa.com/MADAHI110128
https://eitaa.com/MADAHI110128
•بـــــر دشــــمــــن مـــرتـــضــــی عــــلـ¹¹⁰ــی لـــعـــنـــتــــ❤️🔥⛓👆👆