شبکه چهار
نام برنامه:جزءخوانی
ساعت پخش:۱۳:۳۰
نام برنامه:زندگی پس اززندگی
ساعت پخش:۱۷:۰۰
#ویژه_برنامه_ماه_رمضان
شبکه قران ومعارف
نام برنامه:دل آرام
ساعت پخش:۳:۰۰بامداد
نام برنامه:سخنرانی مذهبی
ساعت پخش:۱۳:۰۰
نام برنامه:ترتیل خوانی
ساعت پخش:۱۳:۳۰
نام برنامه:ماه ترین ماه
ساعت پخش:۱۷:۳۰
نام برنامه:مسابقه خانوادگی قرآنی ۱۱۴
ساعت پخش:۱۹:۳۰
نام برنامه:یادخدا
ساعت پخش:۲۰:۰۰
نام برنامه:ستاره های زمین
ساعت پخش:۲۱:۰۰
#ویژه_برنامه_ماه_رمضان
مدافعان حـــرم
✨✨✨✨✨✨ رمان: #قصهدلبری قسمت_هفتاوسوم دیدم نمی توانم جلوی اشک هایم را بگیرم ، وصل کردم به رو
✨✨✨✨✨✨
رمان: #قصهدلبری
قسمت_هفتادوچهارم
انگار همه بی تابی و پریشانی ام راهمان لحظه سرحاج اقا خالی کردم ..
بدنم شل شد ، بی حس بی حس!
احساس می کردم یکی ارامشم داد!
جسمم توان نداشت ، ولی روحم سبک شد.
مارا بردندفرودگاه ..
کم کم خودم راجمع کردم. بازی ها جدی شده بود!
یاد روزهایی افتادم که هی فیلم آن مادر شهید لبنانی را می گرفت جلویم که((توهم همین طورمحکم باش!))
حالا وقتش بود به قولم وفا کنم . کلی ادم منتظرمان بودند.
شوکه شدند که از کجا باخبر شده ایم ..
به حساب خودشان می خواستند نرم نرم به ما خبر بدهند!
خانمی دلداری ام می داد
بعد که دید ارام نشسته ام ، فکر کرد بهت زده ام ..
هی می گفت:((اگه مات بمونی دق می کنی!گریه کن ، جیغ بکش ، دادبزن!))
با دو دستش شانه هایم را تکان می داد:((یه چیزی بگو!))
گفتند:
((خانواده شهیددباید برن ..
شهید روفردا صبح زود یا نهایتا فردا شب میاریم!))
از کوره در رفتم.
یک پا ایستادم که:((بدون محمد حسین از اینجا تکون نمی خورم!))
هرچه عزو جزکردند ، به خرجم نرفت
زیر بار نمی رفتم ..
با پروازی که همان لحظهدحاضر بود برگردم میگفتم:((قراربودباهم برگردیم!))
گفتند:((پیکر رو باید باهواپیمای خاصی منتقل کنن!
توی اون هواپیما یخ می زنی!
اصلا زن نباید سوارش بشه ، همه کادر پرواز مرد هستن!))
می گفتم:((این فکر رو از سرتون بیرون کنین که قراره تنها برگردم!))
مرتب ادم ها عوض می شدند.
یکی یکی می امدنددراضی ام کنند ..
وقتی یک دندگی ام را می دیدند ، دست خالی برمی گشتند!
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
رمان: #قصهدلبری
قسمت_هفتادوپنجم
آخرِ سر خودِحاج آقا آمد و گفت :
« بیا یه شرطی باهم بذاریم! تو بیا بریم ، من قول میدم هماهنگ کنم دو ساعت با محمدحسین تنها باشی!»
خوشحال شدم ، گفتم :
« خونه خودم هیچکسم نباشه!»
حاج آقا گفت :
« چشم!»
داخل هواپیما پذیرایی آوردند .
از گلویم پایین نمی رفت!
حتی آب ...
هنوز نمی توانستم امیرحسین را بگیرم!
نه اینکه نخواهم ، توان نداشتم
با خودم زمزمه کردم :
« الهی بنفسی انت!
آفریننده که خود تو بودی..!
نمیدونم شاید برخی جون ها رو با حساب خاصی که فقط خودت میدونی ، ارزشمندتر از بقیه خلق کردی که خودت خریدارشون میشی! »
بعد از ۲۸ روز مادرم را دیدم! در پارکینگ خانه ..
پاهایش جلو نمی آمد
اشک از روی صورتش میغلتید ، اما حرف نمی زد!
نه تنها او ، همه انگار زبانشان بند آمده بود!
بی حس و حال خودم را ول کردم در آغوشش
رفته بودم با محمدحسین برگردم ، ولی چه برگشتنی..!
می گفتند :
« بهتش زده که بر و بر همه رو نگاه میکنه!»
داد و فریاد راه نمی انداختم ، گریه هم نمی کردم!
نمیدانم چرا ، ولی آرام بودم!
حالم بد شد ..
سقف دور سرم چرخید! چیزی نفهمیدم ..
از قطره های آب که پاشیده می شد روی صورتم ، حدس زدم بیهوش شده ام.
یک روز بود چیزی نخورده بودم شاید هم فشارم افتاده بود ..
شب سختی بود
همه خوابیدند اما من خوابم نمی برد!
دوست داشتم پیامهای تلگرامی اش را بخوانم
رفتم داخل اتاق ، در را بستم .
امیرحسین هم را سپردم دست مادرم ..
حوصله هیچ کس و هیچ چیز را نداشتم و می خواستم تنها باشم!
✨✨✨✨✨✨✨
|•🪶🛖•|
نام و نام خانوادگی: حاج حسین همدانی
محل تولد: آبادان
تاریخ تولد : ۱۳۲۹/۹/۲۴
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۷/۱۶
محل شهادت: حلب، سوریه
محل دفن: همدان
وضعیت تأهل: متأهل
تعداد فرزندان: ۴
سردار حاج حسین همدانی در سال ۱۳۳۳ دیده به جهان گشود. وی در همان ابتدای جوانی در صف مبارزان انقلابی درآمد و با حضور در محضر آیتالله شهید مدنی در همدان به مبارزه به رژیم شاهنشاهی پرداخت.
|•🪶🛖•|#زندگی_نامه_شهید
|•🪶🛖•|#شهید_حسین_همدانی
|•🪶🛖•|#مدافع_حرم
|•🪶🛖•|#شهیدانه
|•🪶🛖•|
مسئولیتهای سردار حسین همدانی در هشت سال دفاع مقدس:
۱ ـ فرمانده لشکر ۳۲ انصارالحسین استان همدان
۲ ـ فرمانده لشکر ۱۶ قدس استان گیلان
۳ ـ معاونت عملیات قرارگاه قدس
مسئولیتهای پس از دفاع مقدس سردار حسین همدانی:
۱ ـ فرمانده قرارگاه نجف اشرف و فرمانده لشکر ۴ بعثت
۲ ـ رئیس ستاد نیروی زمینی سپاه پاسداران
۳ ـ جانشینی فرمانده نیروی مقاومت بسیج سپاه (دو دوره)
۴ ـ مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
۵ ـ جانشین سازمان بسیج مستضعفان
۶-عضو هیئتامنای هیئت رزمندگان
۷-فرمانده سپاه محمد رسولالله (ص) تهران
|•🪶🛖•|#خاطرات_شهید
|•🪶🛖•|#شهید_حسین_همدانی
|•🪶🛖•|#مدافع_حرم
|•🪶🛖•|#شهیدانه
|•🪶🛖•|
خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع).
مگر میتوان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایتفقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامهدهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنهها و کمینها عبور میدهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم.
بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقعها این نفس سرکش سراغ من میآمد و مرا گول میزد، وسوسه میشدم، نق میزدم، در درونم اعتراض ایجاد میشد اما خدا مرا کمک میکرد، متوجه میشدم، پشیمان میشدم، توبه میکردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا میپذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.
|•🪶🛖•|#وصیت_نامه_شهید
|•🪶🛖•|#شهید_حسین_همدانی
|•🪶🛖•|#مدافع_حرم
|•🪶🛖•|#شهیدانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینتشنگیکجا،اونتشنگیکجا❤️🩹🥲
#ماه_رمضان🌛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امامحُسینمن❤️🩹!'