خود را به سختی به عقب رساندیم و مهدی و تعدادی دیگر از شهدا همانجا ماندند و به رسم تأسی گمنامان پیوستند و دشمن تکفیری پیکرهای آن را مبادله نکرد و تحویل نداد.
دلنوشتهای زیبا از همسر شهید مدافع حرم مهدی ثامنیراد
به نام خدایی که مرگ را همچون زندگی حق انسان قرار داد و با شهادت مرگ را زیبا ساخت.
شهادت هدیهایست زیبا و ارزشمند از جانب خدا به بهترین و برگزیدهترین بندهاش
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
مهدی عزیزم!
درود خدا بر تو که لایق بهترین و زیباترین هدیه خداوند بودی!
زمانی که برای سفری که بازگشت نداشت آماده میشدی انتظار چنین روزی را داشتم.
روزی که خدا تو را به من هدیه داد شاید نمیدانستم که روزی اینگونه چنین تاجی بر سرم بگذارد، ولی وقتی ثانیه ثانیه با تو بودن را تجربه کردم، اینکه با چشمان خودم خوبیهایت را دیدم، اینکه با تمام نداریهایت باز هم سرپرست ایتامی بودی که محتاج یک نگاه پر مهر هستند، اینکه سعی میکردی با شاد کردن دل خانوادههای شهدا خون ریخته شدۀ فرزندشان را ارج نهی، اینکه وقتی صدای اذان را میشنیدی دست از زندگی میکشیدی برای رسیدن به معبود، اینکه باتمام مشغلههای کاری نماز به نیت حضرت زهرا و امام زمان در هر شب فراموشت نمیشد،
هر روز به اینکه روزی شما به جایگاهی خواهید رسید که همه در حسرت چنین جایگاهی خواهند بود مطمئنتر میشدم.
خدا را شکر میکنم که بهترین بندهاش را 8 سال به من امانت داد، 8 سالی که برایم از بهترین و زیباترین روزهای زندگیام بود.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
با تو بهترینها را تجربه کردم و حالا با شهادتت باز هم بهترین بودی برایم.
قطعاً روزی که شنیدم دیگر حضور فیزیکی تو را در کنارم ندارم، اینکه پیکر بیجانت در کدامین صحرا افتاده است، همۀ اینها برایم از صد بار جان دادن هم سختتر بود،
ولی تنها چیزی که هنوز من را سرپا نگه داشته است مرگ زیبای توست، اینکه شهدا زندهاند برایم کمی، فقط کمی آرامش قلبی است.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
گلوله مجال پلک زدن هم به او نداد و همان لحظه به شهادت رسید و دعای ایتام سوری که همیشه مورد عنایت مهدی بودند در حقش به اجابت رسید.
خواستیم او را به عقب بیاوریم که دوباره شلیک کرد و یک تیر هم به پایش خورد. حجم آتش خیلی زیاد شد.
به دلیل شرایط منطقه دستور عقبنشینی صادر شد و توان برگرداندن او را نداشتیم.
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
چهل و پنج روز آنجا بود. وقتی بار اول برگشت ساکش را جلوی آشپزخانه، کنار درب ورودی گذاشت. من میدانستم معنی این کارش این است که باز هم میخواهد برود.
گفتم: «آقا خیلی هم دستور قاطعی برای سوریه رفتن نداده؟!» جواب داد: «من به فرمان رهبرم رفتم و تا آخر هم میمونم.»
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
تقریباً شهریور 94 بود که صحبت از سوریه کرد. من با اینکه خیلی روی او حساس بودم و همه چیز را میپرسیدم، خیلی در این خصوص از او سوال نپرسیدم و فکر میکردم یک مأموریت است مثل بقیۀ مأموریتهایش.
مهدی به خاطر اینکه من حساس نشوم، اصرار و پافشاری از خود نشان نداد و خیلی ساده و راحت رفت.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
خیلیها میگفتند: «اجازه نده بره سوریه.» من جواب میدادم: «دلیلی نداره اجازه ندم، دوست داره بره و میره.» او اگر برای انجام کاری مصمم بود حتماً انجام میداد. آن طور نبود که اگر من بگویم نرو ایشان قبول کند و نرود.
میگفت: «بیست هزار شیعه، چهار ساله که در محاصرهان، ما باید بریم و نجاتشون بدیم.» وقتی ساکش را میبست چیزی نگفتم و سختگیری نکردم.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
اولین باری که اعزام شد دوازدهم مهر بود. نیمههای شب رفته بود و روی درب کاغذی چسبانده بود و تنها یک وصیت کرده بود: «مسجد یادتان نرود.»
تماس که میگرفت طوری وانمود میکرد که هیچ خبری نیست! همیشه میگفت: «ما از میدان نبرد و جنگ فاصلۀ زیادی داریم، تو خودت رو ناراحت نکن.»
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
اولین باری که اعزام شد دوازدهم مهر بود. نیمههای شب رفته بود و روی درب کاغذی چسبانده بود و تنها یک وصیت کرده بود: «مسجد یادتان نرود.»
تماس که میگرفت طوری وانمود میکرد که هیچ خبری نیست! همیشه میگفت: «ما از میدان نبرد و جنگ فاصلۀ زیادی داریم، تو خودت رو ناراحت نکن.»
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
چهل و پنج روز آنجا بود. وقتی بار اول برگشت ساکش را جلوی آشپزخانه، کنار درب ورودی گذاشت. من میدانستم معنی این کارش این است که باز هم میخواهد برود.
گفتم: «آقا خیلی هم دستور قاطعی برای سوریه رفتن نداده؟!» جواب داد: «من به فرمان رهبرم رفتم و تا آخر هم میمونم.»
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
محل کارش به هیچ عنوان اجازه حضور در سوریه را به ایشان نمیداد و با توجه به نوع مأموریت یگانش، هرگز حضور در سوریه برایش امکان پذیر نبود.
با کلی از افراد در یگانهای مختلف صحبت کرده بود. با سختی تمام و هزار دردسر توانست از محل کارش آزاد شده و عازم سوریه شود.
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam
تقریباً شهریور 94 بود که صحبت از سوریه کرد. من با اینکه خیلی روی او حساس بودم و همه چیز را میپرسیدم، خیلی در این خصوص از او سوال نپرسیدم و فکر میکردم یک مأموریت است مثل بقیۀ مأموریتهایش.
مهدی به خاطر اینکه من حساس نشوم، اصرار و پافشاری از خود نشان نداد و خیلی ساده و راحت رفت.
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_ثامنی_راد
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam