🔺توییت روزنامه نگار معروفی عراقی از تفاوت بایدن و آیت الله خامنهای
👤 این کاربر با انتشار عکس بایدن در مراسم همجنسبازان جلوی کاخ سفید و هم چنین انتشار عکس رهبر انقلاب در مراسم جشن تکلیف دختران ، از کلمه «الفرق» استفاده کرد تا تفاوت رهبران دو کشور ایران و آمریکا و نوع نگاه فرهنگی آن ها را اینگونه روایت کند.
🇮🇷@Modafeane_harame_velayat
♦️ماجرای خرید بطری آب ۲۰ میلیونی
رئیس پلیس فتا پایتخت:
🔹تعداد زیادی از شهروندان به پلیس فتا تهران بزرگ مراجعه و مدعی شدند مبالغی بصورت غیرمجاز از حساب آنان برداشت شده است.
🔹افسران پلیس فتا تهران متوجه شدند مجرمین با توجه به گرمای هوا تحت پوشش فروش آب معدنی خنک در اتوبانهای پر ترافیک تهران مشغول کار شده و پس از کپی برداری کارتهای بانکی مالباختگان به وسیله دستگاه اسکیمر اقدام به برداشت غیرمجاز از حساب بانکی آنان کردهاند.
🔹هر ۲ مجرم در یکی از اتوبانهای شمالی تهران درحال ارتکاب جرم دستگیر و به همراه تجهیزات اسکیمر به پلیس فتا منتقل شدند. متهمین به کلاهبرداری از بیش از ۳۷ نفر با این روش به ارزش ریالی حدود ۵ میلیارد ریال اعتراف کردند و پرده از نحوه اقدامات مجرمانه خود برداشتند.
🔹شهروندان جهت پیشگیری از سرقت به صورت اسکیمینگ، انجام عملیات بانکی و وارد کردن رمز کارت حساب بانکی را شخصاً انجام دهند
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
درخت #انبه : شهر سرباز ؛ استان سیستان و بلوچستان ایران خودمون
کشور ما ؛ اگر مدیران دلسوزی داشته باشه ، واقعاً بهشت میشه .
🇮🇷زنده باد ایران🇮🇷
🇮🇷@Modafeane_harame_velayat
44.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 کشف سلاحی جدید در ایران صهیونیستها را ترساند/ ایران ثروتمند ترین کشور سال 2036
🎥 کشف معدن لیتیوم در ایران موجب نگرانی هایی از سوی دشمنان ایران شده است. آنها بر این باور هستند که این کشف جدید دنیا را وادار میکند در آینده ای که در آن لیتیوم حرف ویژه ای را خواهد زد به ایران نزدیک شوند...
🇮🇷@Modafeane_harame_velayat
مدافعان حرم ولایت
#لقمه_حلال #قسمت۳۰: خودمان رابهشون رساندیم و پدرم با زبان سلیس انگلیسی باهاشون صحبت کرد وخودش رامعر
#لقمه_حلال
#قسمت۳۱:
همراه گروه با نام خدا حرکت کردیم ,همه با پیشانی بندهای یاحسین ویازینب ویاعباس و...در ابتدا هرچند قدمی که برمیداشتیم ,فریاد لبیک یا حسین ع ,پدرم به هوا میرفت وگروه که فکر میکردند اینهم جز قواعد همایش است باهم لبیک یاحسین ع میگفتند منتها اولش چون زبان فارسی وعربی وارد نبودند نامفهوم میگفتند اما با تکرار این لبیک ها,کم کم راه افتادند وهمه باهم مفهوم میگفتند (لبیک یا حسین ع).
سرشار از حسی بودم که تا به حال تجربه نکرده بودم ,حسی بود شبیهه ان موقع هایی که بی بی معصومه سرنماز,میاستاد ومن زیرچادرش پناه میگرفتم وبااو خم وراست میشدم ,اما حس امشبم ,قوی تر ومملموس تر بود فقط جنسش از جنس حس خوب,بچگیهایم بود.
هرچه که جلوتر میرفتیم جمعیت بیشتروبیشتر میشدند بااینکه شب بود ,اما سیل عشاق حسین ع بود که میجوشید ومیجوشید,از ترس اینکه گم شوم ,دستم را در دست پدرم گذاشتم واوهم محکم دستم را چسپیده بود وباخود زیارت عاشورا میخواند.
خوب که اطراف رانگاه کردم از,گروه دوو خودمان یکی دونفر را بیشتر ندیدم,خوب حق داشتند بااین سیل جمعیت ,همراهی باهم خیلی سخت بود.
یک ساعتی از نیمه شب گذشته بود که به موکبی رسیدیم که غلام حسین یاهمان بابا احمد مشخص کرده بود برای استراحت انجا توقف کنیم.
داخل موکب شدیم ,از گروه ما هیچ کس نبود.
پدرم اشاره کرد به گوشه ای وگفت:بریم اونجا برای استراحت ,ان شاالله تا وقت نماز,صبح,گروه خودشان رامیرسانند....
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#لقمه_حلال
#قسمت۳۲:
با تکانهای پدرم از,خواب شیرین سحرگاهی بیدارشدم,وضو گرفتیم وبه جماعت بابا احمد، نمازم راخواندم ,به به عجب مزه ای داد این نماز جماعت.
یک لیوان شیر داغ وساندویچ نان وپنیری که برای زوار فراهم کرده بودند,سرحالم اورد.اینجا همه چیز برای حسین ع بود.
هر که ,هرچه داشت در طبق اخلاص قرار داده بود وارزانی زوار میکرد,چیزهایی را میدیدم که اگر کسی برایم تعریف میکرد ,فکر میکردم ,بلف است وواقعی نیست اما اینجا,عشقشان واقعی است,ارادتشان واقعی ست,بذل وبخششان واقعی ست,خدمت کردنشان واقعی ست ,انگار دنیای واقعی اینجاست وهرچه که خارج از اینجاست اوهام است....
هیچ کدام از,اعضای گروهمان را ندیدم ,همینطور که کوله ام رابه پشتم میزدم واماده ی حرکت میشدم ,رو به بابا احمدکردم وگفتم:بابا به نظرتان چرا بچه های گروه دیشب اینجا نیامدند؟به نظرت امشب تواون مکان مقرر میان؟؟
بابا لبخندی زدو گفت:احتمالا از اینهمه عجایب که میبینند مبهوت شده اند ,اما شک نکن امشب برای اینکه پاسخی برای سوالات درونشان پیداکنند ,به موکب میایند,شک نکن ....
دوباره قدم در مسیر بهشت نهادیم واینبار من هم با پدرم فریاد زدم (لبیک یاحسین)(لبیک یا مهدی)
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#لقمه_حلال
#قسمت۳۳:
ساعت از ۹شب به وقت عراق گذشته بود که به موکب موردنظرمان رسیدیم.
هنوز وارد موکب نشده بودم که همهمه ی داخل موکب خبر از افرادی میداد که انجا جمع شده بودند.
خدای من ,پدرم درست حدس زده بود ,همه ی اعضای گروه انجا جمع بودند ,از صورت ونگاهشان میتوانستم کنجکاوی درونشان را بخوانم.
به محض وارد شدن من وبابا به داخل موکب ,همه ی افراد دورمان راگرفتند,انگار پدر من مرادشان بود وانان مرید بابا احمد....
هرکس حرفی میزد ,صدا به صدا نمیرسید ,بابا باانگلیسی به ارامش دعوتشان کرد واز,همه خواهش کرد که بنشینند ویکی یکی سوالهاشون را بپرسند.
همه ی افرادگروه که خودشان را به موکب رسانده بودند روی پتوهای اطراف نشستند وپدرم رویرصندلی روبه روی انها نشست وبلند گوی دستی موکب را گرفت تا هرکس که میخواهد سوالش رابپرسد ,کنار بابا بیاید وداخل بلندگو طوری که دیگران هم بشنوند ,سوال رامطرح کند تا بابا احمد در حد وسعش جواب دهد.
ابتدا مردجوانی جلو امد وخودش را دیوید از فرانسه معرفی کرد وگفت:اقا غلام حسین ,چرا این همایش مثل بقیه ی همایشها که درسطح جهانی برگزار میشود نیست؟یعنی جمعیت شرکت کننده بسیار بسیار زیاد است اما تبلیغ برای کسانی که علاقه مند به دوو وپیاده روی دارندنمیشود,اگر شما مارا به این همایش دعوت نمیکردید ما هرگز از وجود چنین اجتماع عظیمی خبر دارنمیشدیم وسوال دومی که دارم این است,بانی این همایش کیست؟اخه بهترین خدمات را میدهند اما کوچکترین هزینه ای نمیگیرند.....
دیوید با پرسیدن این دوسوال ,میکروفن بلندگو را به بابا داد وسرجایش نشست.
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#لقمه_حلال
#قسمت۳۴:
پدرم هرچه که دیوید پرسید با فارسی روی برگه ای یادداشت کرد واینبار دختری زیبا باموهای طلایی که با,شال گردنش سعی کرده بود بپوشاندشان وبا سربند یا علی اصغر...جلوامد خودش را ماریان از امریکا معرفی کرد وسوال کرد:اقا غلام حسین,من خیلی خیلی سوال برام پیش امده ,میخواستم بدانم ،هماهنگ کننده ی این همایش کیست؟چه کسی افراد را برای خدمت رسانی به شرکت کننده ها سازمان دهی میکند؟چه کسی به انها حقوق میدهد؟
اخه من در میان کسانی که خدمت میکردند از همه نوع سن وجنسی دیدم,من دختربچه ی کوچکی را دیدم که با پای برهنه ,دستمال کاغذی وآب معدنی پخش میکرد,چرا دختر بچه ای دراین سن که حتی کفشی برای پوشیدن ندارد,مجبوراست اینجا کار کند وپول در اورد؟؟
من پیرمردی را دیدم که با پاهای معلول که برروی ویلچر نشسته بود ,با التماس وخواهش از شرکت کنندگان میخواست تا کفشهایشان را تعمیر کند وواکس بزند,اخه چرا این مرد دراین سن که باید در خانه استراحت کند,بااین وضعیت مجبور به کار کردن باشد؟
درسته از ما هیچ هزینه ای نمیگیرند ,اما بالاخره کسی این هزینه ها راپرداخت میکند ,اصلا شما گفتید همه ی خرج ومخارج با اقای شماست,این اقای شما کجاست؟نشانمان بدهید,مگر بیل گیتس است که چنین ثروت سرسام اوری دارد ودلیلش چیست برای برگزاری این همایش؟
با پرسش ماریان,همهمه ای در گرفت,انگار این سوال خیلی از,افراد شرکت کننده بود.
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#لقمه_حلال
#قسمت۳۵:
ماریان که نشست ,مرد میانسال دیگری از جا بلند شد وبه سمت پدرم امد,مشخص بود خیلی در فکر است,اصلا خودش را معرفی نکرد ورفت سراصل مطلب وگفت:راستش دیشب خیلی زود خسته شدم ,میخواستم جایی استراحت کنم وباهزار زحمت منظورم را به اطرافیان فهماندم ,عده ای تا متوجه منظورم شدند دوره ام کردند وهرکس با ایما واشاره به من اصرار میکرد که همراه او بروم من به گمان اینکه اینان شاگرد هتل دارانی هستند که برای جذب مشتری,امده اند بایکی از انها که از همه سمج تر بود رفتم.
درکمال تعجب مرا به خانه ی پیرزنی برد که در اوج بی امکاناتی,خدمات هتل پنج ستاره وحتی بیشتر را برایم انجام دادند,لباسهایم را باکمال احترام بردند وشستند واتوکردند ,چندین نمونه غذای لذیذ که درمنوی هیچ هتلی ندیده بودم ,برایم طبخ کردند,حتی پسرکی که درانجا بود وگویا نوه ی پیرزن بود,تمام بدنم را ماساژ داد,درست است که درخانه ای فقیر بودم اما احساسم چیز دیگری میگفت.
فکر میکردم وقت رفتن هزینه ی تمام خدمات را از من خواهند گرفت اماهنگام رفتن, وقتی که به انها فهماندم که چقدر باید پرداخت کنم؟
با لبخندی انتهای این جاده را نشان دادند و میگفتند:حسین...حسین...
به اینجا که رسید چهره اش برافروخته شد وگفت:اقا....این حسین کیست که بدون شناختن من,مخارجم را حساب کرده؟از صبح هرچه که پذیرایی میشم ,هرچه که میخورم ,میگویند از حسین است ودست درجیبش کرد جوراب نویی را دراورد وادامه داد حتی این پوشیدنیها را پیرمردی با اجبار به من داد وخوشحال ازاینکه من هدیه اش راقبول کردم ومیدانم اگر میگفتم بهایش چقدر است؟ جواب میشنوم که حسین حساب کرده.....
بگو حسین کیست؟این مرد بزرگ کجاست؟که اگر الان نفهمم حتما دیوانه میشوم....
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 مناجات با خدا
🎤 حاج محمود کریمی
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865