eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
26.6هزار ویدیو
403 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
4.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌این دعوتنامه ای از طرف شهدا برای شماست ان شاءالله در این دوره با توسل به چهارده معصوم علیه السلام وشهدای گرانقدرحاجت روا باشید... وعده ما : پنجشنبه 1404/07/17 با آشنایی و متوسل به چهل شهید در بیستمین چله توسل به چهارده معصوم(ع) و شهدای والامقام دست پر وعاقبت بخیر باشید. ♻️لطفا در ترویج فرهنگ جهاد و شهادت سهیم شوید و لینک را انتشار دهید شهدا را بشناسیم و به دیگران بشناسانیم... شهدا حواسشان به این واسطه ها هم هست. 📲📱 لطفا نیت کنید و انگشت مبارک را روی کلمه بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 بگذارید شک نکنید شما هم دعوت هستید به واسطه الشـھــ🕊ـــدا🥀 📲📱فوروارد کردن خیلی وقت شما را نمیگیره عزیزان ♻️ ♥️ان شاء الله اجرتان با مادر شهیدان خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها♥️ 🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج ✨🌺🌤✨🌺🌤✨🌺🌤✨🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهارم 🌷 ؟ علی اصغر خنده ای کرد و گفت بله☺️ همه ی ما شهید شدیم☺️ مگه شما نمی دانستید؟؟؟ ما همگی شهید شدیم🌷 جا خوردم و زبانم بند آمده بود اشک از چشمانم جاری شده بود😭 باورم نمی شد به چهره های رزمندگان و بسیجیان نگاه می کردم یکی از دیگری زیباتر و رشید تر، با اخلاق و مهربان و....... . خدایاااا مگه میشه😮 خدایا تمام اینها شهید شده اند بغض گلویم را گرفته بود و می فشرد نمی‌دانستم چه بگویم به همسرم نگاه کردم مجدداً ایشان اشاره کرد که سکوت کنم🤫 باورم نمی شد من بین شهدا بودم و لحظه ای به ذهنم رسید که شاید قرار است من نیز با آنان بپیوندم در این فکرها بودم که شهید یاسینی از داخل دروازه ی پر از نور بیرون آمد و به سمت ما آمد گفتند خستگی شما رفع شد؟؟؟؟ نگاه می کردم نمی توانستم پاسخ بدهم به سختی گفتم بله. بغض گلویم را گرفته بود😩 شهید یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای بروید و سوغاتی خانم .......... را بیاورید. علی‌اصغر به سرعت وارد نور شد و بعد از مدتی از دروازه ی نور خارج شد و یک جعبه سفید بسیار بزرگ که شباهت زیادی به جعبه شیرینی داشت در دستانش بود و به شهید یاسینی تحویل داد. شهید یاسینی جعبه را گرفتند و به من گفتند خانوم آقاجانی نگران سوغاتی برای خویشاوندان و دوستان و آشنایانتان نباشید آنچه از سوغاتی که نیاز است برای آنان ببرید در این جعبه گذاشته‌ایم. این جعبه آنقدر سوغاتی در درونش است که به هر کس بدهید تمام نمی شود.🌷 من به قدری خوشحال شدم 😍که نمی دانستم چی بگم فقط به همسرم گفتم خدا را هزار مرتبه شکر 🙏 چون بسیار نگران خرید سوغاتی و هدر رفتن زمان زیارت بودم.به لطف خدا و حاج آقا یاسینی دیگه نیاز نیست زمانی را صرف خرید کنیم و می توانیم تماماً به زیارت امام حسین علیه‌السلام برسیم👍 با شوق زیادی جعبه را در دست گرفتم ولی در ذهنم دائماً می گفتم مگر در این جعبه چقدر سوغاتی هست که ایشان می‌گویند به هرکس بدهید تمام نمی شود؟؟؟؟🤔 این فکرها ذهنم‌ را درگیر کرده بود که شهید یاسینی فرمودن راستی خانم............. از این سوغاتی ها حتما به خانم ها............... بدید.( نام سه نفر از آشنایان را بردن) . پاسخ دادم چشم حتما. همراه با شهید یاسینی و شهید قلعه ای کم کم ‌به سمت درب خروجی سنگر رفتیم و همسرم از پذیرایی و زحماتشان تشکر میکردن و تعدادی از بسیجیان عزیزی که متوجه شده بودم همگی شهید شده اند به همراه شهید یاسینی و علی اصغر عزیز (که زحمت زیادی برای من کشیده بود ) تا دم درب اتوبوس ما را همراهی و بدرقه کردن. یکی از شهدای عزیز درب اتوبوس را باز کرد و به همراه همسرم سوار شدیم. همزمان با حرکت اتوبوس و دست تکان دادن و خداحافظی با شهدا از خواب بیدار شدم. گویا کسی بیدارم کرد .نگاهم به اولین چیزی که افتاد ساعت دیواری بود ساعت هفت را نشان میداد. نمیدونستم چه موقعی از روز هست. هفت صبح یا عصر؟🤔 دست راستم را حرکت دادم متوجه تسبیح شدم که هنوز در دستم بود. کمی فکر کردم یادم افتاد که در حال صلوات فرستادن برای شهید علی اصغر قلعه ای بودم که مثل روزهای قبل فقط چندتا صلوات فرستاده و بی اختیار خوابم برده بود.😶 بیشتر فکر کردم و یادم افتاد که چند دقیقه به ساعت دو بعدازظهر روی تخت خواب دراز کشیده بودم و با این حساب نزدیک پنج ساعت خوابیده ام. هنوز گیج بودم. بعد از مدتها احساس گرسنگی داشتم. دهانم خوش بو و معطر شده بود.🥰 کمی مزه مزه کردم. حس گرسنگی و مزه ی خوش دهانم😳 خیلی ناگهانی تصویر شربتهایی که در خواب دیده بودم یک لحظه از جلوی چشمانم عبور کرد. تصویری از شهید یاسینی و علی اصغر قلعه ای و در یک لحظه تمام خوابی که دیده بودم مانند رعدی از جلوی چشمانم عبور کرد. بی اختیار از حالت خوابیده بلند شده و روی تخت نشستم. هنوز نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. خدایااااااا چه اتفاقی افتاده. شهدا؟؟؟؟ 🤔 شربتی که خوردم🤔 شربت شفا!!!!!!! کمی روی تخت جا به جا شدم . هنوز خوابم‌ رو باور نکرده بودم.😳 احساس گرسنگی که مدتها بود از دست داده بودم به شدت اذیتم می کرد.😕 به خودم آمدم من گرسنه شده‌ام اشتها به غذا دارم😊 ولی اینکه باور کنم این اشتها به غذا بواسطه ی خوابی هست که دیدم، برام قانع کننده نبود. مگر من چه کسی هستم که بخوام اینگونه مورد توجه ی شهدا قرار بگیرم.🧐 شک و تردید لحظه ای مرا رها نمیکرد. تلاش میکردم خوابم را جز رویاهای صادقه نگذارم. ولی باز هم کنجکاو بودم شااااید یک درصد صحت داشته باشه و لطف خدا شامل حالم شده باشه. استخوانهام که از درون لرزش داشتن ، الان کاملا خوب هستن و هیچ مشکلی رو احساس نمیکنم. ادامه داره... ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🥀 @BEIT_Al_SHOHADA 🥀 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
قسمت پنجم 🌷 ترس از اینکه مبادا باور کنم و بعد از مدتی دوباره کسالت و بیماری برگرده، واقعا اذیتم میکرد . از روی تخت بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم سعی میکردم آهسته آهسته قدم بردارم که مبادا دوباره مشکلات برگرده. ترجیح میدادم برای چندلحظه هم که شده حس خوب سلامتی رو داشته باشم. به سمت یخچال رفتم قابلمه غذا را برداشتم در حالی که برای دو فرزندم غذا کشیدم خودم هم یک شکم سیر غذا خوردم و گویا از قحطی برگشته بودم. احساس سردرگمی داشتم. خدایا باید خوابمو باور کنم؟🤔 در پذیرایی روی مبل نشستم و هر لحظه که میگذشت چیزهای بیشتری از خوابم رو بیاد میاوردم و حالت شرمندگی و بندگی .... واقعا نمیتونم بگم چه حالی داشتم. شک و تردید دست از سرم بر نمیداشت. پیش خودم این را مرور می‌کردم که من بنده ی خوبی برای خداوند نیستم و فرد خاصی هم نیستم مگر میشود یک انسانی که نه عالم است نه اعمال مستحبی و...... انجام میده و فقط به نمازهای یومیه و اعمال واجب اکتفا میکنه رویای صادقانه ای آن هم با این عظمت ببیند آیا یک فرد بسیار معمولی می تواند شهدا را با این وضوح در خواب ببیند ؟؟؟؟😳 با این افکار منتظر بودم تا مجدداً خواب آلودگی و ضعف و سایر علائم به سراغم بیاد ولی بعد از گذشت یک ساعت متوجه شدم که خبری از این علائم وجود نداره. به فکر افتادم که بهتره در مورد خوابم تحقیقی کنم. آیا افرادی که در خواب دیدم واقعی بودن؟؟؟ آیا شهیدی بنام علیرضا یاسینی با آن چهره داریم؟؟ آیا علی اصغر قلعه ای واقعا همان شهید بود؟؟؟؟و............ گوشی تلفن را برداشتم و به دو تن از بستگانی که اهل جبهه و جنگ بودند تماس گرفتم. در مورد خوابم چیزی نگفتم و فقط از ایشان در مورد چندتن از شهیدانی که در خواب دیده بودم سوال کردم. و هنوز تردید داشتم و احتمال میدادم که شاید چنین شهدایی نداشته باشیم. ولی هر چه بیشتر پرسش و پاسخ و تحقیق میکردم حال روحیم بدتر میشد چون به صادق بودن خوابم نزدیکتر میشدم.😮 احساس میکردم که اگر صد در صد صحت خوابم تایید بشه چه باید کنم؟؟؟ 😲 برای خداوند بواسطه ی لطفش قربانی کنم ، مستحبات رو انجام بدم، زندگی رو رها کنم و فقط عبادت کنم 🤔 خدایااااااااا چه کنم؟؟؟ چه جوری جبران کنم چنین لطف و مهربانی رو 😭 فقط یک عبادت خشک و خالی؟؟؟ قربانی کنم به نیت شهدا؟؟؟؟ ولی............... بالاخره متوجه شدم که این عزیزان کاملا حقیقی بودن😮 واقعا شهدایی که در خواب دیدم وجود داشته و چهره های زیباشونم کاملا همان بوده که در خواب دیدم.😲 و جزو شهدای دفاع مقدس می باشند بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد ضربان قلبم به گونه ای بود که گویا قفسه سینه من گنجایش قلبم را نداشت به گونه ای می زد که گویا قلبم می خواست از قفسه سینه بیرون بزند. خدایا این چگونه آزمایشی است که بنده ای غافل از عظمتت را اینگونه مورد عنایت خود قرار می دهی در حالی که از دست من برای تشکر و قدردانی کاری بر نمی آید و نمی توانم آنگونه که شایسته و بایسته است تشکر و قدردانی کنم یا عبادت خاصی داشته باشم در حد عبادت های روزانه و روزمره ذهنم بسیار درگیر بود مانند مرغ پر کنده بودم و می خواستم فریاد بکشم از شهدا بگویم درحالیکه نمیدانستم اجازه تعریف کردن خوابم را برای کسی خواهم داشت؟؟ 🌷 تمام کانالهای تلویزیون شده بود صحبت در مورد شهدا 😳 یا نماهنگ و تصویر شهدا 😭 خدایا مگه اینها همگی میدونن که من چه خوابی دیدم و چه اتفاقی افتاده؟؟؟ در افکارم سرگردان بودم.😶 از منزل بیرون رفتم. سر تمام کوچه ها تابلوهای آبی رنگی نصب شده که با نام زیبای شهدا مزین شده است. روی دیوارهای شهر عکسهایی از شهدای عزیز کشیده شده. بیشتر دقت کردم. 🧐 این عکسها جدید هستن؟؟🤔 از روی چکه های آب باران که بر روی عکس شهدا نقشی انداخته بود مطمئن شدم که مدتهاست این تصاویر و این تابلوها و نماهنگ های تلویزیون به یاد شهدا و قدردانی از ایثار و فداکاریهایشان کشیده و ساخته شده ولی............................. 😢بنده ...عجب غافل بودم😭😭😭 گویا چشم و گوشم بسته بوده. حالا رنگ و بوی شهر برام عوض شده بود. تمام خیابانها و کوچه ها بوی عطر شهدا رو میدادن. از در و دیوار شهر و انسانهایی که در خیابانها با خیال راحت و با آسایش و آرامش و بدون نگرانی در حال انجام امور روزمره ی زندگی خود بودند چیزی را نمیشد دید ، جز ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی دلیر مردان بی ادعایی که حالا شاااید روزهای زیادی حتی فراموش کنیم اسمشان را یاد کنیم. ادامه داره... ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🥀 @BEIT_Al_SHOHADA 🥀 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
قسمت ششم 🌷 میخواستم در خیابان فریاد بزنم که شاید مردم به خود بیان. برای مسائل بی اهمیتی چون جای پارک و .............. با هم به بحث و جدال نپردازن و حرمت نگه دارن ولی ممکن نیست. قطعا مردم خواهند گفت این خانم ..............😏 پس باید چه کنم؟ حقایقی برام روشن شده و پرده ای از روی چشمانم کنار رفته که دوست دارم همه را در این واقعیت شیرین شریک کنم ولی باید چه کنم؟😟 لحظات را بگونه ای سپری میکردم که تمام وجودم لبریز از یاد و نام شهدا بود❤ مدل ذکرهایم عوض شده بود و فقط بر زبانم جاری نبود با تمام اعضاء و جوارح و با تمام وجودم گفته میشد. در حالیکه در پذیرایی نشسته بودم و کانال یک تلویزیون کلیپ یاد امام و شهدا پخش میشد و من حال و هوای غریبی داشتم، ناگهان تصویر هدیه ی شهید یاسینی و جعبه ی سفیدی که به من اهدا کردن جلوی چشمانم عبور کرد. یکدفعه جا خوردم. یاد سفارش لحظه ی آخر ایشون افتادم که فرموده بودن از این سوغاتی به سه نفری که نام بردن حتما بدم. ولی کدام سوغاتی؟؟؟😳 من که چیزی در دست نداشتم😕 باید چه میکردم؟؟ نزدیک ظهر بود که متوجه شدم بی اختیار گوشی تلفن در دستم است و پشت خط، اولین نفری که شهید یاسینی نام برده بودن الو الو میکرد و میگفت بفرمایید. نمیدونستم چی باید بگم شروع کردم به احوالپرسی کردن و به گونه ای وانمود کردم که برای احوالپرسی با ایشان تماس گرفته ام. احساس کردم صداش خیلی گرفته و ناراحت هستن. پرسیدم خوبید؟؟ چرا صداتون گرفته؟؟ گفت مگه شما اطلاع ندارید؟😳 پس برای چی زنگ زدید؟ 😕 فکر کردم زنگ زدی که ابراز همدردی کنی🧐 خیلی کنجکاو شده بودم پرسیدم مشکل چیه؟؟ قضیه ای پیش اومده؟ گفت ماشین مون رو چند روزه که دزدیدن. 😲 اینقدر حرص و جوش خوردیم که دیگه حالی برامون باقی نمونده.😮 این چه گرفتاری بود که برامون پیش اومد. در حالیکه کاملا جا خورده بودم گفتم به کلانتری، پلیس اطلاع دادید؟؟؟ گفت جایی نیست که اطلاع نداده باشیم. ولی امروز دیگه آب پاکی رو ریختن روی دستمون و گفتن که دیگه منتظر ماشین تون نباشید اگر پیدا هم بشه فقط لاشه ی ماشین خواهد بود. تا الان قطعا اوراقش کردن.😢 ما هم با کلی وام و بدهی اون ماشین رو خریده بودیم. هر نذری به ذهنم میرسید کردم و هر سوره و دعایی که بلد بودم یا دیگران گفتن خوندم ولی ............☹️ بدون اینکه فکر کرده باشم گفتم چله ی شهدا رو بگیرید و از شهدا بخواهید که براتون دعا کنن و ماشین تون بدون کوچکترین کم و کاستی به دستتون برسه. گفت من که این همه نذر کردم اینم روش ولی بلد نیستم. چله ی شهدا چه جوریه؟؟ کامل براشون توضیح دادم. گفت الان فکرم کار نمیکنه لطف کن اسم چهل شهید رو بگو تا بنویسم. منم اسم شهدا رو براشون خوندم و گفتم همین الان برای شهید اول صدتا صلوات بفرست. قبول کرد و خداحافظی کردیم. فردای همانروز ساعت ده صبح زنگ تلفن به صدا در اومد . خودش بود گوشی رو برداشتم سلام کردم. بسیااااار پرانرژی گفت سلام ناهید جان. الله اکبر از قدرت خدا و الله اکبر از شهدا. امروز صبح بعد از اینکه برای شهید دوم صلوات فرستادم و کلی باهاشون صحبت و درد دل کردم، ساعت هفت صبح از کلانتری زنگ زدن و گفتن ماشین تون در اتوبان یادگار امام پیدا شده. سریع رفتیم اونجا فکر میکردیم که الان لاشه ی ماشین رو تحویل میدن ولی ماشین بدون کوچکترین آسیب یا حتی کسری، سالم و سلامت تحویل دادن. ماموره گفت بسیااار برامون عجیب بود چون همراه سرباز رفته بودم کشیک روزانه.‌ وسط اتوبان یادگار امام یک ماشین یکدفعه زد روی ترمز و دو سرنشینش از ماشین پیاده شدن و به سرعت نور از تپه های کنار اتوبان بالا رفتن و فرار کردن.😳 مشکوک شدیم و بررسی کردیم متوجه شدیم که پلاک ماشین مال خودش نیست و عوض شده و ماشین دزدیه. پلیس گفت که این فقط یک معجزه میتونه باشه و دلیل فرار اون دو نفر هم مشخص نشد. وقتی گوش میکردم تصاویر خوابم و پرونده هایی که شهدا بررسی میکردن و.... همگی جلوی چشمانم میامد. در آخر صحبت تلفنی هم گفت باورم نمیشه شهدا چه کردن!!!! چقدر نفسشون پیش خدا اعتبار داره!!!!!!!!!🥰👌👌👌 ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🥀 @BEIT_Al_SHOHADA 🥀 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ۷ اکتبر؛ آیا واقعا می ارزید؟ 🔻سؤال مهمی است که ذهن خیلی‌ها را مشغول کرده: پیروز نهایی طوفان الاقصی چه کسی بود؟ ساده‌تر بپرسیم: اگر حماس دوباره به ۶ اکتبر برگردد، بازهم همان عملیات را انجام می‌دهد؟ و اگر آن روز از جمهوری اسلامی مشورت می‌خواست، ما موافق بودیم؟ پاسخ را باید در میدان واقعیت جست‌وجو کرد. هزینه‌ها کم نبود. بیش از ۶۵هزار شهید در غزه، تخریب بیش از ۷۰درصد زیرساخت‌ها، شهادت سیدحسن نصرالله، فرماندهان حماس و حزب‌الله، و جمعی از فرماندهان ما و مستشاران ایرانی. حالا با همه این خسارت‌ها، سؤال اصلی جدی تر می شود: واقعاً ارزشش را داشت؟ 🔻از سه منظر پاسخ را ببینیم: 🔻یکم. فرض کنید ۷ اکتبر اتفاق نمی‌افتاد؛ آیا ماجرا متفاوت بود؟ خیر. مردم غزه پیش از آن هم در محاصره، آواره و زیر آتش بودند، اما هیچ‌کس صدایشان را نمی‌شنید. هر سال صدها شهید در حملات پراکنده صهیونیست‌ها قربانی می‌شدند و دنیا سکوت می‌کرد. بنابر آمار های رسمی و غیررسمی طی ۱۰ سال پیش از ۷ اکتبر بیش از ۱۵۰هزار فلسطینی به شهادت رسیدند. وائل دحدوح، خبرنگار الجزیره که بعد از شهادت خانواده‌اش غزه را ترک کرد، وقتی خبرنگار CNN از او پرسید آیا آرزو نمی‌کردی کاش ۷ اکتبر هیچ‌وقت رخ نمی‌داد؟ جواب داد: این تحریف واقعیت است؛ ما پیش از آن هم همین‌طور می‌مردیم، فقط کسی نمی‌دید. در اسناد اتاق جنگ رژیم صهیونیستی که بعدها منتشر شد، مشخص شد خودِ اسرائیل آماده حمله گسترده به غزه بوده و حماس فقط پیش‌دستانه عمل کرده است. حتی شیخ نعیم قاسم، دبیرکل حزب‌الله، فاش کرد طرح حمله به لبنان نیز پیش از ۷ اکتبر در ارتش اسرائیل تصویب شده بود. پس سؤال «اگر ۷ اکتبر نبود، این فجایع هم نبود؟» پاسخ روشنی دارد: بود، فقط در سکوت. 🔻دوم. حالا بیایید از زاویه رژیم صهیونیستی ببینیم؛ هدف آن‌ها چه بود و آیا به آن رسیدند؟ سه هدف اعلامی داشتند: ۱. کوچ دادن مردم غزه به بیرون و تغییر نقشه جمعیتی. ۲. بازپس‌گیری اسرا. ۳. نابودی کامل حماس. حالا چه شد؟ نه تنها هیچ‌یک محقق نشد، بلکه اسرائیل مجبور شد با همان حماس پشت میز مذاکره بنشیند و رسماً بپذیرد که قادر به حذفش نیست.همین امروز نتانیاهو اعلام کرد حماس را نتوانستیم شکست دهیم. یک پیشنهادجالب دیگر مقایسه طرح صلح اولیه ترامپ با طرح صلح اخیر است. در طرح صلح اولیه می خواست غزه را منطقه توریستی کند. اما در طرح صلح دوم حرفش را پس گرفت.در نهایت هم با واکنش هوشمندانه حماس که کاملا متفاوت از طرح خودش بودمجبور شدهمراهی کند. 🔻سوم. اصل حرف اینجاست؛واقعیت اینست که مسئله فقط میدان جنگ نیست. در جنگ‌های نامتقارن، پیروزی با تعداد موشک و کشته تعیین نمی‌شود، با تغییر موازنه‌ی معنا و قدرت تعیین می‌شود. سوال:حماس با طوفان الاقصی چه کرد؟ برای فهم این سوال بایدبه سه افسانه‌ای نگاه کنیم که رژیم صهیونیستی در طول یک قرن بر پایه آن‌ها ایستاده بود: اول،افسانه «مظلومیت». اسرائیل با روایت هولوکاست،سینما،رسانه و تاریخ‌سازی،خودرا قربانی ابدی نشان داد تا جنایت‌هایش را مشروع کند. دوم،افسانه «اقتدار». دهه‌ها تصویریک رژیم شکست‌ناپذیر را ساخت؛با گنبد آهنین،فناوری‌های نظامی و سرویس اطلاعاتی افسانه‌ای. سوم،افسانه «امنیت». امنیت را چنان تبلیغ کردکه یهودیان از سراسر دنیا با خیال آرامش به فلسطین مهاجرت کردند. ۷ اکتبر هرسه افسانه را درهم شکست! مظلومیت؟حالا دنیا اسرائیل را سفاک‌ترین موجودیت قرن می‌داند. اقتدار؟ارتشی که با چند نیروی چریکی غافلگیر شد،دیگر اسطوره نیست. امنیت؟حالا شهرک‌نشین‌ها درحال فرارند، شرکت‌های بزرگ از اسرائیل بیرون می‌روند. نتانیاهو بارها به صراحت گفت است: «درگیر جنگی موجودیتی هستیم.» این همان رژیمی است که زمانی شعار «از نیل تا فرات» می‌داد،و حالا دغدغه‌اش حفظ چند کیلومتر امنیت درتل‌آویو است! رهبرانقلاب سال گذشته دقیق گفتند که: مجاهدت مردان فلسطینی ۷۰سال رژیم را عقب راند. نظرسنجی‌های گالوپ،رویترز و نیویورک‌تایمز می‌گویندبرای اولین‌بار در تاریخ،مردم آمریکا بیشتر از اسرائیل،از فلسطین حمایت می‌کنند. در اروپا و آمریکای لاتین هم خیابان‌ها پر از پرچم فلسطین است و دولت‌ها ناچارند پشت سر ملت‌ها حرکت کنند.نمونه اش دهها کشور اروپایی و آمریکایی که رسماً کشور فلسطین را به رسمیت شناختند. 🔻این‌ها یعنی چه؟ یعنی حماس موفق شد جنگ را از خاک به ذهن منتقل کند؛ همان جایی که رژیم صهیونیستی همیشه در آن پیروز بود،حالا باخته است. ❓نتیجه؟ ۷اکتبرفقط یک عملیات نظامی نبود؛ یک عملیات معنایی بود. نقطه‌ای که ورق تاریخ برگشت. بله،هزینه‌ها سنگین بود، اما تاریخ گاهی با خون نوشته می‌شود. جبهه مقاومت، زعما و بزرگانی از دست داد. البته قاعده جنگ نیز همین است.اما در نتیجه سراسر پیروزی به ارمغان رسید. تازه این ابتدای راه است... تا نابودی. ✍محسن مهدیان 💠با مدافعان حرم ولایت همراه باشید 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️روانبخش نماینده مردم قم در مجلس: "رئیس‌جمهور، رئیس‌مجلس و دیگر کسانی که جلوی حکم حجاب را گرفتند بدانند که گناه همه بی‌حجاب‌ها به گردن آنها نیز خواهد بود. آقای رئیس جمهور، افزایش قیمت ارز و گرانی ها کمر مردم را شکسته است. چرا دولت برای کاهش و‌ کنترل قیمت ارز برنامه ای ندارد، چرا بازار را رها کرده اید و هرکسی با هر قیمتی که میخواهد کالایش را می فروشد." 💠با مدافعان حرم ولایت همراه باشید 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبتهایی ک واقعیت دارند 👌✨️ 💠با مدافعان حرم ولایت همراه باشید 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
19.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻مهم مهم دکتر حسن عباسی 📌مدیران دو تابعیتی خائن هستند در این مملکت... ✅ منتشر بفرمایید | رسانه باشید 💠با مدافعان حرم ولایت همراه باشید 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
⭕️ عبور قیمت اونس طلا از ۴۰۰۰ دلار 🔻 بالاترین عددی که تاکنون ثبت شده است. 💠با مدافعان حرم ولایت همراه باشید 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ظهوریان نماینده مشهد: بابک زنجانی یک رمز پول غیرمعتبر را به عنوان تسویه بدهی معرفی کرده است/کرسنت منتظر اراده قوه قضاییه است/چرا هیچ کس خارج از حلقه متخلفین نباید به بانک آینده نزدیک بشود؟ 💠با مدافعان حرم ولایت همراه باشید 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat