مدافعان حرم ولایت
#یوزارسیف 💫 #قسمت۱۰۰: در را که باز کردم با چهره ی پیرمردی نورانی که تا به حال ندیده بودمش اما سخت
#یوزارسیف 💫
#قسمت۱۰۱:
مغزم یه جورایی هنگ کرده بود,یکدفعه,اون مرد از جاپاشد وامیرعلی را که به طرفش میامد دراغوش گرفت,روی زمین نشست وعباس هم روی زانوهاش نشاند وگفت:باورم نمیشه ,این دوتا دسته گل، پسرای یوسف من هستند.
وسرش را بالا گرفت وبا نگاه مهربانش خیره به من شد وادامه داد:بله عروس گلم ,من علی سبحانی,پدر یوسف هستم,سالها فکر میکردم که یوسف من ،تو یک حمله ی,تروریستی واون اتش سوزی اتوبوس مسافران مهاجر ,شهید شده ویک معجزه من را به یوسف رساند..
از جام بلند شدم,حالا میفهمیدم که چرا اون حس آشنا را با دیدن این مرد غریبه داشتم,یوسف ته چهره ای از پدرش داشت ,درسته که گردش روزگار غدار وحوادث غمبارش این مرد را شکسته کرده بود اما نگاه اشنای پدر یوسف گرمی نگاه یوسف را داشت...
با قدم هایی لرزان ,ارام ارام جلو امدم وکنار پدر یوسف زانو زدم,پدر یوسف با دستان چروکیده اما گرمش, دستان لرزان وسرد مرا در مشت گرفت,خم شدم تا به دستش بوسه زنم,سرم را بالا گرفت واز پیشانی ام بوسه ای گرفت ودستش را پشت کمر من قرار داد و با هم یک دایره ی محبت تشکیل دادیم,اشک از چهارگوشه ای چشمانم روان بود,زبانم انگار قدرت تکلمش را از دست داده بود,با خود فکر میکردم,کاش یوسف اینجا بوددراین احساس شریک میشد...
درهمین حین ,مادرم که برای تهیه چای وپذیرایی به آشپزخانه رفته بود,بیرون امد وبا دیدن ما دراین حال ,شگفت زده شد وبالحنی سرشار از تعجب گفت:زری,این اقا کیست که کنارش نشستی؟؟اصلا چرا روی زمین نشستین؟؟
بغضم را فرو دادم وگفتم:مامان,ایشون....ایشون پدر یوسف هستند....
از صدای لرزش استکانهای داخل سینی ,متوجه شدم که مادرم هم مثل من شوکه شده...
عباس که حالا فهمیده بود ,روی زانوی چه کسی هست,خودش را بیشتر در اغوش پدر بزرگش جا میکرد,انگار غم غربت چندین ساله اش دوباره بیدارشده بود وبا دیدن هموطنی زجر کشیده داشت بروز میکرد رو به امیرعلی که حالا با ریشه های لباس پدریوسف سرگرم بود ,کرد وبا اشاره به این مهمان نورسیده به اویاد میداد که بگو:بابا بزرگ.....بابا بزرگ....
مادرم چای راتعارف کرد وبه تأسی از ما بر زمین نشست وگفت:خدا را صدهزار مرتبه شکر,کاش یوسف بود ومیدید و روبه من کرد وگفت:زری جان برو به ایشون زنگ بزن این خبر خوش را بده,مطمین باش یوسف اگر بفهمه باباش بعداز سالها بی خبری,تشریف اوردند,سرازپا نشناخته,خودش را میروسونه....
با شادی کودکانه ای بااجازه ای گفتم از جا بلند شدم ,گوشی را از کیف دستی ام دراوردم ومشغول گرفتن شماره شدم که.....
#ادامه دارد...
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#یوزارسیف 💫
#قسمت۱۰۲
هر چه شماره میگرفتم,بیشتر تنم میلرزید...شماره موردنظر درشبکه موجود نمی باشد....این یعنی یوسف جایی درگیر است.
اخه صبح هم که زنگ زدم وباهاش,صحبت کردم یه جورایی مشکوک حرف میزد,انگار عملیاتی مهم در پیش داشتند,البته این عادت یوسف بود که قبل از عملیات چیزی نمیگفت تا هم من دلهره نداشته باشم وهم مثلا شنود نشود,الانم با این وضع واوضاع داشتم مطمین میشدم که یوسف عملیات داشته,نگرانی درصورتم موج میزد ومامان با نگاه بر رنگ رخسارم همه چیز,را فهمید وبرای اینکه من را از حال وهوای خودم بدر اورد گفت:حتما خط ها شلوغ هستن,یک ساعت دیگه دوساعت دیگه زنگ میزنی وباهاش حرف میزنی...حالا بیا بشین ببین پدرشوهرت چطور شما را پیدا کرده...
با شنیدن این حرف متوجه پدر یوسف وحال غریبی که داشت شدم...
پدر یوسف رو به من کرد وگفت:بیا بشین عروس،بگو ببینم مگه یوسفم کجاست؟چرا اینقدر برافروخته شدی؟
نشستم کنارش وگفتم:یوسف,یوسف الان سوریه است اما نگران نباشید هرسال چند بار میره ومیاد,الانم دو روز بیشتر نیست که رفته,قراره تا اخر هفته برگرده حالا اگه بشنوه شما اومدین حتما زودتر برمیگرده,اخه یوسف یه مرد بسیار بامعرفت هست....,حالا راستی شما چی شد که بعداز,سالها به زنده بودن یوسف پی بردین؟
پدر یوسف لبخندی زد وگفت:ان شاالله به زودی برگرده ,خیلی,بی قرارم برای دیدنش,بوی پیراهن یوسف مرا به اینجا کشانده,پیدا کردن یوسف از معجزه شهداست,حقیقتش بعداز شهادت مادر یوسف وبعدش هم که متوجه شدم اتوبوسی که یوسف را باهاش راهی کردم طرف ایران،در اتش تکفیریها سوخته,از عالم وادم ناامید شدم,اخوند علی سبحانی,شد یک درویش بیابان گرد ,هر روز یک جا وشب هم یه جا بودم,ماه پیش گذارم افتاد به بامیان,یه شهر نزدیکی شهر خودمان ,گفتند که شهید مدافع حرم اوردند,سعادت نصیب من شد که نماز میت شهید را بخوانم,بعداز خواندن نماز ودفن شهید داخل بلند گو از من به اسم خودم تشکر شد وعنوان کردند که خانواده ام همه شهید شدند....
مراسم هنوز برپا بود که به من خبردادند,همسرشهید با من کار داره,خدمتشون رسیدم وایشون از نام ونشان من سوال کرد ,بعد از یوسف گفت وهمسرش وادرسی که از انها داشت به من داد واین شد که من بعداز سالها تنهایی متوجه شدم هنوز در روی این کره ی زمین خانواده ای دارم...
دیگه از حرفهای پدر یوسف چیزی نمیشندیدم...درعالم خودم راحله را میدیدم....خدای من چطوری میتونه تاب دوری شوهرش را بیاره....من که حتی توان فکر کردن به اون را ندارم,بااینکه بارها وبارها یوسف هشدارش را داده بود اما من....
#ادامه دارد....
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#یوزارسیف 💫
#قسمت103
بابا هم از سرکار آمد و وقتی پدر یوسف را دید و داستانش را شنید ،خدا را شکر کرد که بالاخره این پدر و پسر بعداز سالها جدایی مثل حضرت یوسف و پدر بزرگوارش به هم میرسند .گرچه دوست داشتم پدر یوسف را ببرم بالا خونه خودم وپذیزایی کنم اما با اصرار پدر وما رم خونه بابا موندیم،ازصبح تا شب از شب تا سحر مدام یوسف را میگرفتم اما باز هم در دسترس نبود...
آخه سابقه نداشت یوسف حتی زمانی که درگیر عملیات بود اینهمه مدت مرا از خودش بی خبر بذاره
دلم به تلاطمی عجیب بود و انگار خبر از وقایعی هول انگیز میداد.
صبح زود بود وبا صدای صحبت کردن پدرم واقای سبحانی از عالم دلشوره بیرون آمدم رو انداز بچه ها را صاف کردم واماده بیرون رفتن از اتاق میشدم که با صدای زنگ در خانه بر جای خود میخکوب شدم...
یعنی کی میتونه باشه؟این وقت صبح سابقه نداشت که..
برگشتم وچادرم را سر کردم وهمزمان صدای باز شدن در هال اومد وپشت سرش...
#ادامه دارد....
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#یوزارسیف 💫
#قسمت_پایانی:
هنوز پام را از در بیرون نگذاشته بودم که صدای سمیه را درحالیکه انگاراصلا متوجه اطرافش نبود بغض داشت,روبه مادرم میگفت بلند شد:
وای خاله....دلم نیومد که زنگ خونه زری را بزنم,اخه خبر دادند یوزارسیفش داره میاد....اما اینبار بی سر......وغش رفت از گریه وصدای علیرضا بود که بلند شد,سمیه جان کنترل کن الان صدا میره بالا....
دیگه حال خودم را نمیفهمیدم
این چی داشت میگفت؟!!
یوسف...یوسف....وای پدرش.... همه چی را داره میشنوه....
با پاهای لرزان وارد هال شدم,سمیه تا چشمش بهم افتاد زد تو سرش...دنیا دور سرم داشت میچرخید....همه جا تاریک تاریک شد,اخه یوزارسیف من رفته بود ,تنها پریده بود ,دیگه چیزی نفهمیدم.....
اره یوزارسیف بی صدا پرواز کرد حتی صبر نکرد تا بعداز سالها پدرش را ببینه یا بهتر بگم پدرش یوسف گمگشته اش را ببینه...
پدر یوسف ، تصمیم گرفت ,یوسف را به افغانستان ببره وتوشهر خودش دفن کند ومن ,انصاف نمیدیدم که بااین تصمیم مخالفت کنم ,اخه یوسف کل عمرش را در غربت بود الان چه خوب که در دیار خودش آرام گیرد....
بچه ها راسپردم به سمیه وبعداز مراسم تشییع درایران وزیارت یوسفم در مشهد راهی افغانستان شدیم...
حالا روی اسمان سوار هواپیما یک تابوت بین من ویک پدر درد کشیده...بوی گل میداد...یوسف به قول خودش وفا کرد وداشت من را میبرد سفر ماه عسل ,اینبار به دیار خودش ,به سرزمین ظلم کشیده ی افغانستان ,به خودم جرات دادم ارام روی تابوت را زدم کنا بند کفن یوزارسیفم را بازکردم وخواستم مثل حضرت زینب س بوسه بر رگ بریده بزنم،تن بی سر را که دیدم,گلوی بریده که پیش چشمم امد...رگهای خونین که تونگاهم نشست,نتونستم....نتونستم....از حال رفتم وگفتم قربان صبر عظیمت یا زینب س....
داشتم قالب تهی میکردم,انگار روحم داشت از تنم جدا میشد،یک باره احساس کردم سرم روی سینه ی یک بانوی مکرمه ومعظمه است,آروم شدم,آرام,آرام.......بوی گل وگلاب بوی سیب ناب درفضا,پیچید..
ناگاه صحنه ها جلوی چشمم جان گرفت...من.....کربلا....بالای سر حضرت عباس س.....آری این تعبیر خواب چندین سال پیش من بود وابوالفضل من,فدای حریم حضرت زینب س شد...
واین قصه هر روز وهر روز تکرار میشود تا قایم آل محمد(ص) از راه برسد
و اگر از این شیر زنان بپرسید(درفرجام عشقتان چه دیدید؟؟)
بی شک خواهند گفت:(ما رأیت إلا جمیلا......)
به امید ظهور حضرتش وپایان یافتن تمام ظلمها ونابودی تمام ظالمین...التماس دعا
<پایان>
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
@ostad_shojae3166955302.mp3
زمان:
حجم:
4.22M
#نماز ۵۴
چه دارد؛
آنکــــــس که تو را نـــدارد‼️
خدا رو پیدا کردی؟
باهاش رفیق شدی و دلتنگش میشی؟
تولدِ عشـ❤️ـق، مبـارک!
امروز ثروتی داری که بالاترین ثروتِ دنیا و آخرته
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سکرات مرگ اینقدر سخته که تمام علمها رو فراموش میکنی به جز یک علم‼️
کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
╔═"═••⊰🕊🥀🕊⊱••═''═╗
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
╚═-═••⊰🕊🥀🕊⊱••═-═╝
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🔴 واکنش سرلشکر موسوی به رئیس ستاد ارتش اسرائیل: در اندازه یکی از عملیاتهای دفاع مقدس ما هستید
فرمانده کل ارتش:
🔻 هرکس اندک آشنایی با امور نظامی دو طرف داشته باشد به خوبی در مییابد که رژیم صهیونیستی در اندازه و مقیاس به روز شده یکی از عملیاتهای دوران هشت سال دفاع مقدس ما است.
🔻 رژیم صهیونیستی که خود در حال غرق شدن بوده و آثار فروپاشی این رژیم بیش از پیش نمایان شده است، حقیرتر از آن است که تهدیدی برای جمهوری اسلامی ایران محسوب شود.
🔻 رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی در اظهاراتی مدعی شده بود که ما «بدون کمک آمریکا نیز قادر به حمله به ایران هستیم».
🇮🇷@Modafeane_harame_velayat
🔸استاد فاطمی نیا :
از صبح که پا میشه؛ فلان کس چی گفت، فلان کس چیکار کرد، فلان روزنامه چی نوشت.. ول کن! روایت داریم که اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند... فکر نکنید همه شراب می خورند و از در و دیوار مردم بالا می روند. نه! یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم...
امیرالمومنین به حارث همدانی فرمودند : اگر هر چه را که می شنوی بگویی، دروغگو هستی!
سیدی در قم مشهور بود به سید سکوت، با اشاره مریض شفا میداد... از آیت الله بهاءالدینی راز سید سکوت را پرسیدم! با دست به لبانش اشاره کردند و فرمودند :"درِ آتش را بسته بودند..."
علامه حسن زاده آملی : تا دهان بسته نشود، دل باز نمیشود و تا عبدالله نشوی، عندالله نشوی آنگاه از انسان اگر سَر برود، سِر نرود...!
#امام_زمان
⭕️به کانال #مدافعان_حرم_ولایت بپیوندید.
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
☀️امام حسین علیه السلام میفرمایند:
«همانا خداوند متعال، بندگان را نیافرید مگر برای آن که او را بشناسند؛
پس در آن هنگام که او را شناختند، بندگی او را کردند؛
و آن هنگام که او را بندگی کردند، با عبادت او، از عبادت غیر او بی نیاز گردیدند».
شخصی پرسید:
«ای پسر رسول خدا!
پدر و مادرم به فدایت؛ معنای شناخت خدا چیست»؟
ایشان فرمودند:
«شناخت خدا، یعنی اهل هر زمانی، امامی را که اطاعتش بر آنها واجب است، بشناسند».
📚شیخ صدوق،علل الشرایع ج 1 ص9.
⭕️به کانال #مدافعان_حرم_ولایت بپیوندید.
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 حیدر حیدر حیدر ...
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 صلیالله علیک یا امیرالمومنین علیه السلام 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🪧#یادبود_شهدا
📸به یاد شهدای مدافع حرمی که بیست و یکم فروردین سال۱۳۹۵ در جبهههای مقاومت به شهادت رسیدند!
🌹شهید عقیل شیبک
🌹شهید حسین بواس
🌹شهید مرتضی زرهرن
🌹شهید حسینعلی کیانی
🌹شهید محسن قوطاسلو
🌹شهید سید سجاد خلیلی
🌹شهید محمدتقی سالخورده
🌹شهید مجتبی ذوالفقار نسب
🌹شهید مجتبی یداللهی منفرد
🥀در خط جهاد همیشه گمنام شدند
🍃با ذکـر حسیــن و زینــب آرام شدند
🥀اینان نه فقط مدافعانِ حــرماند
🍃امروز مدافعـــانِ اســــلام شدند
📿هدیه به روح مطهر شهدا صلوات
💐اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💐
____|🇮🇷|________