💠سوم خرداد،سالروز فتح خرمشهر گرامی باد 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
⭕ نخستین کاروان اعزامی حج تمتع ۱۴۰۲ امشب از سه فرودگاه اعزام میشوند
🔸️ محمد حبیب الهی، مسئول عملیات حج شرکت فرودگاهها و ناوبری هوایی ایران:
🔹️از ساعت ۲۲:۳۰ امشب، طی مراسمی نخستین گروه اعزامی حجاج از فرودگاه حضرت امام خمینی (ره) بدرقه میشوند و ساعت ۰۰:۵۰ بامداد فردا عازم مدینه منوره خواهند شد.
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
10.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوربین مخفی متفاوت: حاضری باحجاب بشی؟
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
ببخشید کاسه کوزه زن زندگی آزادیتون رو بهم میریزم ولی باید بگم دخترای کُشتی آلیش در سایه پرچم مقدس جمهوری اسلامی و باحجاب قهرمان آسیا شدند.
🗣محمد جوادم 🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
خبر خوب
🛑 سربازان دارای سه فرزند معاف میشوند
سردار تقی مهری، رئیس سازمان وظیفه عمومی فراجا:
🔹همه مشمولان و کارکنان وظیفه حین خدمت که دارای چهار فرزند و بیشتر هستند، بدون شرط سنی و سایر مشمولان و سربازان وظیفه دارای سه فرزند به شرط داشتن حداقل ۴۰ سال تمام سن و در صورت گذراندن دوره آموزش مقدماتی و تکمیلی بسیج در سپاه پاسداران از انجام خدمت دوره ضرورت سربازی معاف میشوند.
🔹سربازان حین خدمتی که در شمول این مقررات قرار گرفتهاند نیز در صورت سپری کردن دوره آموزش رزم مقدماتی در یگان خدمتی، بدون نیاز به گذراندن آموزش مجدد و پس از احراز شرایط از خدمت ترخیص و کارت معافیت دریافت میکنند.
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب در دیدار نمایندگان مجلس: سرافراز وارد مجلس شدید، انشاءالله سرافراز هم خارج شوید
✏️ برنامه هفتم، تحقق شعار سال و به سرانجام رساندن طرحها و لوایح نیمهکاره، کارها بزرگی است که پیشروی نمایندگان است
✏️ سال آخر، سال جبران خلاءها و قصورهاست
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
📸 دیوارنگاره میدان ونک با طرحی از تمبر شهید محمد جهان آرا و جملاتی از شهید آوینی درباره خرمشهر
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🔸 ممد نبودی ببینی، نوحهای که جاودان شد
🔹شعر نوحه «ممد نبودی ببینی» توسط جواد عزیزی از همرزمان شهید محمد جهان آرا به مناسبت آزادسازی خرمشهر سروده شد.
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی کیست؟
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
مدافعان حرم ولایت
#راز_پیراهن #قسمت_دهم: زری مثل گرگی زخمی خرخر میکرد و به سمت ژینوس حمله برد، ژینوس که از حرکت زری مت
#راز_پیراهن
قسمت یازدهم:
حلما و ژینوس کنج دیوار کنار هم نشستند ، ژینوس با صدایی لرزان گفت : نترسی هااا این فیلمشه احتمالا می خواد پول بیشتری ازمون بگیره..
حلما که رنگش از ترس پریده بود با لکنت گفت :ندیدی چه زوری داشت ؟!! از یه زن بعیده که اینجور باشه، به خدا این خود شیطانه...
زری درب اتاق را بسته بود و جلوی کند لباس دنبال چیزی میگشت .
با اینکه حلما اسم شیطان را آهسته گفته بود اما انگار گوش های زری خیلی تیزتر از قبل شده بود ،سریع به پشت سرش برگشت ونگاه ترسناکی به حلما انداخت.
حلما که انگار آتشی در چشمان زری میدید دستش را به طرف کیفش برد تا کیف را که کمی دورتر افتاده بود به سمت خودش بکشد که ناگاه صدای غریدن زری که اصلا شباهتی به صدای انسان نداشت بلند شد...
دست به اووون نزن....
و بعد از روی دیوار خنجری را که زیر تابلوی یک بز وصل کرده بود برداشت، به سمت حلما یورش آورد و گفت : تو کیف چی داری هااا؟؟ زود برش دار و ببر بیرون اتاق بندازش و بیا...
حلما حس کرد ،زری از چیزی داخل کیف هراس دارد ...
او خوب تمرکز کرد ، اما چیزی داخل کیف نبود که باعث ترس زری شود..
حلما حس می کرد زری آن زری یک ساعت پیش نیست ،یه چیزی این وسط جور در نمیومد ، یعنی چی شده؟
حلما داشت اتفاقاتی را که چند دقیقه پیش افتاده بود پشت سر هم میچید تا شاید دلیل رفتارهای زری را کشف کند که دوباره صدای فریاد زری بلند شد : مگر نمیشنوی؟!! زوووود باش ....آاااخ دارم میسوزم....زود اون کیف لعنتی را از این اتاق بیرون ببر...
ژینوس که از حرکات زری واقعا ترسیده بود رو به حلما دندان قروچه ای رفت و گفت : ببررررش دیگه دخترررر...
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#راز_پیراهن
قسمت دوازدهم:
حلما سراسیمه دستگیره درب اتاق را تکان داد و گفت: این که قفله...
زری به سمت درب آمد ، او با احتیاط می آمد ،نزدیک حلما رسید جیغ بلندی کشید و گفت : از من فاصله بگیر تا در را باز کنم.
حلما در اوج استرس و ترس ،خنده اش گرفت و با خود میگفت انگار من مسلحم و با لوله اسلحه ام قلب زرزری را نشانه گرفته ام که اینگونه میترسد
و باز به ذهنش رسید ،شاید واقعا زری از چیزی داخل کیف میترسد.
درب باز شد، زری مثل باد از جلوی در کنار رفت و همانطور که به حلما اشاره می کرد گفت : فوری کیفت را داخل سالن ورودی بزار ، فکر رفتن هم از سرت بیرون بیار، چون درب اصلی قفل هست.
حلما سری تکان داد و همانطور که پا به بیرون از اتاق میگذاشت زیپ کیف را باز کرد...
واقعا چیزی برای ترسیدن وجود نداشت،یک کیف پول ،دسته کلید خونه شان، گوشی موبایلش و یک بطری کوچک آب...
اینا هیچ کدام ترسی نداشت.
حلما زیپ اصلی را بست و زیپ بغل را باز کرد ، اینجا هم غیر یه دستمال کاغذی جیبی چیزی نبود.
یکدفعه زیر دستمال چیزی به چشمش خورد.... آره گردنبند عقیقی که مادرش براش خریده بود و چهارقل روش حک شده بود.
مادرش همیشه به حلما می گفت اینو گردنت بنداز ، تو خوشگلی چشمت نکنن..
کلمه گردنبند را در دست گرفت که ناگهان با صدای زری که بیشتر شبیه گرگ بود به خود آمد: چکار میکنی دخترررر، زود اون لعنتی را بزار بیرون و بیا داخل کارت دارم
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️