eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
25.9هزار ویدیو
344 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 وزیر ارتباطات از اندونزی اعلام کرد: آموزش بیش از ۱۰۰ جراح اندونزیایی برای استفاده از ربات ایرانی 🔹 زارع پور پیرامون همکاری علمی و فناوری با اندونزی، گفت: یکی از جلوه های آن یک ربات بسیار پیشرفته جراحی ساخت شرکت های دانش بنیان ایرانی بود که توسط آن در دو شهر با فاصله ۵۰۰ کیلومتر جراحی صورت گرفت، لذا بیش از ۱۰۰ جراح اندونزیایی برای استفاده از این ربات آموزش دیدند، چراکه برای کشوری با بیش از ۶۰۰ جزیره، استفاده از این ابزار بسیار مهم و حیاتی است. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🔴 قرار دادن در دستشویی ممنوع. ♻ بخارهایی که از ادرار و مدفوع متصاعد می‌شود تا ۲متر جابه‌جا شده و با قرار گرفتن روی حوله باعث بیماریهای: تنفسی پوستی چشمی می‌شود. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
✅ عدس پلو میکروب‌های چسبنده دهان و دندان را از بین برده و ریشه دندان را تقویت می‌کند👌🏻 همچنین تاثیر قابل توجهی در درمان «کم‌خونی» دارد ، عدس به تنهایی لاغر کننده است http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
به کودک فرصت اشتباه دهیم فرصت دادن به کودک برای اینکه بتواند قدری اشتباه کند و از اشتباه خویش درس بگیرد بسیار مفیدتر است تا آنکه از هر گونه خطا و اشتباه در هراس باشد. کودکی که از خطا و شکست می‌هراسد، کمتر به موفقیت و خلاقیت دست می‌‌یابد. 🆔🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی از سردار حاجی‌زاده درباره کاربرد موشک خرمشهر ۴ میپرسن ⭕️به کانال بپیوندید. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دکتر | حسن عباسی 🔞 حافظه تاریخی | پورنوکراسی ⭕️به کانال بپیوندید. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🔴 حال بد این روزهای دلار در جهان 🔹️سهم دلار آمریکا در ذخایر ارزی رسمی بانک های مرکزی جهان به ۵۸ درصد کاهش یافت. 🔹️علت اصلی این امر افزایش ابتکارات بانکهای مرکزی کشورها برای معامله با ارزهای ملی خود و کنار گذاشتن دلار بوده است. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تماس تصویری با حجاج از طریق بله 🔸️پیام‌رسان «بله» امکان برقراری تماس تصویری و صوتی را فراهم کرده است. 🔸️برقراری تماس اینترنتی در عربستان سعودی محدودیت‌‌هایی دارد و حجاج عزیز ایرانی برای ارتباط تصویری و صوتی با داخل ایران، نیازمند استفاده از پیام‌رسانی هستند که قابلیت ارسال و دریافت کد ورود را در عربستان داشته باشد. 🔸️حجاج گرامی می‌توانند در عربستان نیز وارد پیام‌رسان «بله» شوند و از طریق آن، تماس چندرسانه‌ای با داخل ایران و نیز در عربستان برقرار کنند. 🔸️همچنین امکان برقراری تماس به صورت گروهی و چندنفره به صورت همزمان هم در بله وجود دارد.
مدافعان حرم ولایت
#راز_پیراهن قسمت بیستم: وحید به طرف کیف رفت و‌گفت : فکر کردم مال تو هست و کیف را داد طرف حلما و‌گفت
قسمت بیست و یکم: حلما پشت سر وحید حرکت میکرد و نگاهش از زمین به قامت بلند و شانه های پهن و هیکل ورزشکاری وحید بود و از داشتن نامزدی به این خوش تیپی در دلش ذوق میکرد، نامزدی که نمی دانست الان که آمده، واقعا ماندنی ست یا رفتنی؟! نمی دانست این محبت های امروزش از روی دل بود یا برای حفظ ظاهر؟ وحید درب جلوی ماشین را برای حلما باز کرد و حلما سوار شد. و بعد خودش پشت فرمان اتومبیل نشست. همانطور که آینه .سط را تنظیم می کرد ،نگاهی به حلما کرد و گفت : خوب خوشگل خانم ، اگر اجازه بدی میرسونمت خونه ، بعد باید برم کلانتری ، تو خوب است استراحت کن ، شب میام خونه ، خیلی سؤالا دارم و خیلی حرفها هست باید بزنم. لحن وحید مثل قبل از اون کدورت پیش آمده شده بود ، حلما سری تکون داد و گفت : حرف دل منو زدی ، مدتها بود که می خواستم خیلی سوالا ازت بپرسم ، اما الان تا میرسیم خونه ، برام بگو تو زری را از کجا میشناختی؟ نشونی خونه را از کجا آوردی و از همه مهم تر چرا فکر میکنی من ژینوس را به اون خونه نفرین شده بردم؟؟ اونم منی که اصلا توی عمرم رمال نمی شناختم، از این مزخرفات بدم میامد و... وحید وسط حرف حلما پرید و گفت : گفتم خوب استراحت کن و فعلا ذهنت را درگیر هیچی نکن... حلما نفسش را محکم بیرون داد و طبق شناختی که از وحید داشت میفهمید ،تلاش بیهوده است و فعلا چیزی بروز نمیده... چند دقیقه بعد حلما جلوی خونه پیاده شد، دسته کلید را از جیببش بیرون آورد و در را باز کرد و داخل شد. خونه پدر حلما طبقه اول از ساختمان پنج طبقه بود . حلما وارد خونه شد ، از سکوت خانه برمی آمد که کسی توی خونه نیست. حلما از جلوی آشپزخونه رد شد و متوجه برگه ای شد که روی در یخچال بود و فهمید حدسش درست بوده و‌حتما مامان بابا جایی رفتن،داداش هم سالی دوازده ما ده ماهش بیرون بود. پس با خیالت راحت وارد اتاقش شد ،با بیا عجله کیفش را به طرفی پرت کرد و روی تخت نشست و سریع دست برد توی جیب مانتوش و گوشی ژینوس را در آورد ،صفحه رت روشن کرد و رمز را زد و وارد صفحه مجازی شد.. روی عشقم را لمس کرد... از پایین به بالا رفت ...وای خدای من...باورش نمی شد.. ادامه دارد.. 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
قسمت بیست و دوم: حلما هر چه جلوتر میرفت ،بغض گلوش سنگین تر میشد. ژینوس خیلی وقیحانه پرده از عشقش به وحید برداشته بود و خیلی راحت اونو وحیدجان ،خطاب کرده بود. اما وحید سرسنگین باهاش برخورد کرده بود،حلما هی خواند و هی خواند ، بدنش دم به دم داغ تر میشد ، تا اینکه متوجه شد ژینوس به نوعی قصد داشته وحید را از او متنفر کند و به سمت خود بکشد و از در دروغ وارد شده بود. حلما بارها و بارها جلوی ژینوس گفته بود که وحید سخت مخالف رمال و فال و طالع بین هست و ژینوس خیلی زیرکانه از این حساسیت استفاده کرده بود ، ابتدا به بهانه های مختلف حلما را به خانه زری کشاند و بعد به وحید گفته بود که حلما درگیر رمال و رمال بازی شده و ژینوس هم وارد بازی خودش کرده و اینقدر راااحت دروغ گفته بود و ماهرانه فیلم بازی کرده بود که وحید نسبت به حلما مشکوک شده بود. بغضی سنگین گلویش را چنگ میزد و از طرفی می خواست کل چت ها را بخواند و در همین حین زنگ خانه را زدند. حلما دستپاچه شد ، گوشی را دوباره داخل جیبش چپاند و به طرف آیفون رفت. آیفون را برداشت و از آن طرف صدای وحید داخل گوشی پیچید و تصویرش هم داخل مانیتور افتاد و‌گفت : در را باز کن خوشگل خانم... حلما هول شد کلید آیفون را زد ، به سرعت به طرف اتاقش رفت ، ناگاه بین راه چهره خودش را داخل آینه درب حمام دید ، خدای من چقدر گریه کرده بود و خودش بی خبر بود. پس تغییر مسیر داد و رفت طرف دستشویی تا آبی به سر و صورتش بزند. مشت دوم آب را به صورتش زد که صدای تقه های پی در پی بلند شد. حلما صورتش را با گوشه شال روی سرش پاک کرد و به سمت درب هال رفت در را باز کرد ، هیکل زیبا و مردانه وحید در چا چوب در ظاهر شد... وحید با لبخند به سمت حلما نگاه کرد و انگار خنده روی لبش خشکید و‌گفت:.. ادامه دارد 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
قسمت بیست و سوم: وحید جلوتر آمد و‌گفت : ببینم کسی خونه نیست؟ و نگاه عمیق تری انداخت و ادامه داد: گریه کردی؟ حلما با دستپاچگی صورتش را دستی کشید و‌گفت : آره انگار کسی نیست... چی شد که برگشتی؟ وحید قدمی جلوتر آمد و‌گفت : اما نگفتی چرا گریه کردی؟ برگشتم چونکه یادم رفت کیف و‌گوشی ژینوس را ازت بگیرم. حلما که اصلا دوست نداشت گوشی را به وحید بده گفت :کیف ژینوس را صندلی عقب ماشین گذاشتم.. وحید سری تکان داد و‌گفت : گوشیش هم بده... حلما که متوجه شد وحید کاملا فهمیده گوشی ژینوس دست او هست ، آهسته دست داخل جیبش کرد و گوشی را سمت وحید گرفت. وحید با شک نگاهی به حلما کرد و‌گفت : رمزش را داری؟ حلما که دروغ تو ذاتش نبود سرش را به علامت مثبت تکون داد و آرام طوری که وحید متوجه رمز بشه رمز را وارد کرد. قفل گوشی باز شد و حلما تازه متوجه شد چه گندی زده... آخه صفحه مجازی ژینوس بود و اتفاقا روی اسم عشقم که همون وحید بود ، صفحه خاموش شده بود. وحید نگاهی به صفحه کرد و‌کاملا مشهود بود که با تعجبم به اسم بالای صفحه نگاه میکند و در حالیکه مشخص بود یه کم هول شده رو به حلما گفت :انگار متوجه بعضی چیزا شدی... یعنی زحمت منو کم کردی و دیگه قرار نیست توضیح بدم... حلما سرش را پایین انداخت و گفت : نه هنوز ، ذهنم کلا هنگ کرده تا خود ژینوس را نبینم و سوالاتم را نپرسم آروم نمیگیرم. وحید نفسش را محکم بیرون داد و گفت : حالا که فعلا معلوم نیست با زری خانمش کجا غیبیش زده و بعد سرش را نزدیک حلما آورد و گفت: اما اینو تو ذهنت بسپار که هر چی سر آدم میاد به خاطر اعمال خودشه ... ادامه دارد 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌