📚معرفی کتاب از شهید مسیب زاده؛
《بابای نازنین》
مجموعه خاطرات پاسدار شهید مدافع حرم «مرتضی مسیبزاده»
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
27.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از آسمان/ بابای نازنین و فاطمه💔
شهید مدافع حرم🌷
#حاج_مرتضی_مسیب_زاده🕊
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🚩همنوا با امام زمان(عج)✨قرائت 100 صلوات _ زیارت عاشورا_ سوره یس🎁
🕯️به یاد شهید مرتضی مسیب زاده و چهارده معصوم علیه السلام
🎁فایل صوتی زیارت عاشورا
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/6007
🎁فایل pdf متن و ترجمه زیارت عاشورا
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/6008
🎁فایل صوتی دعای علقمه بعد از زیارت عاشورا
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/6607
🎁فایل pdf متن و ترجمه دعای علقمه
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/6606
⚠️لطفا برای معرفی کامل شهدا به کانال معنوی بيت الشهدا مدافعان حرم ولایت بپیوندید .
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
مدافعان حرم ولایت
#شاهزاده_ای_در_خدمت #قسمت123🎬: روز و روزگار در گردش بود و آن چنان می تاخت که هیچ کس جز به خوشی و
#شاهزاده_ای_در_خدمت
#قسمت124🎬:.
اشعث نفسی تازه کرد و ادامه داد : به ناچار از آن اتاق خارج شدم ، بعد از دقایقی عمر برمن وارد شد درحالی که عرق از سر و رویش می بارید و مشخص بود از تمام نیرو و توانش برای کتک زدن آن ضعیفهٔ نگون بخت استفاده کرده است..
عمر از کوزه آب روی طاقچه ، جرعه ای سر کشید و رو به من گفت: سه چيز را از من بياموز كه آن را از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنيده ام: اول آنکه ؛از كسی كه همسرش را می زند، نبايد علت زدنش را پرسيد؛دوم اینکه؛ نبايد پرسيد كه به چه كسی اعتماد دارد و به چه كسي نه و سوم ؛ نخواب مگر پس از خواندن نماز وتر
من این سخنان برایم تازگی داشت و تا به حال نشنیده بودم ، اما روایتی ناب است که اینک میتوانم برای دیگران نقل کنم.
در این هنگام بود که من به شدت ناراحت شدم و رو به اشعث بن قیس گفتم: هان ای اشعث !! تو خود خوب می دانی و قلباً شک نداری ،مطلبی كه عمر بن خطاب به رسول خدا صلی الله عليه وآله نسبت می دهد، واقعيت ندارد؛ چرا كه كتك زدن و بد رفتاری با همسر، با روح اسلام و حتی با عقل و فطرت انسان در تضاد است.
دين مبين اسلام برای زن ارزش ويژه ای قائل است و هرگز كتك زدن زن را جايز نمی داند. و نيز حتی يك روايت ضعيف وجود ندارد و نه دیده و نه شنیده ام كه رسول خدا صلی الله عليه وآله زنانش را زده باشد و يا حتی با آن ها با خشونت رفتار كرده باشد و حتی روايات بسياری وجود دارد كه رسول خدا همواره با خانواده خود مهربان و خوش رفتارترين شخص نسبت به همسران خود بود. مگر نشنیده ای که این سخن به نقل از رسول خدا صلی الله عليه وآله ، دهان به دهان میگشت که آن حضرت فرمود:
خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وأنا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي.
بهترين شما كسی است كه با خانواده اش بهترين باشد و من برای خانواده ام بهترينم.
در این هنگام اشعث بی توجه به حرف من گفت : سخنانت درست است اما ، حرف خلیفه را که نمی شود نشنیده گرفت و...
این بود که من ناراحت از جای برخواستم و در حالی که بر این اسلام نوظهوری که عمربن خطاب آورده بود تاسف میخوردم از مسجد خارج شدم و به نزد تو آمدم...
فضه آهی بلند کشید و نگاهی به آسمان کرد و با خود زمزمه کرد: براستی به کجا چنین شتابان؟!!!
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#شاهزاده_ای_در_خدمت
#قسمت125🎬:
فضه از شنیدن داستان هایی که راجع به عمر ، خلیفه دوم خود خوانده و رفتارش با زنان نقل محافل بود ، تأسف می خورد ، روزی با خود اندیشید که چه بهتر برود و در مجلس وعظ این خلیفه حضور پیدا کند و او را با سوالاتش که طبق آیات قرآن است به چالش بکشد.
چادر به سر نمود و وارد مسجد شد ، نماز تمام شده بود،
خلیفه خود خوانده برمنبر خانه خدا تکیه زد ، فضه می خواست از جای برخیزد و جلو برود و از شأن و احترام بانوان که با چشم خود و با گوش خود ،آنزمان که در محضر رسول خدا بود ،دیده و شنیده بود ، سخنها بگوید و با استدلال به قران رفتارهای عمر را زیر سوال ببرد.
فضه تکانی به خود داد ، ناگهان متوجه شد که زنی دیگر با عبا و روبنده ، زودتر از او از جای برخواست و نزدیک منبر شد
فضه بر جای خود نشست تا آن زن سؤالش را بپرسد.
آن زن نزدیک منبر شد و سلامی داد...
عمر سری تکان داد و گفت : فرمایش؟!
زن که لحن خشن عمر او را مضطرب کرده بود با لرزشی در صدایش گفت :سؤالی از جنابتان داشتم که اگر اجازه دهید بگویم؟
عمر که همیشه در مقابل زنان احساس قدرت می کرد ، نیشخندی زد و بادی به غبغب انداخت و گفت : بگو سوالت را ضعیفه، اما قبل از آن بگو که از زنان مهاجر هستی یا انصار؟! آزاده ای یا آزاد شده ای؟
ان زن بار دیگر با صدای لرزان گفت:
كنيزي از كنيزان هستم و هنوز طعم آزادی را نچشیده ام
عمر تکانی سخت به خود داد و با لحنی خشمگین و صورتی که از عصبانیت به سرخی می گرایید، گفت: پس اين روسري و مقنعه چيست؟! آن را از سرت بردار؛ چون اين پوشش مخصوص زنان آزاده و مؤمن است.
كنيز که مشخص بود به دین اسلام است و از عریان نمودن سرو تن خود اِبا دارد لحظه اي اهمال كرد.
عمر مانند ببری خشمگین از جايش برخواست و با تازيانه ای که همیشه در دست داشت و همیشه با ان به جنگ با زنان می رفت ، شروع به زدن آن کنیزک نگون بخت نمود و آنقدر بر سرش زد تا روسری را بردارد....
در این هنگام مردی از بین جمعیت صدا زد و گفت : اهای کنیزک اگر جانت را می خواهی حجابت را بردار ،چون من با چشم خویش دیدم که در منزل عمربن خطاب کنیزان با سری لخت و تنی نیمه عریان از میهمانان پذیرایی می کنند ،
این حکم خلیفه است پس موظف به اجرای این حکمی...
فضه با دیدن این صحنه و شنیدن این سخنان از جای بر خواست و همانطور که آهی سوزناک میکشید با خود زمزمه کرد : براستی که این اسلام نیست که تو بر مسند خلافتش نشسته ای ، این دین بویی از اسلام ناب محمدی که رسول خدا صلی الله علیه واله ،پیام رسانش بود نبرده ...
نمی دانم بعد از مرگ چگونه جواب رسول الله را خواهید داد؟!!! ...
ادامه دارد
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️