2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚سهمـــ شما 5 صلواتـــــ هدیه به امام محمد باقر علیهالسلامـــ🕊🌹✨
Khamenei.ir__رجب.mp3
زمان:
حجم:
956.8K
🔹ماه رجب، ماه توسّل است، ماه تضرّع است، ماه دعا است، ماه تصفیهی روانی و معنوی است؛ دلها را به خدا باید نزدیک کرد؛ بخصوص جوانهای شما.
▪️بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش
۱۴۰۰/۱۱/۱۹
#فضیلت_ماه_رجب
#توسّل_و_دعا
#تقویت_ارتباط_با_خدا
#امام_خامنهای
••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
مدافعان حرم ولایت
🦋 ای در دام عنکبوت #قسمت۱۴۰ 🎬 وارد خانه شدیم,انور همینجور که لنگ لنگان قدم برمیداشت کتش را دراورد
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت۱۴۱ 🎬
انور با صدای بلند فریاد زد:چرا مثل بز من رانگاه میکنه,در رابازکردم تا بهت اسیبی نرساندم فلنگ راببند.
بااین حرف انور از خدا خواسته به سمت در یورش بردم،خودم را به خیابان رساندم ودررابستم ونفس عمیقی کشیدم.
سریع به طرف پایین خانه حرکت کردم تا ازاین خانه ی شیطان دور شوم,خیابان خلوت بود,سرعتم راتندتر کردم.
صدمتری که رفتم,احساس کردم کسی دنبالم است برگشتم پشت سرم رانگاه کنم...
آه این که علی ست.....
اینقد شوکه بودم که خودم را انداختم در اغوشش وزار زدم.
علی همینطور که دستانش را دور کمرم حلقه کرده بود داخل کوچه ای شد که ماشینمان را درانجا دیدم.
سوار ماشین شدیم.
دست علی راچسپیدم,انگار این تنها مأمن امن دنیاست ,هرچه زبان را دردهانم میچرخاندم قدرت حرف زدن نداشتم.
علی یک بطری اب باز کرد وبه دهانم گذاشت وگفت :بخور عزیزم نمیخواد چیزی بگی...همه چی راشنیدم,از وقتی رسیدین تل اویو اینجا ,پشت درخانه منتظر بودم,میترسیدم اسیبی بهت بزنه...
رسیدم خانه...یه دوش گرفتم وبااحساس وجود علی درکنارم به خوابی ارام رفتم..
#ادامه دارد...
#نویسنده_خانم_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت۱۴۲ 🎬
فرداش نتونستم دانشگاه برم اما علی, دانشگاه شیعه شناسیش را رفت واینبار خبرهای دیگه ای میاورد.
نهار را آماده بود که صدای در هاکی از امدن مردخانه ام بود, ,بلندشد.
من:سلام اقااا
علی:سلام بربانوی زیبای خانه ام،ان شاالله رفع کسالت وخستگی شده باشد...به به عجب عطر غذایی پیچیده....مرا از خودبیخود نمودی بانوووو
باشوخی وخنده نهار راخوردیم ,اما ذهنم درگیربود.
من :علی معلوم تودانشگاه چه خبر بوده,انور ایا رفته سرکلاس؟ به من زنگ نزد منم جراتم نمیشه بهش زنگ بزنم،علی ذهنم خیلی مشغوله,نمیدونم اخر وعاقبتمان چی میشه,کاش همون دیروز مبارزین فلسطینی کلک انور را کنده بودند وراحت شده بودیم والان, انور بامعجزه اش,بنیامین توحیاط خلوت جهنم داشتند چای جهنمی میخوردند....
علی:ذهنت را درگیر نکن،تمام تلاش ما این بوده که توبه انور نزدیک بشی وسراز کار وجنایاتش دربیاری,اگه میکشتنش کلا کارها واهدافمان به هم میریخت وشاید دیگه کسی از مسلمانهای نفوذی نمیتوانست به عمق خانه عنکبوت نزدیک بشه واونا را رسوا کنه,تا حالاش هم خیلی اطلاعات ازش کشیدی,بیرون ,سلماجووونم,حالا برای اینکه یه کم از,فکر انور در بیای ,برات میگم تودانشگاه ما چه خبربود.
من:چه خبر؟؟حتما دوباره روایات ایمه مارا شخم زدن وچیز جدیدی دراوردن؟
علی:این که کار همیشگیشان است اما امروز,متوجه شدم,اسراییل از تمام شیعیان دنیا که میترسه هیچ ,ایران یه رتبه خاص داره براش,مثل سگگگ از ایران وحشت داره ومعتقد هست اونچه که درکتابشون وتعلیمات تلمود اومده، درباره ی دشمن یهود که بدستش یهود به هلاکت میرسه واز بین میره ,همه شان معتقدند اون دشمن فقط ایرانه ومیخوان دست پیش بگیرن تا پس نیوفتند ,یعنی قبل ازاینکه ایران وایرانیا اونا رانابود کنن,این جنایتکاران میخوان ایران رانابود کنند ورفتن کنکاش کردند که ایران را بعداز جنگ وتهاجم فرهنگی وتحریمهای فراوان که به گرده اش وارد اوردند وهیچ تزلزلی دراین کشور عزیز ایجادنشده،چند چیز,سرپانگهداشته،یکیش اعتقادات مردمش وروحیه ی شهادت طلبی شان هست وعلی الخصوص تحکیم این روحیه باعزاداریهای محرم وامام حسین ع است,یکی اعتقاد به مهدویت وحکومت جهانی الله وازهمه مهم تر اعتقاد به ولایت فقیه وداشتن رهبری باهوش که تمام حیله های دشمن را سریع شناسایی میکند وبه مردمش میگه وحیله ونقشه های اینا را درنطفه خفه میکنه.
علی یک لیوان اب خورد وادامه داد:سلما,باورت نمیشه چه نقشه هایی کشیدن برای ایران,از همه طرف بهش حمله میکنن,جوانانشون را درگیر فضاهای مجازی ومخرب میکنند که هزینه ی این فضاها مستقیم به جیب همین یهودیای صهیونیست میریزه,ازطرفی از هرحیله ای استفاده میکنند تا ابهت رهبرشان رابین مردم خوردکنند وهر حرف دروغ وجنایتی را به رهبر ایران میچسپانند تابه خیال خودشون مردم ایران را خام کنند وبه دست مردم ,رهبرشان را ازبین ببرند,راستی سلما...حاج قاسم که یادت هست,این یهودیهای صهیونیست خیلی خیلی,ازش میترسند وهرکدومشان باشنیدن نام این سردار ,بی شک از ترس خودشون راخیس میکنند,تاحالا چندین بار قصد جان این مردخدا راکردند که ناکام موندن,میگن اگه سردار را بکشیم یکی از بازوهای رهبرایران را قطع کردیم ,اخه سردار درخط ولایت است وولایت عاشق سردار...اما سلما اینا بااینهمه کلاس ودرسی که برای شیعه شناسی راه انداختند هنوز شیعیان را خوب نشناختند.
نمیدونن که اگه سردار راشهید کنن ,هزاران سردار از خون پاکش پامیگیرند واونموقع کلک اسراییل کنده است.
#ادامه دارد...
#نویسنده_خانم_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🦋 ای,در دام عنکبوت
#قسمت۱۴۳ 🎬
امروز درست یک هفته از ان واقعه میگذرد،یک هفته ای سراسر استرس که هر لحظه منتظر اتفاقی غیر منتظره بودم ,منتها هیچ اتفاقی نیافتاد,دانشگاه میروم اما هیچ خبری از انور نیست که نیست ,بقیه ی دانشجوها با تمسخر میگویند که انور مرده ,اما من میدانم که درسوگ معجزه اش نشسته وشاید منتظر التیام زخم هایی ست که یادگار مبارزین فلسطینی است،چند بار خواستم تا با انور تماس بگیرم ,اما علی مانع این کارشد.
علی معتقداست ,خود انور باید تماس بگیرد ,اگر احساس کند که من بی صبرانه منتظر ارتباط دوباره با اوهستم ,امکان دارد که به من شک کند,علی میگه,باید طوری برخوردکنم که انور فکر کند ازش میترسم ودوست ندارم نزدیکش شوم.
امروز زنگ اخر باانور درس داشتیم ودرکمال تعجب اسحاق انور تشریف اوردند,برخوردش با من مثل جلسات گذشته بود.اما من کمتر حرف میزدم وسعی میکردم حتی نگاهم را از اوبدزدم وطوری برخوردکنم که انگار از اومیترسم.وخوشبختانه کلاس تمام شد وانور,حین رفتن به سمت من برگشت وگفت:هانیه الکمال,بیا اتاقم...
وسایلم را جم وجورکردم وبا گفتن ذکر بسم الله به سمت اتاق انور حرکت کردم,در زدم.
انور:بیا داخل...
من:س س سلام استاد,حالتون خوبه؟!!
انور:سلام را که سرکلاس کردی ,منتها اینقد اهسته که من نشنیدم,حالمم هم که از احوال پرسی فراوانت روبه بهبود است.
میدونستم داره متلک میگه,انگارتوقع داشته برم بهش سربزنم,انور دید ساکتم بلند دادزد:سرت رابگیر بالا ,هانیه الکمال....اون شب نحس,جا داشت بعداز رفتنت حداقل یک زنگ بزنی...
با فریادش ارام طوری که نشان میدادم ترسیدم سرم رابالا گرفتم,چهره اش را دید زدم,هنوز کمی از اثار کبودی روی صورتش بود,با من من گفتم:اااآخه استاد....راستش من خیلی ترسیده بودم,بعدشم گفتم تواون شرایط ,تنهایی بهترین درمان هست وگرنه خیلی جویای احوالتان بودم.
انور:پس تو از من میترسی؟نکنه وقتی حالم خوب نبود چیزی گفتم که باعث شده بترسی هاااا؟؟
احساس میکردم این مرد خیلی رازها دارد که ترس از برملاشدنش باعث شده این حرف رابزند وگفتم :نه نه ...فقط من را شکل مادرتان میدیدید همین...اما اون اخرکاری که داد زدین ازخونه تان برم بیرون بیشتر ترساندم.
انور که انگار خیالش راحت شده بود لبخندی زدگفت:خوب شکل مادرم هستی,اون وقتی که سرت داد زدم ,به خاطراز دست دادن بنیامین شوکه بودم,اما الان دیگه عزاداری را تمام کردم,باید دوباره بلند بشم وچون این زنده بودنم را مدیون تومیدونم,میخوام برات جبران کنم. میخوام از تو یعنی هانیه الکمال,یک اسحاق انوردیگه بسازم,حاضری بامن همراه بشی؟؟
از پیشنهادش جا خوردم اما لبخندی زدم وگفتم:من عاشق کسب علم واطلاعات هستم وازهمه مهم تراینکه بتوانم یک خدمت ارزنده به وطن عزیزم اسراییل وقوم برگزیده ی زمین یعنی یهود,انجام بدهم.
انور که انگار از حرفهام خوشش امده بود,لبخندی زد وگفت:دوتا نوشیدینی بیار هانیه الکمال...عصرهم اماده باش وقتی زنگ زدم بیا جلو خانه میخوام یه کمی از امپراطوری اسراییل رابهت نشان بدهم.....امپراطوریی زیرکانه که شعارش این است,همه چیز درخدمت اسراییل ونابودی از آن هرچه غیر اسراییلی است.
با احساساتی متناقض,اتاق انور راترک کردم.
#ادامه دارد....
#نویسنده_خانم_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت۱۴۴ 🎬
مثل همیشه علی جلوی دانشگاه منتظرم بود,درسته که علی امروز کلاس نداشت اما به گفته ی خودش تمام عشقش اینه که بیاد وقامت بانویش را نظاره کند.
سوارماشین شدیم وگفتم:وای علی نمیدونی چیشده...
علی دستی به پشتم زد وگفت:نوچ ,هنو شیعه ی مولاعلی ع رانشناختی هااا وشروع کردبه گفتن ,موبه مو حرفهایی راکه بین من وانور گذشته بود.
من که گردنبده رانپوشیده بودم,یادم رفته بود,یک لحظه شک کردم که پوشیدم یانپوشیدم ,دستم رفت طرف گردنم تا مطمین بشم که علی بین راه مچ دستم راچسپید وگفت:اون راکه نپوشیده بودی واشاره کردبه دستم ,ولی این راپوشیده بودی...
شروع کردم به خنده وگفتم:ای ناقلااا یعنی این کادوت که بااونهمه ناز وافاده دادیم ...اینهم هااا؟؟
علی:بلی بلی بانو یک شیعه ی نفوذی از همه چیزش وسایل استراق سمع میسازد,گاهی گوش وهوشش,گاهی گردنبد گلویش,گاهی هم ساعت زیبای دستش....
من:خخخخ عجب عجب...
علی:بلی این مجهز به ریزترین حساس ترین میکروفن ورد یاب است البته امواجش را فقط برای,همون دستگاه اختصاصی خودش فرستاده میشه وهیچ کس نمیتونه کشفش کند...اگر این اسراییلیهای خبیث,تلفن های جهان راشنود میکنن وپیامهای مجازی که در نرم افزارهاشون ارسال میشه را کنترل میکنند ,ماهم سری ترین وامنیتی ترین جلساتشان را زیرنظر داریم وشنود میکنیم,حالا هم من را به حرف نگیر خانم فضولک,باید صبر کنیم ببینیم این انور جنای عصر چی چی از تواستینش درمیاد,تا حالیش نیست باید ازش اطلاعات بیرون بکشیم .
البته مطمین باش درمرحله ی اول چیزهایی رابهت میگه که از,لحاظ اطلاعاتی براش خیلی مهم نیستند واین هنر توهست که چقد توروحش نفوذکنی ورازهای مخوفش راکشف کنی.
بعداز نهارو نماز همونموقع که میخواستم یه کم استراحت کنم تا برای همراهی باانور سرحال باشم,انور زنگ زد وامرکرد جلوی دانشگاه برم .
جلوی دانشگاه اسحاق انور داخل ماشینش منتظر بود,به محض اینکه رسیدم,پیاده شد واشاره کرد که پشت فرمان بشینم .
زیرلب بسم الله گفتم نشستم,انور:ببین هانیه الکمال من حوصله ی رانندگی ندارم,هروقت بامن هستی توباید رانندگی کنی ,دست به فرمانت هم دیدم وپسندیدم وخنده ی بلندی کرد وادرسی داد که تا باهم حرکت کنیم.
تواین مدت که ساکن اسراییل شده بودم ,تقریبا موقعیت بیشتر شهرهاش رامیدونستم وحتی گاهی باعلی که مجلس استنداپ داشت به بعضی شهراش رفته بودم,اسراییل کشوری غاصب وکوچک است که سرزمینهایی که غصب کرده نزدیک به همند وکلا شش استان بیشتر ندارد.
ادرسی که انور میداد بیرون شهر تل اویو بود...
#ادامه دارد...
#نویسنده_خانم_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت۱۴۵ 🎬
همینطور که داشتیم به راهمان ادامه میدادیم ,روکردم به انور که محو حرکاتم شده بود وگفتم:استاد یک سوال,اسراییل یک کشور کوچک وپولدار ودرعین حال صنعتی وپیشرفته که هرجا یهودی نخبه ویا مسیحی ویا حتی مسلمانهای نخبه بااعتقادات سست دینی هست راجذب خودش کرده,نمیدونم پول ندارین یا وسایل کارش راکه وقتی آدم داخل شهرهای اسراییل قدم میزنه ,فکرمیکنه داخل یه شهرک تازه تاسیس هست که به خیابانهاش نرسیدن,اخه برای چی نباید حتی یک خیابان هم آسفالت باشه؟؟
انور دستش را تکیه داد به دستگیره در وباانگشت اشاره کردبه سرش وگفت:به خاطر اینکه اینجامون کارمیکنه,طبق تحقیقات وبررسی هایی که ما کردیم,ترکیبات اسفالت طوری هستند که اگر ادم روی ان قدم بزند موادی که از اسفالت بلند میشه وداخل حلق ادم میره, باعث بیماریهای زیادی میشه که کمترینش همین دیابت است اما انسان وقتی روی جاده خاکی قدم بزنه ,خیلی فواید نصیبش میشه که کمترینش تنظیم قند خون وارامش وانتقال تمام نیروهای بد از طریق پاها به زمین است,پس ما اسفالت درست میکنیم وصادرمیکنیم به کشورهای جهان ,تااونها بیماربشن وکم کم ازبین برن وما هرروز سالم تراز قبل به دنیا سروری کنیم.
داشتم فکر میکردم عجب شیاطین کثیفی هستند که بااشاره انور وارد یک جاده فرعی شدیم وجلوی یک ساختمان بزرگ ایستادیم.
باانور داخل ساختمان شدیم,
داخل ساختمان خیلی بزرگ وپراز ساختمانهای سوله مانند بود,انور اشاره کرد به ساختمانی وگفت:از اونجا شروع میکنیم ,کمی برات توضیح میدم وبعد تو داخل واحدها سرکی بکش تا من یه کار مهم دارم,انجام بدهم وبیام.
وارد سوله شدیم ,اوه خدای من چه بزرگ بود ,ازبیرون بزرگیش پیدا نبود.
انور:ببین چه عظمتی!!اینجا فقط یکی از کارخانه های تولید نوشابه در اسراییل است.
خیلی تعجب کردم از این حرف,چون از زمانی که ساکن اسراییل شده بودم حتی یک بار هم نوشانه نخورده ونخریده بودم,نه اینکه نخریده باشم ,اصلا نبود که ما بخریم.
من:استاد ,اگه شما اینجا نوشابه تولید میکنید پس چرا داخل اسراییل,این نوع نوشیدنی وجودندارد.
انور باصدای بلند خندید وگفت:این که حدس زدنش اسونه....
ببین ما برای اینکه تنهاقوم ونژاد برتر ونیرومند روی زمین باشیم ,باید سلامتی خودمان راتقویت کنیم وبه سلامت بقیه صدمه بزنیم,این نوشانه ی گورا وشیرین وبامزه که احتمالا توعراق خیلی ازش استفاده کردی,سرشار از مواد مخرب وویرانگره وکمترین ضررش,پوکی استخوان,دیابت,ریختن پرز معده وبامرور زمان واستفاده مداوم سرطان معده است,فرقی هم نمیکنه چه نوشابه ای باچه طعم وچه اسمی باشد همه شان سروته یک کرباسند وچون این خوردنی گوارا خیلی خیلی برای سلامتی مضراست,اسراییل فروش این محصول را داخل کشورش منع کرده وهرکس تخلف کند جریمه سنگینی میشود,ببین این نوشابه روش چی نوشته؟
با تعجب نگاهی کردم به انور وگفتم :خوب نوشته پپسی.
انور:نه منظورم معنیش بود,معنیش چیه؟؟
من:خوب مارکشه دیگه...
انور دوباره با صدای بلند زد زیرخنده وگفت:نه معنیش اینه که پول بده تا اسراییل زنده باشد.....یه چی هم بهت بگم,بهترین وسالم ترین نوشیدنی را ایرانیها دارند,دوغ که از ماست گاووگوسفند ساخته میشه اما ما اینقد روایرانیها کارکردیم که ذایقه شان راتغییر دادیم ونوشابه خورشان کردیم,تا چندسال دیگه سونامی سرطان کل ایران راگرفته شک نکن ..
#ادامه دارد...
#نویسنده_خانم_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت۱۴۶ 🎬
خیلی پست ورذل بودند,میخوان همه ی مردم دنیا را قربانی کنند تا ظهور اقا رابه تعویق بیاندازند وحاکمیت خودشان را با سروری شیطان مستحکم کنند.
انور به سوله ای دیگر اشاره کرد وگفت:هانیه الکمال,توبرو اون قسمت هم ببین,حتما برات جالب خواهد بود ومنم باید یه کار مهم دارم انجام بدهم.
من به طرف سوله ای که اشاره کرده بود رفتم وزیرچشمی اسحاق انور را زیرنظر داشتم ببینم کجا میرود ودیدم به طرف سوله ای که کمی دورتر بود میرفت,باید سرازکارش درمیاوردم....ومیدونم که درمیارم.
داخل سوله شدم ,یه اقاهه اومد جلو وگفت:شما با دکترانور تشریف اوردید؟
من:بله باایشونم.
اقاهه:بفرماییدازاینطرف وشروع به توضیح دادن کرد:اینجا کارخانه ی تولید سیگار هست که به دوقسمت تقسیم میشه,وبه طرف راست اشاره کرد وگفت:قسمت اعظمش اینجاست که برای صادرات هست وقسمت کوچکترش این قسمت هست که برای مصرف یهودیها وکلا خودمون است ,این قسمت کوچکتر,مرغوب ترین توتون ها را دربرمیگیره که بعداز جدا کردن قسمت مخرب وکم کردن درصد نیکوتین ان به سیگاری مرغوب کم ضرر تبدیل میشه،البته سیگار همه نوعش ضررداره اما بالاخره درهرجامعه ای هستند کسانی که عادت دارند به این ماده، وما تاحد توان کاری کردیم تا این سیگارها درصد ضررشون خیلی ناچیز باشه .
اما قسمت اعظم کارخانه,تمام نخاله های توتون وتوتون های نامرغوب بانیکوتین بالا وبه شدت مضر وکشنده را دربر میگیرد وتولیدسیگار بابسته های شکیل میکنیم ,بااینکار با یک تیر دونشان میزنیم ,یکی اینکه سیل پول است که به جیب ما سرازیرمیشه ویکی اینکه مصرف کننده های جهان سومی وبعضا اسلامی با دست خودشون حکم مرگشان را امضا میکنند.
دیگه چیزی از حرفهای اون مرد کثیف یهودی که تمام هنرشان وافتخارشان کشتن ملتهای دیگراست,نمیفهمیدم.
بدون هیچ حرفی سوله را ترک کردم ,هنوز کنجکاو بودم انور کجا رفته,بی شک جنایتی دیگر دران سوله ی دورتر درحال وقوع بود وما نمیدانستیم ولی باید سرازکارشان دراورم.
نیم ساعتی حیاط را گز کردم که سرتاس انور با شکم چاقش از دور پدیدارشد ,بااشاره به طرف ماشین متوجه شدم که باید برگردیم.
اما تمام ذهنم دوروبران سوله پرسه میزد...
#ادامه دارد...
#نویسنده_خانم_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت۱۴۷ 🎬
سوار ماشین شدیم،چون میخواستم غیرمستقیم از زیر زبان انور ,راجب اون جایی که رفته بود بکشم پس شروع کردم به صحبت کردن:وای استاد عجب فکر بکری کردند این یهودیهای نابغه,یعنی احسنت,از آشغال وزباله ,توتونهای دور ریختنی هم پول میسازند ,انهم چه پولی...
انور همانطور که با لبخند حرف مرا تأیید میکرد گفت:بله بله,اینها طرح من نیست اما هرکس طرحش را داده فوق العاده باهوش بوده ولی بهت اطمینان میدهم دراینده اسم من هم جز همین طراحان نابغه درج خواهد شد.
من:اونکه صدالبته,بااین چیزهایی که تاالان ازتون دیدم ,من مطمینم با خلاقیت شما با خلق موجودات توسط خدا برابری میکند.
انور که از تعریف من سرذوقم آمده بود گفت:هانیه....هانیه الکمال نمیدانی چه کاری کردم,کاری کردم کارستان,اون سوله که رفتم داخلش ,اول باری که راهش انداختم یک آزمایشگاه ساده بود اما الان تبدیل شده به مجهز ترین کارگاه تولید اکستازی که یک دانه ازاین کارگاه ها درامدش برابراست با درامد ده تا ازاون کارخانه نوشابه وسیگار....
خدای من این شیطان مجسم چی چی میگفت اکستازی؟؟یعنی اینا توکار مواد روانگردان هم هستند؟
من:عه استاد واقعا؟؟یعنی فرمول اکستازی,راشما دادین؟اخه ازکجا به فکرتان رسید؟
انور:چقدر ساده ای تو دختر,مافیای مواد مخدر را در دنیا ,اسراییل راهبری میکنه وموادمخدر را از افغانستان تولید وبه اقصا نقاط دنیا صادرمیکنیم ویک پول هنگفت به جیب میزنیم ومن تواین بحبوحه به فکر افتادم چرا با موادی که مصرفشان ساده تر وتولیدشان انبوه تر وکشندگیشان سریع تر است ,تجارت نکنیم؟بنابراین اولین کارگاه اکستازی وفرمول ان را ما یعنی یهودیان اسراییل ساختیم ووارد دنیا کردیم،الانم رفتم فرمول یک روان گردان جدید را درقالب وشکلی دیگه به مهندسین اکستازی دادم ودراینجا زد زیرخنده وگفت:مثل اینکه اکستازی شناسایی شده ومردم هوشیار شدند وکمتر استفاده میکنند اما محصولی که من طرحش را دادم تا بیاد شناسایی بشه کلی درامد به جیب ما روانه کرده وکلی از مردم دنیا ,خصوصا مسلمانهای خاورمیانه راکشته....
بله...ما تا دنیا را به تسخیرخودمان درنیاوریم,از پا نمی نشینیم.
داشتم فکر میکردم ,درسته,شما خیلی مارموزید اما نمیدانید همین الان با یه ساعت مچی وردیابه فسقلی، جایگاه این کارگاه های فسادشما لو رفته وبه زودی نابود میشه اما نمیدونستم این لو رفتن به قیمت جان من وعلی تمام میشه...
#ادامه دارد...
#نویسنده_خانم_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🦋 ای در دام عنکبوت
#قسمت۱۴۸ 🎬
دوهفته ای از اون موقعی که باانور رفتیم سمت کارخانه های تولید سیگارو...میگذرد وتواین مدت من با انور خیلی صمیمی تر شدم,انور به من اطمینان کامل پیدا کرده,وقتی توحال خودش هست من را دانشجوی مستعدی میبینه که داره باتعلیمات انور راه کمال راطی میکنه ودراینده جانشینش میشود اما وقتی ازحال خودش خارج میشود ,مثل بچه های کوچک انگشت شصتش رامیمکد ومرا درقالب مادرش میبیند,امشب خیلی سرذوق بود بنابراین ,من وعلی یعنی هارون وهانیه را دعوت کرده وبه گفته ی خودش میخواهد بهترین خوراک دنیا را بخوردمان دهد.
علی خیلی خوشحال است,نه به خاطر اینکه بعداز مدتها به مهمانی دعوت شده(تواین مدت کلی میهمانی به خاطراستنداپ های زیباش رفتیم)بلکه به خاطراینکه برای اولین بار میخواد ازنزدیک بااین شیطان مجسم یعنی انور ,اونم درخانه ی خودش دیدارکند.
علی:هانیه....بدو بریم که خیلی دلم میخوادببینم این ابلیسک کجا لونه کرده؟چی چی هم تدارک دیده ...
جلوی خانه پیاده شدیم,علی کلی به خودش رسیده بود ,یک دست کت وشلوار خوش دوخت مشکی با کرواتی خط خطی وسیاه وسفید,با پیراهن سفید وصدالبته یک کلاه کوچک یهودی هم زینت بخش فرق کله اش شده بود خخخخ
به محض اینکه اولین زنگ را زدیم,در بازشد .
علی اهسته طوری من بشنوم گفت:انگاری پشت در بود وانتظار مارامیکشید خخخ
وقتی وارد شدیم ,علی را زیرنظر داشتم ومیدیدم با دیدن گلها ودرختچه ها و...دقیقا حال من راشد زمانی که برای اولین بار به اینجا امدم.
من:سلام استاد...
علی:سلام بر استاد بزرگ کالج تل اویو,سلام بردکتر حاذق وچیره دست,عجب بهشت زیبایی برای خودتان ساخته اید استاد!!!کاش زودتر مراهم بااین فضا اشنا میکردید....
خوب میدونستم که علی توحرف زدن خیلی چیره دسته واونقدر حرف وتمجید و..میزنه که طرف به آسمان هفتم پرواز میکنه وبه قول علی یکدفعه باکله میادپایین خخخخ اما خداییش,توزدن مخ وبه دست اوردن اعتماد طرف برای خودش استادی هست هاااا..
انور که از تعاریف علی درپوست خود نمیگنجید با علی دست داد وروبه من کردوگفت:هانیه ,چه شوهر خوش مشرب,شیک پوش وزیبا وبادرک وشعوری داری,کاش زودتر باهم اشنا شده بودیم ودرهمین حین اشاره کرد که بنشینیم وخودش هم نشست روی مبل وشروع کردبه نطق کردن,تواین مدت متوجه شدم که انور به خاطر کمبود محبتی که دارد عاشق دیده شدن ومورد تعریف قرارگرفتنه واین مورد رابه علی گفته بودم والحق که علی هم خوب از پسش برامده بود.
انوراشاره به میزکرد وگفت:طبق تعالیم اسلام ,هرکس میوه راقبل از شام میل کند ,سلامتش تضمین است,هانیه پاشو میوه تعارف کن ,تابعدش بریم سراغ غذای لذیذی که بسیار مفیداست.
از آشپز خانه بوهای خوبی میامد اما نمیدانستم چیست.
#ادامه دارد..
#نویسنده_خانم_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️