6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 بخشش و انفاق به شیوه صحیح!
💥حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
مدافعان حرم ولایت
رمان واقعی #تجسم_شیطان #قسمت_پنجاه_ششم 🎬: فتانه وارد خانه شد، لبخند مضحکی روی لب نشانده بود، روح ال
رمان واقعی
#تجسم_شیطان
#قسمت_پنجاه_هفتم 🎬:
فتانه برای آشنایی به منزل عروس خانم رفت و از با نزدیک فاطمه و خانواده اش آشنا شد، گرچه به روی خود نمی آورد اما خانواده فاطمه،خانواده ای متشخص و فرهنگی بودند و فاطمه هم دختری زیبا بود که همزمان با خواندن حوزه، در دانشگاه هم درس می خواند و به نوعی مطمئن بود، فاطمه با همچین خانواده تیزبینی محال است که به روح الله زن دهند آخر فتانه اینقدر فضا را مسموم می کرد تا نظر خانواده عروس را اگر هم مثبت بود، منفی می کرد.
فتانه چند تا آدرس برای تحقیق به خانواده عروس داده بود و قرار بود که بعد از تحقیق نتیجه به اطلاع خانواده روح الله برسد.
آخر هفته بود و روح الله مثل سالهای قبل داخل باغ مادربزرگ مشغول رسیدگی به باغ بود، البته قبل از آن به باغ خودش سرکی زده بود، آفتاب داغ بهاری بر صورت مردانه اش می نشست و عرق از سر و رویش سرازیر بود.
روح الله آخرین دانه های سبزی را بر زمین پیش رویش پاشید و روی تخته سنگی کنار باغچه کوچک سبزی نشست و با آستین لباسش عرق های پیشانی اش را پاک کرد که با صدای ننه آمنه به خود آمد: خسته نباشی پسرم، خدا بهت عمر با عزت بده، خدا انجیر هزار شاخه ات بکنه، از وقتی اومدی انگار یه جون دوباره به این طبیعت دادی، خدا همین جور جون تو جونت بریزه و بعد کنار روح الله نشست و ادامه داد: امروز یه آقای خیلی باشخصیت اومده بوده تو محله و راجع به تو پرس و جو می کرده
روح الله که از دعاهای ننه آمنه لبخند دلنشینی روی لبهاش نشسته بود با شنیدن این حرف کمی نیم خیز شد و با دستپاچگی گفت: عه! پیش کی رفتن و چی پرسیدن؟!
ننه آمنه گفت: اول از همه پیش قوم و خویشای فتانه رفته، تا اونجایی که به من گفتن، همه تعریفت را کردن و حتی گفتن که فتانه و محمود لیاقت پسری چون تو را ندارن، تمام اهل محل هم ازت تعریف کردن و البته تو پسر گل خودمی و تعریفی هستی، یه جوان پرکار،مؤمن که هم درپی رضایت خداست و هم بنده خدا و حتی همین طبیعت هم عاشق توست، روح الله لبخندی زد و گفت: آره ننه جان، هیچ بقالی نمیگه ماست من ترشه..
ننه آمنه دستش را پشت شانه های پهن و مردانهٔ روح الله زد و گفت: حالا بنا به حرف تو من از رو محبت مادری و الکی بگم اهل محل که با تو خورده برده ای ندارن که تعریفت میکنن و ننه آمنه صدایش را آهسته تر کرد و گفت: فقط..فقط این شمسی دو بهم زن رفته به طرف گفته پسره خیلی خوبه و ما ازش بدی ندیدیم فقط کاش فتانه را نمیزد..
روح الله ناخوداگاه از جا بلند شد...یعنی یعنی همین اول راه خواستن آبروی منو بر باد بدن، این زن،هدفش چی بوده هاا؟!
ننه آمنه دستان ترک خورده روح الله را در دست گرفت و گفت: خوب معلومه دست فتانه و شمسی توی یک کاسه هست، میخوان تو رو سنگ رو یخ کنن و اونا هم جواب رد بهت بدن و اینا هم توی بوق و کرنا کنن که روح الله را کسی قبول نداره و هیچ کس حاضر نیست زنش بشه و..
روح الله سرش را پایین انداخت و زیر لب لااله الاالله گفت و چند تا قدم برداشت سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: الهی توکلت علی الله...گفتی متوکلینت را دوست داری، خدایا هرچه خیر و صلاحم هست برام پیش بیار..
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
رمان واقعی
#تجسم_شیطان
#قسمت_پنجاه_هشتم 🎬:
سفره شام پهن بود که تلفن خانه به صدا درآمد، فتانه به سرعت از جا بلند شد و به طرف تلفن رفت و گوشی را برداشت. روح الله، با قاشق مقداری املت روی نان گذاشت و داخل دهان گذاشت و از زیر چشم حرکات فتانه را می پیمایید، لحن حرف زدن فتانه،خیلی رسمی بود و این جلب توجه می کرد، پس ناخوداگاه همهٔ جمع همانطور که خود را مشغول خوردن نشان می دادند،گوششان به حرفهای فتانه بود: بله، بله...ان شاالله به سلامتی، پس با اجازه تون فردا شب به اتفاق آقا پسر خدمتتون میرسیم....به امید خدا...خدانگهدار، روح الله که انگار دهانش خشک شده بود، از پارچ بلوری پیش رویش مقداری آب داخل لیوان ریخت و با کمک آب، لقمه اش را قورت داد.
فتانه سرجایش نشست و با اینکه میدانست همه مشتاق شنیدن هستند خودش را به راهی دیگر زد و بشقاب املت را جلو کشید که محمود با تحکم گفت: چی شد زن؟! کی بود؟! چرا سرو سنگین شدی و مثل همیشه وراجی نمی کنی؟!
فتانه اوفی کرد و گفت: کی می خواستی باشه؟ همین قوم و خویشا ررروح الله خان هستند، دستور دادن فردا شب برای آشنایی بیشتر بریم خونه شان... محمود لبخندی روی لبش نشست و فتانه که خیلی عصبانی بود و اما نمی خواست عصبانیتش بروز کنه زیر لب گفت: مردم دخترشون از سر راه اوردن...
و روح الله که انگار دختری هجده ساله بود و هیجان سراسر وجودش را گرفته بود، هیچ توجهی به حرکات فتانه نداشت، از خوشحالی همراه استرس، اشتهاش کور شده بود، با اجازه ای گفت از سر سفره شام بلند شد و به طرف میهمان خانه رفت.
داخل میهمانخانه که رسید، نفسش را محکم بیرون داد و همانطور که به بالا نگاه می کرد گفت: خدایا شکرت...
روح الله یک راست به سمت بالای میهمان خانه رفت و پشت مبل قهوه ای رنگ راحتی، کیفش را برداشت، کیف را روی میز گذاشت و درش را باز کرد، دفتری بیرون کشید ، خودکار وسطش پایین افتاد، خودکار را برداشت و دفتر را پیش رویش قرار داد.
روح الله نه از نعمت همراهی مادر برخوردار بود و نه اینک خواهری مهربان در دسترسش بود تا رسم و رسوم خواستگاری و آشنایی را به او یاد دهد، پس خود دست به ابتکاری نو زد، او می خواست تمام خصوصیات اخلاقی خودش را روی کاغذ آورد و تمام انتظاراتی که از همسر آینده اش دارد را بنویسد تا اگر وقت کم آورد ، با دادن این طومار به عروس خانم، او را کمی با روحیات خودش آشنا کند.
روح الله غرق نوشتن بود که فتانه در اتاق را باز کرد و سرش را از لای درز در داخل آورد، به روح الله خیره شد، برایش عجیب بود که روح الله با وجود شنیدن این خبر، الان بی خیال نشسته و مشغول درسش شده، وقتی دید روح الله متوجه او نشده،آرام آرام خودش را به بالای سر او رساند، غرق نوشته پیش روی او شد، خیلی عجیب بود، نوشته ای بلند بالا و تو هم تو هم...فتانه سواد نداشت اما خیلی دوست داشت سر از کار روح الله دربیاورد پس با لحنی کشدار گفت: ببینم چکار داری میکنی؟!
روح الله که غرق نوشتن بود، با صدای فتانه از جا پرید، نوشته را نگاهی کرد و گفت:, هیچی باید یه سری چیزا بنویسم...
فتانه اوفی کرد و به سمت در رفت و روح الله هم غرق در نوشتن...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
📸نخستوزیر عراق و هیئت همراه صبح امروز با رهبر انقلاب دیدار کردند.
🔹رهبر انقلاب: افزایش فشارهای سیاسی دنیای اسلام به آمریکا و رژیم صهیونیستی برای توقف کشتار مردم غزه لازم است. کشور عراق به عنوان یک کشور مهم در منطقه، میتواند در این زمینه نقش ویژهای داشته باشد و یک خط جدید را در دنیای عرب و جهان اسلام به وجود بیاورد.
🔹از همان روزهای اولِ حملات رژیم صهیونیستی تمام قرائن و شواهد نشان دهنده دخالت مستقیم آمریکاییها در اداره جنگ است و هرچه از این جنگ میگذرد، دلایل نقش مستقیم آمریکا در هدایت جنایتهای رژیم صهیونیستی قویتر و پررنگتر میشوند.
🔹اگر کمکهای تسلیحاتی و سیاسی آمریکا نباشد، کار برای رژیم صهیونیستی قابل ادامه دادن نخواهد بود. آمریکاییها حقاً و انصافاً شریک جرم صهیونیستها در جنایات غزه هستند.
🔹بهرغم همه کشتاری که در غزه انجام میشود، رژیم صهیونیستی تا الان شکست خورده واقعی در این ماجرا است زیرا نتوانسته آبروی از دست رفته خود را بازگرداند و در آینده هم قادر به این کار نخواهد بود.
🔹لزوم تلاش همه جانبه برای افزایش فشارهای سیاسی به آمریکا و رژیم صهیونیستی به منظور توقف بمبارانها در غزه لازم است.جمهوری اسلامی ایران و عراق با هماهنگی یکدیگر میتوانند در این زمینه نقش آفرین و تاثیرگذارباشند.
🔹درباره همکاریهای دو جانبه ایران و عراق در زمینههای اقتصادی و امنیتی نیز کارها بحمدالله پیش میروند اما باید مراقب بود پیگیری توافقها با همان انگیزه اولیه استمرار یابد و دچار کندی نشوند.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بغض نخستوزیر تشکیلات خودگردان فلسطین هنگام تشریح اوضاع غزه ترکید.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
479.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خوشحالی صهیونیستها از کشتار کودکان در غزه
🔹ویدیویی از گفتگوی آنلاین چند صهیونیست نشان میدهد که آنها از شهادت کودکان ابراز خوشحالی میکنند. یکی از آنها وعده میدهد که همهٔ کودکان غزه را خواهند کشت.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat