🕊﷽ 🥀﷽ 🥀﷽ 🕊
♥️بسم ربالشهدا و الصدیقین♥️
🕊💐سلام بر تربت پاک شهدا💐🕊
💌سلام بر انسانهای پاکی که از خون پاک شهدا حمایت و حفاظت می کنند💌
📌هفتمین چله "کانال معنوی
بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت "
💫شروع چله 1402/08/04
✨در این چله 100🌺صلوات، قرائت زیارت عاشورا وسوره یس را 🎁 هدیه میکنیم به چهارده معصوم علیه السلام وشهدای والامقام.🤲
🤍🥀لیست شهدای والامقام🥀🤍
🕊۱- شهید آرمان علی وردی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/10942
🕊۲- شهید مرتضی بصیری پور🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11008
🕊۳- شهید محمود اخلاقی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11058
🕊۴- شهید سید رضا حسینی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11112
🕊۵- شهید محمد حسین فهمیده 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11154
🕊۶- شهید منوچهر نصیرالاسلامی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11204
🕊۷- شهید علی اوسط عسگری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11254
🕊۸- شهید سید حمید میرافضلی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11301
🕊۹- شهید محمدعلی حسینی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11375
🕊۱۰- شهید جواد محمدی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11417
🕊۱۱- شهید حسن اکبری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11475
🕊۱۲- شهید دوستعلی رئیسی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11509
🕊۱۳- شهید محمود رادمهر🥀
🕊۱۴- شهید امان الله جزینی
🕊۱۵- شهید علیرضا یاسینی
🕊۱۶- شهید حسین کشتکار
🕊۱۷- شهید غلامرضا مصطفوی
🕊۱۸- شهید محمدعلی رجایی
🕊۱۹- شهید غلامرضا کاظمی
🕊۲۰- شهید علیرضا کریمی
🕊۲۱- شهید جواد عابدی
🕊۲۲- شهید میثم نجفی
🕊۲۳- شهید رجبعلی شعبانی
🕊۲۴- شهید یوسف داورپناه
🕊۲۵- شهید سید علی زنجانی
🕊۲۶- شهید مرتضی هداوند میرزایی
🕊۲۷- شهید علی عسگر یوسفیان
🕊۲۸- شهید محمد علی برزگر
🕊۲۹- شهید محمد حسین خفانی
🕊۳۰- شهید عبدالمطلب اکبری
🕊۳۱- شهید علی روحانی یزدلی
🕊۳۲- شهید غلامعباس عباسی مکوند
🕊۳۳- شهید سیدحسین بنی فاطمه
🕊۳۴- شهید منصور گلبادی نژاد
🕊۳۵- شهید دانیال لیاقتمند
🕊۳۶- شهیده عصمت پورانوری
🕊۳۷-شهید محمد حسین یوسف الهی
🕊۳۸- شهید عبدالمهدی مغفوری
🕊۳۹- شهید غلامرضا لنگری زاده
🕊۴۰- شهید حاج قاسم میر حسینی
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
💌زنده نگه داشتن نام ویاد شهدا کمتر از شهادت نیست♥️
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین
✨ششمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
1402/08/16
💫 امروز "سه شنبه" متعلق است به امام سجاد(ع)🌺 وامام محمد باقر(ع)🌺امام جعفر صادق🌺
🌷⃟ *صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
📌 "سیزدهمین " روز از چله دور هفتم با 100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫و قرائت سـوره یس💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهید امروز "شهید محمود رادمهر "
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
شهید امروز: محمود رادمهر
💐🕊🥀💐🕊🥀💐
تاریخ ولادت : 1359/09/03
محل ولادت : ساری - مازندران
تاریخ شهادت : 1395/02/16
محل شهادت : خانطومان - حلب - سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند
مزار : مازندران - ساری - ارامگاه ملامجدالدین
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🌤زندگینامه شهید مدافع حرم محمود رادمهر
🌺شهید مدافع حرم «محمود رادمهر» در سوم آذرماه ۱۳۵۹ در شهر ساری بدنیا آمد.
برای تحصیلات دانشگاهی ابتدا در دانشگاه شهید ستاری پذیرفته شد اما بعد از مدتی وارد دانشگاه امام حسین شد و در دانشگاه علوم و فنون دانشگاه اصفهان نیز پذیرفته و با مدرک فوق دیپلم از آنجا فارغالتحصیل شد.
🌿در رشته جغرافیای سیاسی در دانشگاه امام حسین ساری تحصیلاتش را ادامه داد.
در حین تحصیل برای اولین بار در سپاه بهشهر مشغول به خدمت شد، پس از آن به توپخانه نکا منتقل و بعد در خود لشکر ۲۵ کربلا و بعد هم در پادگان قدس خدمت میکرد.
✨نخستین بار آبان ۱۳۹۴ به مدت ۵۸ روز به همراه برادرش محمدرضا به سوریه رفت و در مرحله دوم ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ اعزام شد.
او جانشین عملیات لشگر ۲۵ کربلا بود که در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) در شهرک «خان طومان» توسط تروریستهای تکفیری به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
🔸رادمهر از جمله نیروهایی بود که در جنگ ۳۳ روزه لبنان نیز نقش داشت. بخشی از آموزشهای نیروهای فاطمیون در سوریه را به عنوان یک مستشار نظامی بر عهده گرفت.
نهایتا در ۱۶ اردیبهشت ۹۵ به شهادت رسید. در پی نقض آتشبس توسط عوامل تکفیری در اطراف حلب سوریه و حملات وحشیانه آنها به شهرک خانطومان، ۱۳ مدافع حرم مازندرانی در درگیری با تروریستها به شهادت رسیدند و ۲۱ نفر نیز در این درگیری مجروح و جانباز شدند.
🥀 پیکر مطهر شهید رادمهر به همراه چند تن از همرزمانش در منطقه ماند و پس از گذشت چهار سال از شهادتش، طی عملیات تفحص پیدا شد و به کشور بازگشت.
❣از او دو فرزند به نام های علی و محمد به یادگار مانده است.
روحش شاد و یادش گرامی🌹
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
✨شهید محمود رادمهر به روایت مادر بزرگوارشان
✨محمود در 3 آذر 1359 وقتی مادرش تنها 18 سال داشت، در
شهرستان ساری به دنیا آمد.
17 تیر سال 1358 با همسرش که 10 سال از او بزرگتر و کارمندی از یک خانواده نسبتاً مذهبی، فرهنگی و کشاورز بود ازدواج کرد و علی رغم اختلاف سلیقههای معمول بین هر خانوادهای خیلی راحت با هم کنار آمدند.
❣«پدرم همیشه در ایام بارداری سفارش میکرد و میگفت وقتی چنین امانتی را حمل میکنی نباید حرام و حلال را با هم بخوری، قرآن هم میفرماید «وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا» و این به این دلیل است که نسل آینده خراب نشود.
من در طول بارداری هر 4 پسرم شبها سوره انبیاء و صبحها سوره صافات میخواندم؛ در این سوره نام بسیاری از پیامبران آمده و همیشه به خودم میگفتم اینها نام پیامبران است و شما گوش کنید.»
🦋مادر در مورد ایام کودکی محمود و شیطنتهای معمول کودکان در آن سن چنین روایت میکند:«محمود بچه بزرگ من بود و من از او توقع بیشتری داشتم، بچههایم پشت سر هم بودند، مجتبی یکسال، مرتضی دو سال و نیم و محمدرضا تقریبا 4 سال از او کوچکتر بود. زمانی که مرتضی به دنیا آمد مسئولیت نگهداری از او را در اتاق به محمود میسپردم؛ دیگر نمیگفتم او بچه است و باید بازی کند. به ورزش خیلی علاقه داشت اما من مانع شرکت او در تیمهای مسابقاتی میشدم.»
🌤چرای این موضوع را مادر اینگونه توضیح میدهد: «اصلا نمیخواستم بچههایم دنبال ورزش بروند چون عقیدهام این است که عمر هر ورزشی به صورت قهرمانی تا 35 سالگی است، اگر فرزندم علاقهاش را روی ورزش معطوف کند باقی عمرش را میخواهد به چه مسائلی بپردازد؟»
مادر میگوید: «محمود بیشتر به فوتبال علاقه داشت و حتی تا قبل از شهادتش بچههای خانواده از دامادها، پسرها و نوهها را در باشگاه اداره مخابرات جمع میکرد و شبهای جمعه آنجا فوتبال بازی میکردند.
🌱 تمام بازی زیر نظر خودشان بود و مسائل اخلاقی را متذکر میشد و هر کسی کمترین حرکتی را که نشانه اسائه ادب بود انجام میداد از تیم اخراج میکرد و دیگر نمیگذاشت به هیچوجه بازی کند.»
مادر از کودکی محمود میگوید:
از همان زمان که میخواست سرباز امام زمان(عج) شود:«محمود در دوران بچگی و تا پایان راهنمایی در منزل پدرم بود چون ما با هم همسایه بودیم و مادرم کسالت شدیدی داشت و من رفت و آمد زیادی به خانه آنها داشتم؛ «محمود» نام برادر من را داشت و پدرم بسیار به او علاقمند بود، عبای پدرم را روی دوشش میانداخت و سجادهاش را پهن میکرد و دست به قنوت بلند میکرد؛ پدرم به مازندرانی از او میپرسید: «شما سرباز امام زمان میشوید؟
✨ ادامه👇
💥سرش را تکان میداد و میگفت بله من سرباز امام زمان میشوم»
مادر از کودکی فرزندانش احادیث خیلی کوچک و دو کلمهای از نهج البلاغه را به آنان یاد میداد و در قبالش توضیحات میخواست.
«احکام شرعی، حد و حدود مسائل مانند واجبات و مبطلات نماز، واجبات و مبطلات روزه ،مطهرات، اقسام غسلها را تا جایی که از دستم برمیآمد به آنها آموزش میدادم.
🔸حتی زمانی که محمود خواست در سپاه شرکت کند، یک دوره احکام فقه را که مخصوص پسرها بود به او یاد دادم، محمود به احکام شرعی اشراف کامل داشت و بسیار رعایت میکرد.
بعد از پایان دبیرستان در دانشگاه شرکت کرد و از ابتدا دوست داشت در نظام (ارتش یا سپاه) قبول شود؛ حتی از سوم دبیرستان میخواست وارد نظام شود اما من مانع شدم. او را وادار کردم که به دانشگاه برود ولی او دوست داشت حتما نظامی باشد.
🍃در دانشگاه شهید ستاری پذیرفته شد و اتفاقا رتبه خوبی هم داشت ولی شهریور همان سال دچار مشکل جسمی شد. در آن زمان در جوشکاری کارگر بود و زیر دستگاه جوش، اعصاب یک طرف صورتش فلج شد.
دانشگاه افسری از او تضمین یکماهه خواست تا به کلاسها برسد اما او گفت نمیتواند چنین تضمینی بدهد و نهایتاً نتوانست به دانشگاه شهید ستاری برود.
محمود سال بعد بورسیه دانشگاه امام حسین شد و در دانشگاه علوم و فنون دانشگاه اصفهان نیز پذیرفته و با مدرک فوق دیپلم از آنجا فارغالتحصیل شد.
☀️دانشگاه اصفهان خیلی سعی کرد او را در همان دانشگاه مشغول به کار کند چون رتبه اول رشته توپخانه به دست آورده بود.
با من صحبت کرد و من گفتم: «شما بورسیه سپاه شدید، هزینه شما را چه کسی پرداخت کرد؟»
گفت: «لشکر25 کربلا». گفتم:
« برگرد لشکر 25 کربلا. به شوخی هم گفتم خرج تو را لشکر 25 کربلا میدهد و شما میخواهی برای جای دیگری بازدهی داشته باشی؟
اصفهانیها زرنگ هستند و نیروهای خبره را میگیرند.»
✨محمود برای ادامه تحصیل در رشته جغرافیای سیاسی در دانشگاه امام حسین ساری پذیرفته شد و از آنجا لیسانس گرفت و در حین تحصیل برای اولین بار در سپاه بهشهر مشغول به خدمت شد، پس از آن به توپخانه نکا منتقل و بعد در خود لشکر و بعد هم در پادگان قدس خدمت میکرد.
هیچگاه از کار و مسئولیتش به مادر و خانواده چیزی نمیگفت: «ما تا آخر نفهمیدیم مسئولیت محمود چیست و هر وقت میپرسیدیم میگفت:«بنّا»!
حتی موقع ثبتنام پسرش در مدرسه به او سفارش کرد که به معلمت نگو من پاسدار هستم و خانمش در فرم مدرسه شغل محمودآقا را «بنا» نوشته بود و بعد به درخواست من شغل آزاد نوشت.
🌷اصلا دوست نداشت کسی بفهمد او یک پاسدار است و هیچ تمایلی به رفتن کلاسهای آموزشی برای کسب درجه و مقام نشان نمیداد.
سپاه تهران خیلی سعی کرد محمود را در مقام استادی به تهران منتقل کند و امکانات زیادی هم به او پیشنهاد کردند ولی او نپذیرفت، با من مشورت کرد و من به او گفتم: «هر جا میخواهی برو ولی پُست تو را غَره میکند و یک منیّتی درآدم ایجاد میشود، به همین که هستی راضی باش».
چندین بار هم پیشنهاد دوره دافوس به او کردند حتی مسئول آن به ساری آمد و با او ملاقات کرد اما محمود نپذیرفت.
🦋من بعد از شهادت پسرم متوجه شدم که او درجه سرگردی و معاونت عملیات سپاه ناحیه را به عهده داشت و سالها در مناطق کردستان، شمالشرق، گنبد و دشت گرگان، سیستان و بلوچستان،خوزستان، جنوب، بندرعباس فعالیت میکرد.
محمود نخستین بار آبان 94 به مدت 58 روز به همراه برادرش محمدرضا به سوریه رفت و در مرحله دوم 14 فروردین 95 اعزام شد.
🌿مادر آخرین دیدارشان را چنین روایت میکند: «ساعت 1:10 دقیقه شب آمدند خانه ما، گفتم: «ساعت چند است؟»
گفت:«1:10 دقیقه نیمه شب!» گفتم:«اینجا چه میکنی؟» گفت:«آمدم دیدن مادرم» گفتم:«روز کم است شب آمدی؟»،گفت: «روز آمدم مادرم جا خالی داد!»
مادر لبخند روی لبش میآید و ادامه میدهد: «من تعطیلات عید امسال را به راهیان نور رفته بودم و به همین علت دیدو بازدیدهای معمول عید را انجام نداده بودم. محمودساعت 11:30 آمد و چون من نبودم گفت مادرم جا خالی داد.
🌻بعد گفتم:«شنیدم عازم هستی» گفت:«بله».گفتم: «کجا؟» گفت: «ملک خدا». گفتم: «این ملک خدا کجاست؟» گفت: «هر جا خدا بخواهد».
مادر هیچ وقت موقع رفتن ماموریتهایش از او فیلم و عکس نگرفته بود اما چون از راهیان نور برگشته بود و دوربین روی میز تلویزیون بود ناخودآگاه آن را برداشت و دوباره همان سوالها را پرسید تا محمودش تکرار کند.
❣مادر پرسید:«با چه کسی میروی؟»
گفت: «با یکسری از بچههایی مثل خودم.
گفتم: «شنیدم محمدرضا هم با شماست؟»
گفت:«بله».
گفتم: «زن و بچهات را به چه کسی میسپاری؟»
گفت: «به خدا»
گفتم:
«بگو کجا میروی؟»
گفت: اگر خدا بخواهد سوریه....»
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615