eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
25.9هزار ویدیو
346 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
آهنگ { ایران من } با صدای: محمد حشمتی نه به تیر بلا نه به تیغ مغول نه به آتش اسکندر نه به جور زمان نه به جبر زمین نه به قلدری قیصر به غم تو قسم که ندیده کسی به جهان سر خمت را به جز از خود مردم عاشق تو نخورد کسی غمت را ایــــــــــــــــــــــــــران من دور از چشم بد عشق تو تا ابد با من می ماند ایــــــــــــــــران من از هرمز تا خزر رویایی تازه تر مارا میخواند ✦¤✦༻‌{@Modafeane_harame_velayat
📌 شهیدی که محاسبات دنیا را برای رفیق خود به هم ریخت 🔹️ دوست شهید مدافع حرم جواد علی حسناوی درخاطره ای آموزنده از ایشان می گوید ◇ آقا جواد یه اخلاقی داشت که از روح بزرگش نشأت می گرفت. جاهایی که باهاش بودم گه گاه می دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می کنه، دست خالی بر نمی گشت. ◇ یک بار در بازار کربلا غذا خوردیم که شخصی آمد و گفت: من گشنه هستم او همه ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود بدون کاستی برایش سفارش داد. ◇ بهش گفتم: آخه تو از کجا میدونی یارو فیلم بازی نمی کنه؟ ◇ گفت: من به فیلمش کاری ندارم، مگه وقتی ما از خدا چیزی می خواهیم او نگاه می کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟ ◇ خدا کریمه و به کرمش می بخشه نه لیاقت ما. ◇ تمام محاسباتم از دنیا به هم ریخت... 🔹️«جواد علی حسناوی» از فرماندهان عملیاتی یگان های مدافع حرم، ۱۴ فروردین ۱۳۹۳ ، به دست عوامل نفوذی «داعش» در روستای «عزيز بلد» ترور وبه شهادت رسید.
1.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از کاپشن هایی که از ایران بە مردم زلزلە زده ارسال شده بوده، دیدن جیباش سنگینه شک کردن، جیبارو باز کردن و با این صحنه روبرو شدن... ‌ خیلی قشنگ بود
۱-آیا در قرآن، دلیلی برای شرکت در راهپیمایی داریم؟ پاسخ حجت الاسلام قرائتی ✍خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ( سوره توبه،آیه۱۲۰) {هیچ حرکت دسته جمعی که کفار را عصبانی کند، صورت نمی گیرد مگر این که برای آن، پاداش عمل صالح ثبت میشود} ❇️آری، راهپیمایی هایی که دشمنان اسلام و مسلمین را عصبانی کند، عمل صالح است ❇️این راهپیمایی ها (به خصوص آنگاه که از طریق وسایل ارتباط جمعی و ماهواره ها منعکس میشود) اگر برای اهداف مقدسی صورت گیرد نوعی حضور در صحنه، عبادت دسته جمعی و امر به معروف و نهی از منکر عملی و عامل تقویت روحیه مردم و تهدید دشمن است) ❇️فردا همه با وضو و با قصد قربت در راهپیمایی عظیم و پرشور ۲۲بهمن ماه شرکت می کنیم ❇️ برای خوشحال کردن دل امام زمان علیه السلام (که صاحب اصلی این انقلاب است)و نیز برای شادی دل نائب بر حقش امام خامنه ای عزیز همه می آییم ❇️فردا به احترام همه عزیزانی که خونشان را به پای این انقلاب ریختند تا ما در آسایش و امنیت و رفاه باشیم می آییم @Modafeane_harame_velayat
سهم هر انقلابی و دوستدار ایران: یاری رساندن در انتشار وسیع این پویش در فضای حقیقی و مجازی 🚨کانال مدافعان حرم ولایت در ایتا وروبیکا👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎╭═⊰🌺🌼🌸🌺🌸🌼🌺⊱━╮ @Modafeane_harame_velayat ╰═⊰🌺🌼🌸🌺🌸🌼🌺⊱━╯ 🚨کانال بیت الشهدا مدافعان حرم ولایت در ایتا👇 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
مدافعان حرم ولایت
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۶۵ 🎬: دورنمای شهر کوفه دردید نگاهم قرار گرفت ,انگار خدا هم میپسندد من درقل
🎬: با هم وارد ساختمانی شدیم که به نظر میرسید مقرفرماندهیشان باشد,پشت سرخزیمه داخل اتاق بزرگی با مبلمان مجلل وصندلیهای چرمی زیادی بامیز بزرگی دروسط ومجهز به انواع واقسام وسایل الکترونیکی... مردی پشت میز بزرگی ,بالای اتاق نشسته بود وسرش داخل مانیتور کامپیوترش بود,باورود ما نگاهی به خزیمه کرد وانگارمتوجه من نشد ودوباره غرق صفحه ی کامپیوترشد خدای من، این چهره ی خود سفیانی ست که مانندی خوکی کثیف دراینجا نشسته وکل جنایات را رهبری میکند سفیانی درحالی که دوباره غرق مانیتورش بود,گفت:هاا خزیمه...چه دیدی؟چکار کردی؟هنوز,هم براین عقیده که عمر الحریر ,جاسوس است پافشاری داری؟ خزیمه سرش راتکان دادوگفت:من تا از چیزی مطمین نباشم ,ان را برزبان نمیاورم ,الانم هم از نقطه ای میایم که امواج الکترونیکی را رد یابی کردیم,کلی وسایل استراق سمع انجا بود,برای اینکه مطمین شویم ,کار کار عمر است ,انگشت نگاری کردم وتاچند ساعت دیگر هوییت این مار خوش خط وخال که مترجم شخصی شماست برملاخواهد شد... بااین حرف خزیمه,سفیانی دوباره سرش رابالا گرفت واینبار متوجه من شد وباتعجب وعصبانیت گفت:این دیگر کیست ,پشت سرت راه انداختی؟چرا مسایل امنیتی را جلوی این ضعیفه برملا میکنی؟ خزیمه درحالی که نگاهی به صورت افتاب سوخته ی من میانداخت گفت:نترسید,خطری ندارد,اصلا زبان مارا نمیفهمد, وسط راه مثل درختی جلویمان سبز شد نتوانستم بفهمم کیست وازکجاست,مخصوصا امدم تا به عمر الحریر بگویید تا ترجمه کند که این ضعیفه چه میگوید ,شاید جاسوس باشد ونفوذی به هرحال شاید اطلاعات خوبی داشته باشد. .. سفیانی ,بیسیم دستش رابرداشت وهمان عمر را که صحبتش بود ومن متوجه شدم ,به او مشکوکند رابه حضورش فراخواند وروبه خزیمه گفت:بگذارید جلوی خودمان ازاین زنک استنطاق کند.... هول وولا برم داشت...مدام در دلم ایات قران را میخواندم تا زبانم به سمتی بچرخد ,تاجانم را بخرد... باید بفهمم چی بگم....جملات در ذهنم شکل میگرفت که... 🖊به قلم……ط_حسینی دارد.... . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🎬: بالاخره مردی با روی بسته که فقط چشمانش مشخص بود ,وارد شد. سرم را که بالا اوردم ونگاهم درنگاهش افتاد ,نمیدانم چرا دلم به تلاطم افتاد,انگار برق نگاهش را سالهاست که میشناسم ونمیدانم شاید من اینطور تلقین کردم ,اما احساس میکردم که اوهم از دیدن من جا خورده.... سفیانی روبه عمر گفت:کجایی عمر...از بیکاری خسته شدی؟واشاره کرد به من وگفت:بیا اینهم کار ,ببین این ضعیفه کیست وچه میگوید وبه چه زبانی سخن میگوید.... عمرنگاهی که هزاران سوال دراو بود به من انداخت وگفت:زیرسایه ی شما بودم,داشتم پیامهایی را که از ایالات امریکا وانگلیس واسراییل امده بودند,ترجمه میکردم تا برایتان حاضرکنم... خدای من,این مرد لحن کلامش مثل برق نگاهش, چقدر اشناست.. دراین هنگام خزیمه نزدیک عمرشدوگفت:چرا روی پوشیدی؟,رویت را باز کن ,اینجا غریبه ای نیست ,مابارها وبارها صورتت را دیده ایم,نمیترسیم وبااین حرف هم خزیمه وهم سفیانی زدند زیر خنده ,انگار عمر را مسخره میکردند.. عمر دست برد وعرق چینش را از صورتش کنار زد...اووووف خدایااااا دارد... 🖊به قلم……ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🎬: خدای من، از انچه که میدیدم وحشت زده شدم,مشخص بود صورت عمر صدمه ی شدیدی دیده,نصف لب بالایی ان انگاربریده شده بود وگوشه ی بینی اش پریده بود وردی که اثر زخمی عمیق بود به صورت مورب از چانه تا بالای شقیقه هایش کشیده شده بود اما باز نگاهش برایم اشنا ومهربان بود. سفیانی امر کرد که برروی صندلیهای چرمی بنشینیم. من یک طرف نشستم وخزیمه وعمرهم صندلی روبه رویم. خزیمه به عمرگفت:ببین فارسی نیست عربی هم نیست,به گمانم زبانش عبری باشد,با عبری از اوبپرس کیست واینجا چه میکند,تاکید کن حقیقت را بگوید وگرنه کاری به سرش میدهم که مرغان هوا به حالش گریه کنند... عمر با زبان عبری گفت:تو که هستی ,مگر خانه وبچه نداری که ازجانت سیرشده ای وسراز جهنم این تکفیریها دراوردی... بااین حرفش فهمیدم که واقعا عمر باید جاسوس باشد وگرنه اینجا را جهنم نمیدانست وسفیانی را تکفیری نمیخواند پس بااعتماد به نفس,بیشتری گفتم:من نمیدانم توکی هستی وچی,هستی,فقط,به تومیگویم من زبان اینها را میفهمم ,قبل از امدن تو بحثشان برسر جاسوس بودن توبود ,وسایل استراق سمعی دربیابان پیدا کرده اند که انگشت نگاری شده,تا ساعتی دیگر اگر نتیجه اش این بود تو جاسوس هستی ,حتما حسابت رامیرسند.... عمر که انگاری واقعا من خودم را معرفی کردم ,با طمأنینه سرش را تکان داد وگفت:پس باید فرار کنیم ,توهم اگر اینجا باشی بالاخره کشته خواهی شد,باید با من بیایی ,همین الان... من:نه نه...من از,امدن به اینجا هدفی دارم,دنبال عزیزانی هستم که تا پیدایشان نکنم نمیتوانم برگردم وراه پیدا کردنشان بودن دراین لشکراست... دراین حین خزیمه به میان حرفم پرید ورو به عمر گفت:چقدر طولانی,بگو چه میگوید؟ عمر:این خانم از اسراییل است,گویا چندی پیش شوهرش گم میشود وبعداز جستجوی زیاد میفهمد به این لشکر پیوسته,الان هم به دنبال شوهرش امده,درضمن قبل از این هم به اردوگاه دشمنان نزدیک شده...اجازه بدهید ببینم چه اطلاعاتی دارد... سفیانی سرش راتکان داد وگفت:خوبه ,ادامه بده ببینیم به کجا میرسی... عمر دوباره روبه من کردوگفت:تو باید با من فرارکنی,چون وچرا هم نکن,عزیزانت هم به موقع پیدا میشود,شاید در پی شوهرت امده باشی هاااا,ودروغ من راست از کار دراید... من:نمی توانم بگویم فقط میدانم که همراه شما نمی ایم...شما خودتان رانجات دهید... عمر که انگار از این سرسختی من عصبانی شده بود,مشتش را گره کرد ومثل زمانی که علی عصبانی میشد بر روی زانوش زد وبا تحکم گفت: دارد... 🖊 به قلم………ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
🎬: عمر:ببین ,قرار,شد روی کاناپه انتظار بنشینی وفرزندانمان رابنگری. .... خدای من,این چه میگفت؟؟کاناپه انتظار....رمز بین من وعلی....به خدا که اوعلی ست... ناخوداگاه لبخندی صورتم را پوشانید واشکهایم جاری شد.. خزیمه:چی شد؟چرا اشکش را دراوردی؟ علی:هیچی از تجهیزات زیاد دشمن میگفت وناامید بود که بتواند شوهرش را پیدا کند ومن به اواطمینان دادم که داخل لیست کامپیوتری مشخصات شوهرش را,سرچ میکنم وپیدایش میکنم واین ضعیفه هم خوشحال شد... سفیانی که هنوز,سر در گریبان مانیتورش بود ,سرش را بالا اورد وگفت:عمر الحریر این ضعیفه را به اتاق خودت ببر وهرچه از تجهیزات دشمن را دیده موبه مو بنویس وبرای من بیاور,درضمن نام ومشخصات شوهرش را بپرس ببین پیدایش میکنی واشاره کرد به من وادامه داد:اینان شیرزنانی هستند که سربازان اینده مرا باید تربیت کنند .....رو به علی گفت شما بروید وبااشاره به خزیمه ادامه داد تو بیا اینجا راببین وچیزی داخل مانیتور نشان میداد. با خوشحالی زایدالوصفی به دنبال علی,مرد زندگیم که مانند ققنوس خاکستر شد واز,بین خاکستر واتش بابالهایی قوی تر وزیباتر دوباره زنده شده بود وسر براورده واینبار هم فرشته ی نجاتم شد... داخل اتاق علی شدیم...علی در رابست,برگشت طرفم ,انگشتش را روی بینی اش گذاشت... یعنی چیزی نگو...اینجا امن نیست.. دارد... 🖊به قلم……ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️