🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄
🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده #توّاب
🍃قسمت ۴۳ و ۴۴
🍃سوجان
بابام هر چه تلاش کرد که جداشون کنه بی نتیجه بود توی ضربهای که ناخواسته اون مرد هیکلی به بابام زد
بابام نقش برزمین شد...
هینی کشیدم و دست نازنین رو محکم فشردم
نازنین مات صحنه ی روبه رو بود
پای بابام جدا شد ؛ عبا و عمامه اش یه طرف افتاده بود
وقتی مردم اطراف برای کمک اومدن و اون دوتا رو تا حدودی جدا کردند پا تند کردم سمت بابام
اول از همه پاش رو کنارش گذاشتم
بعد دنبال عمامه ی خاکیش میگشتم که دست نازنین دیدم عباش رو رودوشش انداختم
نازنین خاک عمامه رو گرفته بود با احترام داد به پدر ؛ پدرم پاش رو درست کرد با کمکم بلند شد.
نازنین نزدیک گوشم آروم گفت:
🔥-پای بابات....
-به قول خودش یادگار جنگه.
کم کم مردمی که اطرافمون بودن بیشتر شدند و همون موقع بود که آژیر پلیس هم به گوش رسید .
آقامحمد و اون مردی که بی دلیل باعث این دعوا شده بودن راهیه آگاهی شدند .
نگاه نگران نازنین باعث شد ما هم پشت سرشون راه بیوفتیم
داخل کلانتری با پادر میانیه پدر از شکایت کردن منصرف شدند و هردو بعد از امضاء کردن برگه ی رضایت نامه از شکایت کردن گذشتند .
منو نازنین به بیرون محوطه ی کلانتری رفتیم و منتظر موندیم بعد از دقایقی
آقا محمد به طرف ما اومد
نازنین سوالی که تو ذهن من بود رو به زبون آورد
🔥_پس حاج آقا کجاست؟ مگه باهم نبودید؟؟
_به من گفت برو میام فکر کنم خواست اون یارو رو به راه راست هدایت کنه!
ناخواسته اخمی کردم و نگاهم رو پایین انداختم تیکه ی آخر جمله اش رو با تمسخر گفته بود و این از چشم من پنهون نموند.
صدای نازنین بود که توبیخش میکرد
با آمدن بابام ثانیه ی قبل رو فراموش کردم و به سمتش رفتم وقتی از حال و احوالش مطمئن شدم نفس راحتی کشیدم .
هنوز به ورودی نرسیده بودیم که دایی رو دیدم
_حاجی چی شده ؟؟
+شما اینجا چه کار میکنید ؟ چیز مهمی نبود حل شد.
_سوجان گفت ؛ منم سریع خودم رو رسوندم .
پدر نگاهی بهم کردو ؛ دستی پشت سر دایی گذاشت و گفت:
_بریم ؛ بریم هتل صحبت میکنیم.
همه همراه دایی راهی هتل شدیم.
🍃ادامه دارد....
🍃کپی با ذکر صلوات هدیه به شھید مجید بندری
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#توّاب
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄
🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده #توّاب
🍃قسمت ۴۵ و ۴۶
🍃سوجان
به هتل که رسیدیم با سوال نازنین همه وایستادیم
🔥_حاج آقا پای شما چرا اینجوری بود؟
آقا محمد خواست چیزی بگه که پدر با لبخندی رو به نازنین گفت:
_تنها یادگاریه که از جنگ دارم.
🔥_مگه شماجنگ هم رفتید؟
_اگرخداقبول کنه خادم رزمنده ها بودیم
پدرم وقتی نگاه گیج نازنین رو دید با لبخندی که من عاشقش بودم به سمت خلوت هتل اشاره کرد و گفت:
_بیا دخترم بیا کنار سوجان اینجا بنشینیم تا بهت کاملا توضیح بدم. اصلا یه قصه ی زیبا از دوران جنگ برات تعریف میکنم ؛چطوره؟
نازنین دستش رو به هم زد و گفت:
🔥_عالیه من سرو پا گوشم...
آقامحمد با خنده رو پدر کردو گفت:
_ما چه کنیم حاجی بمونیم یا بریم ؟ مارو دعوت نکردی واسه شنیدن قصه ات
+اصلا اگر شما نباشی این قصه ها گفتن نداره
روی مبل ها نشسته بودیم که نگاهم میخ دایی شد تمام مدت بی حرف کناری ایستاده بود.
نزدیکش شدم و گفتم :
_خوبی دایی؟ چیزی شده ؟
خونسرد و همان طور که نگاهش به رو به رو بود گفت:
_شما این خواهر رو برادر رو چقدر میشناسید؟
+هیچی ؛ همین دیروز باهاشون آشنا شدیم
_نمی دونم چرا حس خوبی بهشون ندارم .
_مومن بیا تا داستان شروع نشده کنارم بشین
بابام بود که دایی رو کنار خودش دعوت میکرد
من و دایی هم به جمع اضافه شدیم من کنار نازنین و دایی کنار بابام نشستیم
_دم غروب بود #عملیات_والفجر رو داشتیم اوضاع زیاد خوب نبود تو اون عملیات #شهید خیلی دادیم . خیلی از بچه ها #فرصت جنگیدن هم پیدا نکردن و شهید شدند . اونایی که فرصت #مقاومت داشتند با تمام قدرت تلاش میکردند ولی از #زمین و #آسمون ما مورد هدف دشمن بودیم.
صدا؛صدای تیر و تفنگ و....بود ؛ فقط بوی باروت و خون بود. باید تا اومدن نیروی و کمکی این مقاومت رو حفظ میکردیم چاره ای نبود نباید دشمن میفهمید دست ما خالیه من و چهار نفر دیگه از بچه ها تو کانالی که کنده بودیم شروع به جنگیدن کردیم جواب هر پنج تیر دشمن یک تیر ما بود ولی باز هم سرسخت #ایستادیم همون جا بود یه تیر ناقابل مهمون پام شد.
یکی از بچه ها شهید شد فقط سه نفر مانده بودیم ولی باز تسلیم نشدیم تسلیم شدن برای ما معنایی نداشت #هدف فقط مقاومت و ایستادگی بود.
🍃ادامه دارد....
🍃کپی با ذکر صلوات هدیه به شھید مجید بندری
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#توّاب
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄
🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده #توّاب
🍃قسمت ۴۷ و ۴۸
🍃محمد
_کم کم داشت تمام گلولههامون تموم میشد. رفیقم خواست تا بچه ها به عقب برن با اینکه قبول نمیکردند ولی به هر قیمتی بود اون دونفر رو فرستاد تا برن عقب تا کمک بیارن .
هر چی به رفیقم گفتم من پوشش میدم تو هم برو عقب گوش نکرد که نکرد. منم که پام ناجور خونریزی داشت نمی تونستم برگردم.
خلاصه چند ساعتی رو ما تو کانال بودیم تا کمک رسید. رفیقم با تمام #مردونگیش و #غیرتش اجازه نداد تا اسیر بشیم.
_ایولا داره ؛ مرد فقط همین رفیقتون. اگر ماها هم تو این دنیا یه دونه از این رفیقا داشتیم دیگه هیچ غمی نبود.
حاجی همینطور که رو شونهی اون مردی که دایی میگفتند زد و گفت:
_درسته آقا محمد ؛ منم زرنگ بودم سریع این رفاقت رو وصل کردم به فامیل شدن من نذاشتم رفیق با معرفتم رو زمونه ازم بگیره
متعجب و گیج نگاهش میکردم
که با لبخند ادامه داد
_ رفیقم ؛ آقا کمال شد دایی بچه هام
این رفاقت و برادری باید موندگار میشد
حاجی آروم شونه ی اون مرد رو بوسید و گفت:
_الان هم بعد از سالها هنوز زنده بودنم رو مدیونش هستم... بعد از اینکه نیروی کمکی رسید بچه ها مارو به بیمارستان صحرایی منتقل کردن فکر کنم دو روز اونجا بودم من که بیشتر اون روزا بیهوش بودم اینو رفیقم و پرستارم بهم گفت.
بعد دو روز همراه کمال ما رو اعزام کردن عقب ولی خب دیر شده بود دکترا گفتند زخم پات عفونت داره و اگر قطع نشه ممکنه کل بدنت رو بگیره همونجا بود که یادگاری جنگ رو با جون و دل حس کردم.
🔥_حاجی چند سالتون بود اون موقع؟
سوالی بود که نازنین پرسید
تمام وقت حرفای حاجی رو با جون و دل گوش داده بودم این باعث تعجبم شده بود.
_بیست و یک سال داشتم دخترم
🔥_تو اون سن ؛اول جوونی اول شوق و ذوق زندگی چجوری کنار آومدید با پای قطع شده ؟
_سخت نبود چون #عاشق بودیم کسی که میره واسه جنگیدن باید عاشق باشه عاشق #راهی که انتخاب کرده #هدفی که پیش رو داره . ما روز اول میدونستیم ممکن هر اتفاقی برامون پیش بیاد پس سخت نبود پذیرفتنش. تو اون عملیات چه گلهایی که پرپر شدن من که در میان اون شهداء کمترین مجروحیت رو دیده بودم .
🍃ادامه دارد....
🍃کپی با ذکر صلوات هدیه به شھید مجید بندری
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#توّاب
⭕️بیش از ۱۵۰ کشور جهان، کشور فلسطین رو به رسمیت شناختن!
ناله کن برعنداز😁
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
2.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻بستن سفارت رژیم کودک کش صهیونیستی در سراسر جهان گسترش خواهد یافت
🔹تجمع اعتراصات مردمی در بروکسل، پایتخت بلژیک که خواهان قطع روابط بستن سفارت رژیم تروریستی صیهونیستی هستند.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔻آمادهباش ۲۲۱ جنگنده اسرائیلی در شب حمله ایران
🔹سردار حاجیزاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه:
اسرائیل برای جلوگیری از پاسخ ایران، از طریق وزیر خارجه مصر پیام فرستاد که در جنگ غزه کوتاه خواهد آمد، اسرائیل و آمریکا برای جلوگیری از آسیب پاسخ ایران کشورهای منطقه را برای دفاع تجهیز کردند.
🔹حدود ۲۲۱ جنگنده برای جلوگیری از حملات ایران آماده باش شدند، حضرت آقا تاکید داشتند که عملیات وعده صادق قاطع باشد و با توکل به خداوند و بدون نگرانی این عملیات انجام شود.
🔹برای عبور از گنبد آهنین اسرائیل نیاز به تعداد موشک و پهپاد زیادی بود؛ عملیات وعده صادق، تنبیهی، محدود و گسترده بود و دو پایگاه اطلاعاتی و عملیاتی که در شهادت سرداران نظامی ایران در سوریه نقش داشتند نابود شد.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🚨مایک جانسون، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا نیز با بازنشر متن پیام رهبر انقلاب به دانشجویان آمریکایی نوشت: «اگر آیت الله را راضی کردهاید، آمریکا را از دست دادهاید!»
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
📸 فاکسنیوز: رهبر ایران از دانشجویان آمریکا بابت «ایستادن در سمت درست تاریخ» قدردانی کرد
🔺وبسایت شبکه «فاکسنیوز» متن کامل نامه رهبر انقلاب به دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاههای آمریکا را با تیتر «رهبر ایران از دانشجویان آمریکا به علت ایستادن در سمت درست تاریخ قدردانی کرد» منتشر کرد.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat