eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
25.9هزار ویدیو
344 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹صحبت ها و خاطرات مادر بزرگوارِ شهید ناصر ابدام《بچه‌هایم را پای روضه امام حسین(ع) بزرگ کردم》 ناصر دومین فرزندم بود که سال ۵۴ در منطقه ۱۷ تهران، محله ابوذر به دنیا آمد. اسم پسرم در شناسنامه «ناصر» بود، اما او اسم غلام‌عباس را خیلی دوست داشت. منزل‌مان در حوالی مسجد ابوذر در منطقه ۱۷ تهران بود. من از همان ابتدا بچه‌هایم را به مسجد می‌بردم و آنها را پای روضه امام حسین(ع) بزرگ کردم. کم‌کم تأثیرات این کارها را در ناصر می‌دیدم. او از نوجوانی وارد بسیج شد. پیش‌نماز آنجا هم پدر حجت الاسلام علیرضا پناهیان بود. آقای احمد پناهیان هم که تقریباً هم دوره پسرم بود و با هم فعالیت می‌کردند. حتی بعد از شهادتش پیش‌نماز مسجد(حاج آقا پناهیان) می‌گفت: «این مسجد حدود ۸۰ شهید دارد، اما بنده در شهادت هیچ کدامشان به اندازه ناصر ناراحت نشدم». 🌹از کودکی انقلابی تربیت شد همسرم از سال ۶۱ تا آخر جنگ مدام به جبهه می‌رفت، آن موقع ما در یک اتاق مستأجر بودیم و زندگی‌مان با حقوق کارگری اداره می‌شد. یک بار به همسرم گفتم: «تو به جبهه نرو، وضعیت زندگی ما را که می‌بینی، اداره این بچه‌ها و مستأجری برای ما سخت است» اما او گفت: «وظیفه است که برویم، اسلام با این کار ندارد که تو یک اتاق و ۵ بچه داری. وقتی امام دستور داده که به جبهه اعزام شویم، باید در هر شرایطی برویم و نگذاریم اجنبی‌ها به کشورمان وارد شوند. هیچ جا مثل ایران نیست و باید با جان و دل از آن حفاظت کنیم». او در جبهه چندین بار مجروح شد، یکی از این دفعات سر، دست و پایش ترکش خورده بود، اما با این حال جبهه را ترک نکرد و اکنون به دلیل موج‌گرفتگی عوارض ناشی از آن که در اعصاب و روان بروز می‌کند را تحمل می‌کند. فکر می‌کنم همین شرایط حضور پدر شهید در جبهه سبب شد تا او هم زود بزرگ شود و احساس مسئولیت کند و پایبند به انقلاب باشد. 🌹رسیدگی­‌های شهید به محرومان که پس از شهادت آشکار شد شهید اِبدام در قطعه چهل بهشت زهرا تشییع و خاکسپاری شد. برای مراسم تشییع جمعیت بسیار بسیار زیادی آمده بودند که برادر شهید اظهار می­‌دارد خیلی از آنها را نمی­‌شناختیم. برادر شهید می­‌گوید: بعد از چهلم شهید، پیرزن و پیرمردی آمدند درِ خانۀ ما. وقتی داخل آمدند و نشستند خیلی‌گریه کردند، خانواده هم پا به پای آنها گریستند. گفتند این ناصر حکم پسر ما را داشت. چون خانه‌­شان حداقل سه کیلومتر فاصله داشت و خانواده شهید آنها را نمی­‌شناختند، پدر و مادر شهید متعجب شدند. گفتند نمی­‌توانیم راه برویم و بچه‌ها رهایمان کرده‌­اند. ناصر کارهای­مان را می­‌کرد و تمام خریدهای­مان را انجام می­‌داد. آنقدرگریه کردند که دیگر چشمان­شان سو نداشت. گفتند دیگه کی می‌­خواهد ما را رتق و فتق کند؟ گفتند اعلامیه ناصر را که در نانوایی دیدیم فهمیدیم شهید شده و توانستیم خانه‌­اش را پیدا کنیم. اینقدرگریه کردند که از حال رفتند. گفتند شما پدر و مادرش هستید ولی نمی‌­دانید ناصر کی بوده. چند نفر دیگه هم اینجوری آمدند. پدر شهید جانباز پنجاه درصد جنگ تحمیلی است. بدنش پر از ترکش است و روزی دو، سه ساعت بیشتر نمی­‌تواند بخوابد. یک صدای موج انفجار در گوشش افتاده که شبانه‌­روزی است و دکترها گفته­‌اند هر کاری هم بکنیم صدا قطع نخواهد شد. پدر هشت سال جنگ را در جبهه‌ها بوده و دو سال هم در سوریه. الان هم بارها درخواست کرده سوریه برود اما قبول نمی‌کنند. برادر شهید می­‌گوید: «خدا سرش را روی بدن نگه داشته. با وجود کهولت سن و وضعیت نامناسب جسمانی هنوز هم پدر عاشق جهاد و شهادت و خدمت به اسلام است و هر جا که نیاز باشد آماده اعزام است. ادامه👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹به پسرم توسل می‌کنم بنده وقتی با مشکلی مواجه می‌شوم به پسرم توسل می‌کنم و از او می‌خواهم برای ما دعا کند. یک بار که پدر شهید بیمار شده بود و به دلیل عوارض موج‌گرفتگی سردرد شدید داشت، طوری که نمی‌توانست استراحت کند؛ به او گفتم: پسرم! تو را قسم می‌دهم دست به دامن حضرت عباس(ع) شو و سلامتی پدرت را بخواه. این دعا به اجابت رسید و همسرم ساعت‌ها بدون سردرد توانست آرام بخوابد. 🌹ناصر اول خودش را تربیت کرده بود او خیلی خوب بود؛ بعد از شهادتش، من و ۳ خواهرش خیلی غصه خوردیم؛ همیشه از خودم می‌پرسم این بچه چطور این طوری شد؟ خدا چرا این هدیه را به من داد؟ یک جوری رفتار می‌کرد که بقیه آن طور نیستند. وقتی می‌دید نان یا غذا در سفره کم است، زود دستش را از خوردن می‌کشید.  می‌گفتم: چرا نمی‌خوری؟  می‌گفت: خورده‌ام، سیر شدم.  پسرم نمی‌گذاشت خواهرانش بروند و در صف نانوایی بایستند و نان بگیرند. همیشه خودش می‌رفت. یک بار همسایه‌ها گفت خدا را خوش نمی‌آید که دائم این بچه را می‌فرستید در صف نانوایی. گفتم: به خدا خودش می‌آید و نمی‌گذارد کس دیگری بیاید.  او می‌خواست عاقبت به خیر شود، در راه خدا باشد، اجازه نمی‌داد کسی در حضورش غیبت کند، همه را به نماز و عبادت و دوری از گناه و معصیت تشویق می‌کرد تا اینکه به مقام والای شهادت نائل شد. 🌹تنها توقع مادر شهید امر به معروف خون‌های زیادی پای اسلام ریخته شد؛ از زمان صدر اسلام تا امروز برای زنده بودن این دین خون و جان دادیم؛ چه جوان‌هایی که برای حفظ دین جانشان را در راه خداوند دادند؛ آنها را حق را پیدا کردند و رفتند؛ امروز مسئولیت سنگینی بر عهده ما است تا از این خون محافظت کنیم. من فرزندم را در این راه دادم و《 توقع دارم که جوانان در مسیر شهدا باشند. چیزی که دلم را شاد می‌کند همین است.》 ✅ 🇮🇷کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت ╔═"═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═''═╗ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ╚═-═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═-═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸دیدار خاطره‌­انگیز خانواده شهید ابدام با رهبر انقلاب 🌺در همان آغازین روزهای پس از شهادت ناصر ابدام ، پدر به همراه آیت‌الله جنّتی که آن موقع رئیس‌ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر بودند به دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی می­‌روند. 🔻در این دیدار رهبر انقلاب پدر شهید را مورد تفقد ویژه قرار داده و مصافحه و دیده‌بوسی گرم و صمیمانه‌­ای کردند و یک جلد کلام الله مجید به پدر هدیه دادند. 《 حضرت آقا برای اولین‌­ بار از شهید اِبدام به‌­عنوان نخستین شهید امر به معروف و نهی از منکر کشور یاد کردند.》 🇮🇷کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت ╔═"═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═''═╗ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ╚═-═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═-═╝ 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی کتاب: 《امر به معروف و نهی از منکر در سیره ی شهدا》 ✅ 🇮🇷کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت ╔═"═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═''═╗ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ╚═-═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═-═╝ 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴نحوه شهادت شهید 15ساله ناصر ابدام😔 💥شهادت در مسیر نماز جمعه و در راه امر به معروف و نهی از منکر💥 💐شهید هر هفته به نماز جمعه می­‌رفت و معمولاً چند ساعت قبل با پای پیاده به سمت محل برگزاری نماز جمعه حرکت می­‌کرد. در روز شهادت نیز به همراه یکی از دوستانش با حالت بگو و بخند حرکت می­‌کنند و حدود ساعت ده، ده و نیم به پارک لاله می‌­رسند و روی نیمکتی می­‌نشینند. 🔆بسیار تشنه بودند. دوست شهید برای خرید بستنی به طرف دکه­‌ای می­‌رود. بعد از رفتن او ناصر ناگهان یک خانم بدحجاب را می‌بیند که دو نفر آقا که لات به نظر می‌­رسند، پشت خانم به فاصله کمتر از نیم متر در حرکتند و حرف­‌های زشت می‌­زنند. ☘ناصر بلند می‌شود و می­‌گوید: آقا عذر می­‌خواهم، ببخشید، این کاری که انجام می­‌دهی خوب نیست. فکر کن خواهرته و من جای شما هستم، چه حالی می­‌شوی؟ چون تذکر می­‌دهد سیلی خیلی بدی می­‌خورد به گونه‌ای که مادر شهید می­‌گوید وقتی پیکر پسرم را دیدیم هنوز جای انگشتانِ سیلی زننده روی گونه‌­اش بود. 🔸ناصر روی زمین می­‌افتد. مرد دیگر می‌خواهد حرکت زشتی با خانم انجام بدهد که ناصر بلند می‌­شود و با لگد به کمرش می‌زند. اولی می­‌آید باز می‌­زند و دومی از جورابش قدّاره در می‌­آورد و بلافاصله در قلب شهید فرو می­‌کند. 🍁 قدّاره را هفت بار به بدن فرو می­‌کند و در می‌آورد و هر بار بخشی از اعضای بدن شهید خارج می­‌شود، قلب و ریه و... 😭 شهید با بدن پاره پاره روی زمین افتاده و مردم دورش حلقه می‌زنند. قاتل قدّاره را در آسمان می­‌چرخاند و عربده­‌کشی می­‌کند که هر کسی بیاید جلو همین بلا را سرش می­‌آورم. 💫رفیق شهید که یک­‌سال از او کوچک­‌تر بوده با دو تا بستنی در دست برمی­‌گردد که می­‌بیند مردم جمع شده‌­اند و زیر پای­شان خون جاری است. جلوتر که می­‌رود می­‌بیند دوستش زمین افتاده و قاتل دارد با قدّاره می­‌کوبد به بدن شهید.😭 رفیق شهید می­‌گوید انگار کسی بهم گفت به نگهبان پارک بگو. بستنی از دستش می­‌افتد و سراغ نگهبان می‌­رود. ⚡️زبانش بند آمده و مدام روی شانه نگهبان می­‌کوبد و اشاراتی می­‌کند. سیلی­‌ای می­‌خورد و زبانش باز می­‌شود و می­‌گوید رفقیم را کشتند. نگهبان پارک که آدم نترس و جسوری بوده سراغ قاتل می­‌رود و از پشت با قدرت زیاد دست­‌های قاتل را قفل می­‌کند به گونه‌­ای که بعدها قاتل می­‌گوید آن لحظه چشمانم سیاهی رفت. نیروی‌ انتظامی بعد از مدتی می‌آید و قاتل را می‌­برد. بعدها مشخص می­‌شود قاتل گنده لات نازی‌آباد و یکه­‌بزن بوده و کلّی هم نوچه داشته. ✔️هیکل خیلی بزرگی داشته، دو متر و ده قدش و صد و چهل کیلو وزنش بوده است. آمبولانس هم می‌آید اما می­‌گویند بدن تکه تکه است و نمی­‌شود روی برانکارد گذاشت.😭 بدن را در پارچه­‌ای می­‌پیچیند و به بیمارستان می‌­برند. ناصر رفت پیش سیدالشّهدا(ع)💚 مادر تعریف کرد همان ساعتی که فرزندش به شهادت رسید ناخودآگاه و یک­‌هو بند دلش پاره شد و از پدر شهید سراغ ناصر را گرفت.💔 رفیق شهید به حجت‌الاسلام پناهیان امام جماعت مسجد گفته بود و ایشان هم به بچه­‌های بسیج. ساعت سه و نیم، چهار بعد از ظهر حاج آقا با بچه­‌های بسیج می­‌آیند دم در خانه شهید برای خبر دادن. بدن پدر می­‌لرزد و احساس می­‌کند اتفاقی افتاده که دسته­‌جمعی آمده‌­اند. 🍀جمعیت داخل می­‌آیند و می­‌نشینند و مدام از سیدالشّهدا(ع) صحبت می­‌کنند و می­‌گویند و می­‌گویند تا اینکه بالاخره اظهار می­‌کنند که ناصر اِبدام هم رفت پیش سیدالشّهدا(ع). 🥀در خانه شهید قیامتی برپا می­‌شود داغ عزیز سخت است هر چه هم که نوگلِ رحلت یافته عزیزتر بوده و دلبستگی به او بیشتر بوده باشد این جو سنگین‌­تر و شدیدتر شده است. در مورد این خانواده هم ناگفته پیداست که چه اتفاقی می­‌افتد. منزل زیر و رو می­‌شود و شیون و زاریِ عظیمی برپا می­‌شود به حدی که پدر و مادر از هوش می‌­روند.😔 ✅ 🇮🇷کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت ╔═"═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═''═╗ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ╚═-═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═-═╝ 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا