زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
قرائت زیارت عاشورا با صدای علی فانی
#چله_زیارت_عاشورا🌹
تقدیم به محضر آقا صاحب الزمان (عج) و شهید حاج قاسم سلیمانی و جمیع شهدای مدافع حرم🕊
34 روز مانده💔
تا سالگرد شهادت#حاج_قاسم🕊
پیشنهاد ویژه👌
#چله_شب_ششم
#شب_جمعه
@Modafeaneharaam
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اشاره سردار سلیمانی به قرارگیری در یک قدمی شهادت در فتح بستان در دستنوشته خود به فرزندش
🔺انتشار به مناسبت سالروز فتح بستان
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت پنجاهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: وسوسه . حدود هفت ما
✅ادامه داستان واقعی🌺فرار از جهنم🌺
💠قسمت پنجاه و دوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: و من عاشق شدم
.
اواخر سال 2011 بود … من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم … انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود … شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود … شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت … .
.
چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن … دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود … شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم … زیر نظر گرفته بودمش … واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود …
.
.
من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم … برای همین دست به دامن حاجی شدم … اون هم، همسرش رو جلو فرستاد … و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن …
.
.
حاجی با پدر حسنا صحبت کرد … قرار شد یه شب برم خونه شون … به عنوان مهمان، نه خواستگار … پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم … و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن …
.
.
تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم … اون روز هیجان زیادی داشتم … قلبم آرامش نداشت … شوق و ترس با هم ترکیب شده بود … دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم … برای خودم یه پیراهن جدید خریدم … عطر زدم … یه سبد میوه گرفتم … و رفتم خونه شون …
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠قسمت پنجاه و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: خواستگاری
.
خیلی مهمان نواز و با محبت با من برخورد می کردند … از دید حسنا، من یه مهمان عادی بودم … اون چیزی نمی دونست اما من از همین هم راضی و خوشحال بودم … .
.
بعد از غذا، با پدر حسنا رفتیم توی حیاط تا مردانه صحبت کنیم …
.
– حاج آقا و همسرشون خیلی از شما تعریف می کردند … حاج آقا می گفت شما علی رغم زندگی سختی که داشتی … زحمت زیادی کشیدی و روح بزرگی داری … .
.
سرم رو پایین انداختم … خجالت می کشیدم … شروع کردم درباره خودم و برنامه های زندگیم صحبت کردم … تا اینکه پدرش درباره گذشته ام پرسید … .
نفس عمیقی کشیدم … خدایا! تو خالق و مالک منی … پس به این بنده کوچکت قدرت بده و دستش رو رها نکن …
.
توسل کردم و داستان زندگیم رو تعریف کردم … قسم خورده بودم به خاطر خدا هرگز از مسیر صحیح جدا نشم … و صداقت و راستگویی بخشی از اون بود … با وجود ترس و نگرانی، بی پروا شروع به صحبت کردم … ولی این نگرانی بی جهت نبود …
.
.
هنوز حرفم به نیمه نرسیده بود که با خشم از جاش بلند شد و سیلی محکمی توی صورتم زد … .
– توی حرامزاده چطور به خودت جرأت دادی پا پیش بگذاری و از دختر من خواستگاری کنی؟ … .
همه وجودم گُر گرفت … .
– مواد فروش و دزد؟ … اینها رو به حاج آقا هم گفته بودی که اینقدر ازت تعریف می کرد؟ … آدمی که خودشم نمی دونه پدرش کیه … حرفش رو خورد … رنگ صورتش قرمز شده بود … پاشو از خونه من گمشو بیرون … .
.
.
🔵پ.ن: خواهشا قضاوت نکنید،شاید ما هم بودیم از این بدتر رفتار می کردیم.
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠قسمت پنجاه و چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: دروغ بود
.
تا مسجد پیاده اومدم … پام سمت خونه نمی رفت … بغض بدجور راه گلوم رو سد کرده بود … درون سینه ام آتش روشن کرده بودن …
.
.
توی راه چشمم به حاجی افتاد … اول با خوشحالی اومد سمتم … اما وقتی حال و روزم رو دید؛ خنده اش خشک شد… تا گفت استنلی … خودم رو پرت کردم توی بغلش …
.
.
– بهم گفتی ملاک خدا تقواست … گفتی همه با هم برابرن… گفتی دستم توی دست خداست … گفتی تنها فرقم با بقیه فقط اینه که کسی نمی تونه پشت سرم نماز بخونه… گفتم اشکال نداره … خدا قبولم کنه هیچی مهم نیست … گفتی همه چیز اختیاره … انتخابه … منم مردونه سر حرف و راه موندم … .
.
از بغلش اومدم بیرون … یه قدم رفتم عقب … اما دروغ بود حاجی … بهم گفت حرومزاده ای … تمام حرف هاش درست بود … شاید حقم بود به خاطر گناه هایی که کردم مجازات بشم … اما این حقم نبود … من مادرم رو انتخاب نکرده بودم … این انتخاب خدا بود … خدا، مادرم رو انتخاب کرد … من، خدا رو …
.
.
حاجی صورتش سرخ شده بود … از شدت خشم، شریان پیشونیش بیرون زده بود … اومد چیزی بگه اما حالم خراب بود … به بدترین شکل ممکن … تمام ایمان یک ساله ام به چالش کشیده بود … قبل از اینکه دهن باز کنه رفتم … چند بار صدام کرد و دنبالم اومد … اما نایستادم … فقط می دویدم … .
⬅️ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
ختم #صلوات به نیت🔰
#شهید_مجید_امیری🌹
هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدت النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولا الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان و حاجت قلب نازنینشون (عجل الله تعالی فرجه الشریف)❤️
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید
@Ahmad_mashlab1115
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت🔰 #شهید_مجید_شهریاری🌹 هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدت النساءالعالمین (سلام الله علیه
جمع کل صلوات :001\33/521🌹
انشاءلله همگی حاجت روا بشید❤
التماس دعا📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: کجا چنین اخلاصی پیدا میکنید؟ کدوم فرزند، به این سادگی جان خودش رو برای پدر و مادرش میدهد؟ آنها برای ما دادند!
برای همه ی پدر و مادرهای ایران! برای همه ی خواهر و برادرهای ایران! برای همه ی ایرانی ها جان خودشان را دادند.
لذا اگر عرض میکنم که باید در هر خانه ی ایرانی، یک تصویر باشد، این حداقل احترام است.
🏴 ۳۴ روز تا دوّمین سالگرد 💔
@Modafeaneharaam
#عاقبتتان_بخیر
لب اگر خورد به پیمانه بها میگیرد
سنگ با دست شما حکم طلا میگیرد
شاهد واقعه سلمانی نیشابور است
هرکسی خواست بداندکه کجا میگیرد
قصه ی شیخ بهایی و حرم ثابت کرد
رحمت واسعه ی تو همه را میگیرد
عشق وارد شدن وقت اذان را دارم
که دلم در صف عشاق صفا میگیرد
قدمش میگذرد بیخطر از روی صراط
هر کسی دست به دامان شما میگیرد
عالـم آل محمد ز دم توست اگر
بیشتر حوزه در اطراف تو پا میگیرد
قبه ی پادشه طوس چنان کرببلاست
که در آن بی بر و برگرد دعا میگیرد
واقعا پنجره فولاد شفاخانه ی ماست
کور میآید و فیالفور شفا میگیرد
شاغلم شغل من این است گدایت باشم
کارم از برکت الطاف رضا میگیرد
ارمنی بود مردد که بگیری دستش
گفتمش محضر دلدار بیا میگیرد
فلسفی نیستم اما پی این فلسفهام
که چرا هر که ز تو کرببلا میگیرد؟
#نـوكــر_نـوشـت:
#یا_امـام_رضـا
گفتم که به آهی غم دل با تو بگویم
پیش توولی جزبه تماشاچه توان کرد
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، #چهارشنبتون_امام_رضایی (ع)
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمدرضابیات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@Modafeaneharaam
🔅 امام على عليه السلام:
🍁 دادِ مردم را از خودت و خانواده ات و نزديكانت و كسانى كه به آنها گرايش و علاقه دارى، بستان و با دوست و دشمن به عدالت رفتار كن
🍂 أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ و أهلِكَ و خاصَّتِكَ و مَن لكَ فيهِ هَوىً، و اعدِلْ فى العَدُوِّ و الصَّديقِ
📚 غررالحكم حدیث 2403
#حدیث_روز
@Modafeaneharaam
🌹#با_شهدا|شهید فتح الله ژیانپناه
✍️ تفسیر المیزان
▫️به در خواست خودم مهریهام شد یک تفسیر المیزان به جای آینه شمعدان، تفسیر المیزان را دور تا دور سفره عقد چیدیم! برکتی که این تفسیر به زندگیمان میداد، میارزید به هزاران شگونی که آینه شمعدان میخواست داشته باشد. برای مراسم هم برنج اعلا خریدیم، ولی فتح الله نگذاشت درست کنیم! میگفت: حالا که این همه آدم ندار و گرسنه داریم، چگونه شب عروسی چنین غذای گرانقیمتی بدهم؟! برنجها را بستهبندی کردیم و به خانوادههای نیازمند دادیم. وقتی برنجها را میدادیم، فتح الله میگفت: این هدیه امام خمینی رحمه الله است.
📚 خدا بود و دیگر هیچ نبود، صفحه ۴۰
@Modafeaneharaam