eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.7هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
12.5هزار ویدیو
291 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
‌‌📌 " حر خراسان " معروف به " مَندلی طلا " آبروی پدر را برگرداند 🔹️ محمدعلیِ پورعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به "مندلی‌طلا" معروف بود. 🔸 مندلی‌طلا تا قبل از شهادت، در روستا اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکه‌ای می‌کرد، تا این‌که توسط کمیته انقلاب اسلامی آن زمان دستگیر و پس از محاکمه به شلاق محکوم شد. 🔸 وی را جلوی مسجد روستا آورده و روی چهارپایه‌ای خواباندند و در برابر مردم، حدّ شلاق را بر بدنش جاری کردند. 🔸 بعد از اجرای حد، پدر پیرش به او گفت: "خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی". 🔹️ بعدها مندلی طلا به یکی از دوستانش گفته بود: "از حرف پدرم خیلی تکون خوردم و دلم خیلی شکست. " 🔸 موقعی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. 🔸 بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به ابا عبدالله شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم". 🔸 اهالی روستا می‌گویند: " مندلی طلا عزم جبهه کرده بود اما بسیج روستا به‌خاطر سابقه خرابش، ثبت‌نامش نکرد". 🔸 از پایگاه بسیج شاندیز و اَبَرده هم اقدام کرد، آنها هم ثبت‌نامش نکردند. 🔹️ دوست مندلی‌طلا که از بسیجیان روستای زُشک می‌باشد، او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرده و او را به آموزش جبهه اعزام کرد. 🔸 وی می‌گوید: "مندلی‌طلا بعد از طی دوران آموزش و هنگام اعزام به جبهه به من گفت: من بیست و هفت روز دیگه شهید می‌شم و بدنم بیست روز تو بیابون می‌مونه. 🔸 وقتی بعد از چهل و هفت روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطه‌ای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و پدرمو بالا سرم بیارین، بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: مندلی‌طلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه". 🔹️ دقیقا چهل و هفت روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا می‌آورند و تشییع می‌کنند. 🔸 مردم روستا می‌گویند: "با این‌که پیکر این شهید بیست روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم می‌گفتن تو عطر زدی؟" 🔹️ می‌گوید: " مندلی من زمانی که می خواست به جبهه بره، برای خدافظی پیش من اومد و یک‌ساعت دست و صورتمو می‌بوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسه‌شَم. 🔹 من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی می‌داد". 🔹️ تمام اهالی روستای گُراخک در تشییع پیکر این شهید شرکت کرده بودند. الانم قدیمی ها روستا گواهی می‌دهند که تمام کوچهٔ مسیر تشییع را بوی عطر خوشی فرا گرفته بود و تا مدت‌ها این بو را حس می‌کردند. 🔸 تاریخ تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢ 🔸 تاریخ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢ @Modafeaneharaam
❌ *وقتی اروپا حمام نداشت ، ما مسلمان ها تمدن داشتیم ...* -------------------------- @Modafeaneharaam
آقای غریبم❤️ برای آمدنت همگی باهم دعامیکنیم💔 چله زیارت آل یاسین جهت تعجیل در فرج آقا🌹 به عمل کار برآید به سخن دانی نیست🍁 اتمام چله نیمه شعبان❤️ @Modafeaneharaam
📌مراسم وداع با پیکر مطهر شهید مدافع حرم فاطمیون "سید مرتضی حسینی" شنبه ۷ اسفند، حرم مطهر رضوی 📌مراسم تشییع: یکشنبه ۸ اسفند، بهشت رضا(ع) @Modafeaneharaam
تنها شر.mp3
3.19M
🔺 تا حالا شده به این فراز از دعای ماه رجب اینطوری نگاه کنی؟! 🎧 با هندزفری گوش کنید 🎧 تنها شرّ 🎙 📌 کاری از استودیو فراکات @Modafeaneharaam
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 داستان جذاب و واقعی ✅🌹 🌹✅ 🔵توضیح: سلام دوستان، داستانی که در پیش رو دارید واقعی است. نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و داستان را به شیوۀ رمان به رشتۀ تحریر در آورده است. 📢📢📢مقدمه نویسنده: این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام سید طاها ایمانی 🌟🈯️🌟🈯️🌟🈯️🌟🈯️🌟🈯️ 💠 داستان جذاب و واقعی ✅🌹 🌹✅ : سر هفت شیعه بهشت را واجب میکند! اکثر مسلمانان کشور من، سنی هستن و به علت رابطه بسیار نزدیکی که دولت ما با عربستان داره ، جامعه دینی ما توسط علما و مفتی های عربستانی مدیریت میشه ... عربستان و تفکراتش نفوذ بسیار زیادی در بین مردم و علی الخصوص جوان ها پیدا کرده تا جایی که میشه گفت در حال حاضر، بیشتر مردم کشور من، وهابی هستند . من هم در یک خانواده بزرگ با تفکرات سیاسی و وهابی بزرگ شدم ... و مهمترین این تفکرات ..."بذر تنفر از شیعیان و علی الخصوص ایران بود" .. من توی تمام جلسات مبلغ های عربستانی شرکت می کردم ... و این تنفر در من تا حدی جدی شده بود که برعکس تمام اعضای خانواده ام، به جای رفتن به دانشگاه، تصمیم گرفتم به عربستان برم .. . می خواستم اونجا به صورت تخصصی روی شیعه و ایران مطالعه کنم تا دشمنانم رو بهتر بشناسم و بتونم همه شون رو نابود کنم ... " کسی که سر هفت شیعه رو از بدن جدا کنه، بهشت بر اون واجب میشه " .. تصمیمم روز به روز محکم تر می شد تا جایی که بالاخره شب تولد 16 سالگیم از پدرم خواستم به جای کادوی تولد، بهم اجازه بده تا برای نابودی دشمنان خدا به عربستان برم و .. پدرم هم با خوشحالی، پیشانی منو بوسید ... و مشغول آماده سازی مقدمات سفر شدیم .. سفری برای نابودی دشمنان خدا ⬅️ادامه دارد... 🌟🈯️🌟🈯️🌟🈯️🌟🈯️🌟🈯️ @Modafeaneharaam 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
مدافعان حرم 🇮🇷
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #ترمز_بریده 🌹✅ 🔵توضیح: سلام دوستان، داستانی که در پیش ر
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠 داستان جذاب و واقعی ✅🌹 🌹✅ : ایران یا عربستان؟ مساله این بود... در حال آماده سازی مقدمات بودیم ... با مدارس عربستان ارتباط برقرار کردیم ... و یکی از بزرگ ترین مبلغ ها، نامه تایید و سفارش برای من نوشت .. . پدر و مادرم و بقیه اعضای خانواده می خواستن برای بدرقه من به فرودگاه بیان ... اما من بهشون اجازه ندادم و گفتم: من شاید 16 سال بیشتر ندارم اما از امروز باید به خاطر خدا محکم باشم و مبارزه کنم. مبارزه برای خدا راحت نیست و باید تنها برم تا به تنهایی و سختی عادت کنم .. . اشتیاق حرکت باعث شد که خیلی زودتر از خانه خارج بشم ... تنها، توی فرودگاه و سالن انتظار، نشسته بودم که جوانی کنار من نشست و سر صحبت باز شد .. . وقتی از نیت سفرم مطلع شد با یک چهره جدی گفت: خوب تو که این همه راه می خوای به خاطر خدا هجرت کنی، چرا به ایران نمیری؟ برای مبارزه و نابود کردن یک مردم، هیچ چیز مثل این نیست که بین خودشون زندگی کنی و از نزدیک باهاشون آشنا بشی ... اشتباهات و نقاط ضعف و قوت شون رو ببینی و .... . تمام طول پرواز تا عربستان، مدام حرف های اون جوان توی ذهنم تکرار می شد ... این مسیر خیلی سخت تر بود ... اما هر چی بیشتر فکر می کردم، بیشتر به این نتیجه می رسیدم که این کار درست تره ... من تمام این مسیر سخت رو به خاطر خدا انتخاب کرده بودم و از اینکه در مسیر سخت تری قدم بزارم اصلا نمی ترسیدم .. هواپیما که در خاک عربستان نشست، من تصمیم خودم رو گرفته بودم ... "من باید به ایران میومدم " ... اما چطور؟ ⬅️ادامه دارد... 🌟🈯️🌟🈯️🌟🈯️🌟🈯️🌟🈯️ @Modafeaneharaam 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌ویژه 🎥 ببینید | فرمانده‌ای که تمام معادلات مرسوم را بر هم زده بود 🔸محافظینی که باید باشند و نباشند... 🏳 بخشی از مستند "چند قدم آنطرف‌تر، حفاظت شخصیت" @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم✋😍 یا صاحب الزمان💚 خیلی دعا برای دلم کرده ای ولی خیلی شکسته ام دل زهرایی تو را در غفلت زمانه فراموش کرده ام درد غریبی و غم تنهایی تو را @Modafeaneharaam