eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.7هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
قوانین دنیا حواسمون باشه تو زمان مجردی داریم چیکار میکنیم؟ از هر دستے بدی از همون دست میگیری 👈اگه به نامحرم نگاه👀کردی 👈اگه با نامحرم چت کردی 👈اگه بهش لبخند😊 زدی ⭕️ پس بپذیر که همسر آیندت هم این کارارو ممکنه انجام بده زمان مجردی امتحان بزرگے برای انسانه شاید خدا میخواد ببینه چیکار میکنے که به نسبت تلاش و عملت روزیت رو مقدر کنہ حواست باشہ 👈شاید یه لبخند 👈شاید یه نگاه حرام 👈شاید یه چت ؛ یه دایرکت ازدواجت رو به تاخیر بندازه شاید لیاقت داشتن همسر خوبے که خدا برات مقدر کرده بوده رو با همین اشتباهات از دست بدی @modafeaneharam
🌷 تولد آقای عشق، رهبر عزیزمون مبارک 🌷
او تولد یافت جانبازی کند در کشور ایران سرافرازی کند او تولد یافت تا رهبر شود ماهمه عاشق، اودلبرشود او تولد یافت گردد نور عین برترین آقا پس از پیرخمین ماهمه عمار، اوباشد ولی جان به قربان تو یا سید علی
لطف خدا به مردم دنیا ارائه شد یکباره شوره زار زمین باغ لاله شد پس کوچه های خاکی مشهد پر از شعف خورشید شهر خامنه هفتاد و نه ساله شد 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلامتی رهبر عزیزمون سه تا صلوات 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃بــیـتــ💞الـشـهـدا🍃🌸: 💧😔🍃...... نـامـش ❣ بود.... اهـل شهرستان جم (استان بوشهر)🌹🍃 دوازدهـمین بهـار عـمرش بـود ڪہ دست پـدرش رو گرفـت و بہ مـحل اعزام بـرد تـا رضایت بده بـرا رفتن ❣ بـلاخـره راهے شـد و عـملیـات 🙏🍃 ❣ رو بـہ آرزوش رسـونـد....😞 💫 گـفتـن ❣ نـیـا🙏🍃..... ❣ گفـت : 💞من برای سقایی شما میـام💞 ❣ تیـربـارچے رو بہ هـلاڪت رسـونـد تـا گـردان رو از مـحاصره نـجات بـده.... رزمـنده ‌اے آب خـواسـت ❣ آب اورد.... سـر ❣ ڪہ بـالا اومـد.. خـمـپـاره اے....😔 ❣ ۱۲ سـالہ رو بہ آرزوش رسونـد.....😞♥️🕊 🌹🍃 ♥️🕊 💞🌸
تکان دهنده ی یک مدافع حرم😔👇 eitaa.com/modafeaneharam
مدافعان حرم 🇮🇷
#سخنان تکان دهنده ی یک مدافع حرم😔👇 eitaa.com/modafeaneharam
🌹 اولیکه ازدمشق برگشته بودم آخرای سال نود چهار اوایل سال نودپنج بود، که از همه اینحرفارو میشنیدم حتی بخاطراینکه رفته بودم سوریه جنگ چندین نفر از مردم منوکتک زدن، فقط بجرم اینکه مدافع حرم افغانستانی بودم، همیشه میگفتن جنگ سوریه به شما افغانیامربوط نیس چرامیرین ولی مادرم فقط یه جواب داشت اونم اینکه طرف حساب ما اصلاشمانیستین که ما بخایم بشما جواب پس بدیم، طرف حساب ما خوده سیده زینب (س) هستوفقط از خود بی بی توقع داریم نه ازهیچکس دیگه...تا اینکه بعداز یازده ماه دفاع از حرم تومناطق مختلف سوریه به درجه جانبازی رسیدموبرگشتم که بعد از جانبازی من شکرخداسنگر خالی نموند و داداش کوچیکترم شهید محمد حسینی ملقب به سلمان مسئول اطلاعات و شناسایی تیپ حضرت الزهرای لشکر سرافراز فاطمیون راهی دمشق شد، و بعداز پونزده شونزده ماه خادمی وسربازی درراه بی بی زینب آخر تومنطقه الطنف مرز اردن وسوريه همین سال گذشته شهیدشدوبه ارزوش رسید، مادرم وقتی خبر شهادته داداشمو شنیدفقط گفت الحمدالله که توراه بی بی شهیدشدتومعراج شهدا که رفتیم برای وداع باییكرداداشم مادرم گفت حالا شیرم حلالته پسرم که منوپیش خانم فاطمه الزهرا روسفیدم کردی ولی حتی بعد از شهادت داداشم بازم ازاینحرفامیشنیدیم که بخاطرپول رفتن بخاطر گرفتن اقامت دائمه ایران رفتن و.... ولی مادرم همیشه میگه طرف حسابمون بی بی زینبه و کاری به اینحرفانداريم بذارهرچی میگن بگن...بیادهمه شهدای مظلوم مدافع حرم بخصوص شهدای مظلوم لشکرسرافرازوهمیشه پیروز فاطمیون... eitaa.com/modafeaneharam🌷
از تاریخ دقیق تولد رهبر انقلاب از زبان معظم‌له صحبت‌های آقا که تمام می‌شود، رئیس مرکز آمار اجازه می‌گیرد تا فرم سرشماری مربوط به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را پر کند؛ رهبر هم از او می‌پرسند: «کارت شناسایی هم که آوردید؟» و با خنده حضار و پاسخ مثبت عادل آذر، سرشماری آغاز می‌شود. گروه سیاسی مشرق - صحبت‌های آقا که تمام می‌شود، رئیس مرکز آمار اجازه می‌گیرد تا فرم سرشماری مربوط به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را پر کند. رهبر هم از او می‌پرسند: «کارت شناسایی هم که آوردید؟» و با خنده حضار و پاسخ مثبت عادل آذر، سرشماری آغاز می‌شود. روایتی از تاریخ دقیق تولد رهبر انقلاب از زبان معظم‌له اولین سؤال: نام و نام خانوادگی؟ - سید علی حسینی خامنه‌ای. جمعیت صلوات می‌فرستد. سؤال دوم، تاریخ تولد است. - تیرماه 1318. البته این در شناسنامه است. ظاهراً تاریخ صحیح باید فروردین‌ماه باشد. جمعیت مجدد صلوات می‌فرستد. قبل از این که عادل آذر به سؤال بعدی برسد، آقا می‌گوید: «نمی‌شود که با هر سؤال یک صلوات بفرستید». عادل آذر از نحوه تصرف منزل می‌پرسد: ملکی؟ استیجاری؟ در برابر خدمت؟ - منزل ما سازمانی است. گوش همه تیز شده که از سایر اطلاعات رهبر هم با خبر شوند که مأمور سرشماری می‌گوید بقیه سؤال‌ها باشد برای بعد، چون باید اعضای خانوار فهرست شوند. اما انگار آقا خیالشان از همه اطلاعاتی که می‌خواهند بدهند، راحت است: «ما اعضایی نداریم. فقط 2 نفریم. کارت ملی خودم را هم آورده‌ام.» روایتی از تاریخ دقیق تولد رهبر انقلاب از زبان معظم‌له لبخند روی لب میهمانان می‌نشیند و همه مجدد آماده ضبط اطلاعات نفوس و مسکن رهبر می‌شوند. اما مأمور سرشماری می‌گوید این کار حدود 20 دقیقه وقت می‌گیرد و کار را به بعد موکول می‌کند؛ گویا مأمور آمار در حفظ اسرار مردم عزمی جدی دارد. جلسه تمام می‌شود و قرار می‌شود خود رئیس مرکز آمار ایران برای تکمیل فرم اطلاعات آیت‌الله «سید علی حسینی خامنه‌ای» اقدام کند. کاری که برای سران قوا و چند نفر دیگر از مسئولین درجه اول هم انجام خواهد داد.[1] روایت فوق، گوشه‌ای از شرکت رهبر انقلاب در سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1390 بود، رهبر انقلاب در این دیدار به ماه دقیق تولد خود اشاره‌کرده و از فرودین ماه نام می‌برد. بنا بر اطلاعات دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، سید علی حسینی خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای، در 29 فروردین‌ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمری در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. او دومین پسر خانواده بود.[2] @modafeaneharam🌹
❤️ ماه ترين فروردينی دنيا❤️ 🔻عشق به رهبر، عشق به همه خوبی ها نیست، خوب ترین عشق عالم، عشق به رهبرست... 🔸از تو می پرسم.... هست یا نیست؟؟؟ بابای ما نیست که هست... نائب خورشید نیست که هست... حضرت ماه نیست که هست... علمدار انقلاب نیست که هست... ضربان قلب ما با عشق به رهبر تنظیم می شود...💓 🔹ماه تویی... اخترشناسان دنبال چه می گردنند اگر دیدن نباشد... اگر دیدن ماه نباشد به چه کار آید چشم... شنیدن نور نباشد به چه کار آید گوش... بصیرت آقا نباشد به چه کار آید هوش... مدح ماه نباشد به چه کار آید قلم... راه علی نباشد به چه کار آید قدم... روی زیبای ماه نباشد به چه کار آید نگاه؟ حال زلزله خیزترین مکان دنیا می شود قلب من...! وقتی اسم تو می اید به لب ❣️سید علی حسینی خامنه ای❣️ میلاد ماه ترین فروردینی دنیا مبارک 🌷اللهم احفظ و اید و انصر قائدنا و مرجعنا الامام سیدعلی حسینی الی ظهور المهدی🌷 @modafeaneharam
شهید مدافع‌حرم‌ فیروز حمیدی زاده
اذن رفتن (شهید مدافع حرم که اذن رفتن را در خواب از رهبر معظم انقلاب گرفت) حجت الاسلام قوی بنیه از فعالان بسیج مستضعفین و از دوستان شهید مدافع حرم فیرزو حمیدی زاده که به تازگی در سوریه به شهادت رسید و امروز با حضور خیل عاشقان جهاد و شهادت در خراسان شمالی تشییع شد، خاطره ای از آخرین روزهای مانده به اعزام این شهید بزرگوار نوشته و برای ما ارسال کرده است که در ادامه می خوانید .. با خودش کلنجار می رفت که مبادا در این هوای سرد انگشتش به خوبی روی ماشه نچرخد و نرمی فشنگ به جای سیبل به تپه های سنگی، که مثل میخ به انتهای میدان تیر فرو شده بودند، برخورد کند ! .. تا همینجا هم کلی التماس کرده بود، تا اجازه پدر و مادرش را بگیرد، البته آنها هم حق داشتند مخالفت کنند، هنوز داغ برادر شهیدش «نریمان» کهنه نشده بود؛ باید تمرکز می کرد تا نوک مگسک را زیر خال سیاه نشانه بگیرد .. ف رمانده میدان دستور شلیک را صادر کرد! فیروز لحظاتی نفس را در سینه حبس کرد، لوله سیاه تفنگ از میان خاکریز بیرون دویده بود، اولین تیر بیرون جست و پای سیبل، از دور، گرد و خاک بلند شد ..دومی ؛ سومی و بعدی هم صفوف هوا را شکافت، دیگر تیری در خشاب نمانده بود، همه منتظر اعلام نتایج بودند، شلیک های سرنوشت ساز که می توانست مهر تایید آنها برای قرار گرفتن در خیل مدافعین حرم باشد .. ناقابل دو شلیک به هدف نشسته بود و از باقی شلیک ها اثری روی سیبل دیده نمی شد، حالا فیروز تمام آرزوهای خود را بر باد رفته می دید! دو روز به زمان اعلام نتایج باقی مانده بود، که خواب عجیبی دید و خیالش از بابت رفتن به سوریه راحت شد .. طاقت نداشت، سراغ دوستش عبدالرضا قوی بنیه رفت و او را در جریان خوابی که دیده بود، گذاشت .. حالا ۲۰ روز از آن خواب گذشته و خبر شهادت فیروز حمیدی زاده دل دوستان را به درد آورده و سیل اشک به پهنای صورت جاریست، عبدالرضا دم را غنیمت می شمارد و خواب شهید مدافع حرم را اینجور تعریف می کند: چند روز مانده بود تا اسامی پذیرفته شدگان اعلام شود، که در یکی از شب ها فیروز در خواب می بیند که پشت سر رهبر انقلاب به نماز ایستاده و بعد از اتمام نماز رهبر انقلاب بر می گردند و پیشانی فیروز حمیدی زاده را می بوسند و می گویند: قبول باشد. روز بعد فیروز در حالی که گرمی بوسه سید علی را روی پیشانی احساس می کرد به سراغم آمد و گفت: خیالم راحت شد، من قبول شدم.
عموغیروز و خطاطی خاطره‌ی هم‌دانشگاهی: ما شهید فیروز حمیدی زاده را عمو فیروز صدا می‌کردیم چون از ما بزرگتر بود، تمام برنامه‌های فرهنگی مسجد را او انجام می‌داد، خط بسیار خوشی داشت. یک بار از او پرسیدم عمو فیروز چطور خطت اینقدر خوب شده است .. او پاسخ داد تمام خطاطی‌‌ها را بعد از نماز شب و با وضو انجام می دهم، درست قبل اذان صبح و زمانیکه سکوت شب حاکم می شود. او می گفت در سحرگاه احساس نزدیکی بیشتری با خدا می کنم و درخواست هایم را آنگاه از خدا می طلبم. عمو فیروز مرد بسیار آرام و سنگینی بود و شهادت در رفتار و چهره اش موج می زد. در مراسم‌های محرم که گاهی غذا کم می‌آمد و می ترسیدیم برنامه دچار مشکل شود، می‌گفت آرام باشید امام حسین(علیه السلام) خودش موضوع را حل می کند و همین طور هم می شد، گاهی حس می‌کردم به عالم دیگری وصل است...
خاطره پرده اول من تقریبا در انتهای مسجد هستم، عزاداری که شروع می شود حاج حسین محراب مداح اهل بیت علیهم السلام که خود از دوستان صمیمی شهید فیروز است خیلی پریشان است، هر دمی که می گیرد ناله ها را بلند می کند، دیگر روضه به عصر عاشورا رسیده است و دارد از یتیمان اباعبدا...(علیه السلام) می خواند، ناگهان صدا می زند رضا جان بیا پیش من .. رضا فرزند شهید فیروز حمیدی زاده است که 11 سال دارد و وصفش را در گزارش قبل برایتان گفتم، آنجا که اولین بار در فرودگاه با تابوت پدر مواجه می شود و بجای گریه فریاد «لبیک یا زینب(سلام الله علیها)» سر می دهد، رضا از میان جمعیت جلو می آید و حاج حسین او را روی صندلی خود می نشاند، دیگر هق هق ها بالا گرفته و روضه یتیم های ارباب حال دیگری به مجلس داده است، همین طور دست روی سر و صورت رضا می کشد و می گرید اما رضا خود محکم اما مظلومانه ایستاده و حتی اشک هم نمی ریزد .. سینه زنی که شروع می شود دست های کوچک رضا دیدنی تر شده است، او در قامت یک مرد، سنگین به سینه می زند و ذکر "یا زینب(سلام الله علیها) مدد" به لب دارد، این کار او حاج حسین مداح را سر شوق می آورد، بی اختیار می گوید فیروز ببین چه شیر بچه ای تربیت کرده ای که هنوز خونت خشک نشده خود را آماده دفاع از حرم کرده است .. رضا یک لحظه هم از تابوت پدر چشم بر نمی دارد و جانانه سینه می زند، این صحنه آنقدر با دلم بازی می کند که نا خودآگاه جلوتر می روم تا این صحنه تاریخی را ثبت کنم، باید اینجا می بودی تا تحقق فرهنگ عاشورایی و زینبی را در یک کودک می دیدی، شرم دارم نامش را کودک بگذارم او مانند مردی بزرگ، صبورانه رفتار می کند، اینجاست که معنای تمام روضه ها برایت متجلی می شود .. دوستان می گویند جا دارد از وصف حال این مرد کوچک خیلی گفته ها و نوشته ها به رشته تحریر در بیاید، اصلا باید از او نمادی از مقاومت برای خراسان شمالی بسازیم و او را به همه دنیا بشناسانیم
خاطره پرده دوم وارد محل نگهداری شهید می شویم، جمع خصوصی است و فقط اعضای خانواده حضور دارند، قرار است سخترین قسمت داستان رقم بخورد و مادر و پدر و همسر و فرزند شهید چهره دلربایش را ببینند و آخرین وداع را با پیکرش انجام دهند، خیلی صحنه دشواری است، دو پسر خردسال شهید حمیدی زاده گرد تابوت می چرخند و مادر و پدر و همسر بی تابی می کنند .. انگار اینجا قضیه فرق می کند و بناست بچه ها بزرگتر ها را دلداری بدهند، رضا دوباره اثری از شکست در چهره اش دیده نمی شود و به پدر مانند یک قهرمان می نگرد، حالا چهره شهید را از زیر کفن خارج می کنند و بغض همه می ترکد، چهره نورانی است و چند خراش جزئی دارد، رضا و مرتضی غرق در تماشای پدر می شوند و مادر و پدر و همسر یک به یک خود را بر سینه شهید فیروز می اندازند و درد دل می کنند. رضا داداش کوچتر را فرا می خواند و به او می گوید این بار آخر است که چهره بابا را می خواهیم ببینیم، او که کمی شوکه شده است با نوای گرم مادر که به او می گوید پسرم بیا جلو این همان باباست که منتظرش بودی، حالا برگشته، رضا از مرتضی می خواهد پدر را ببوسد و او خم می شود و بوسه ای کودکانه بر گونه های پدر می زند .. همسر شهید می گوید فیروز بلند شو ببین چه پسری تربیت کرده ای که دارد مرا دلداری می دهد، یک لحظه هم اجازه نداده که آب در دلم تکان بخورد، فیروز دیگر من هر روز در خانه منتظر که باشم که ساعت 2.5 بیاید، دیگر موقع بردن شهید است و همسر شهید از شوهرش دل نمی کند، اصرار دارد که باید کفن قسمت پایش را باز کنند تا پای شهید را ببوسد اما حاضران اجازه نمی دهند ..او که می بیند این کار ممکن نیست شروع به گلایه می کند و می گوید، آن موقع که پیش ما بودی هر بار در خانه می خواستم پایت را ببوسم راضی نمی شدی، نگاه کن این قرارمان نبود که حالا بعد از شهادت هم اجازه ندهی پایت را ببوسم، رضا مادر را به آغوش می کشد و اشک هایش را پاک می کند ..بعد هم چفیه پدر را بر می دارد و به پیشانی پدر تبرک می کند و آخرین نگاهش را به پیکر نورانی پدر می اندازد و همچنان سکوتی مظلومانه او را احاطه کرده است .. هرگز فراموش نمی کنم که امروز وقتی که می خواستند شهید را وارد قبر کنند همسرش او را محکم به آغوش کشید و اجازه نمی داد شهید را از او جدا کنند، شاید هنوز باور نمی کرد که فیروز عزیزش که بهترین دوران زندگی را با او سپری کرده بود حالا می خواهد از آنها جدا شود .
خاطره پرده سوم می خواهند تابوت را باز کنند تا خانواده با فرزند شهیدشان دیدار کند و چهره او را زیارت کنند، مادر ناگهان می گوید دست نگهدارید، قبل از اینکه باز کنید می خواهم چیزی به شما بگویم، او می گوید دو شب قبل از شهادت فیروز او را در خواب دیدم که پیشت یک خاکریز با دشمن درگیر شده است .. دو بار از جای خود بلند شد و با تیربار به سمت دشمن شلیک کرد، در خواب دیدم که ناگهان یک تیر به پهلویش اصابت کرد و همانجا شهید شد، مادر اصرار داشت که باید جای اصابت گلوله را در بدن پسرش ببیند اما کار مقدور نبود و مدام به پهلوی راستش اشاره می کرد و می گفت من می دانم تنها یک تیر به او خورده است .. بعد از اینکه از این جلسه خارج شدیم خیلی جویای نحوه شهادت شهید فیروز حمیدی زاده از مسئولین مختلف شدم اما اطلاع دقیقی وجود نداشت، حتی دوستان نزدیکش هم چیزی از نحوه شهادت او خبر نداشتند تا اینکه یکی از آنها شماره همرزمش که دقیقا در همان حادثه مجروح شده بود و در تهران بستری بود را به من داد .. وقتی با او تماس گرفتم و نحوه شهادت را جویا شدم خشکم زد، مادر دقیقا درست می گفت، او گفت با دو خودروی نظامی در حال حرکت بوده اند که در کمین دشمن گرفتار می شوند، وقتی از خودرو پیاده می شوند و سنگر می گیرند، شهید توفیقیان بلند می شود با تیربار به سمت دشمن می گیرد وقتی دوباره برمی خیزد تا شلیک کند با تیر قناصه که به چشمش برخورد می کند به شهادت می رسد .. در همین خلال فیروز هم بلند می شود و با تیربار به سمت دشمن می گیرد و دوباره سنگر می گیرد، یک بار دیگر هم بلند می شود و با دشمن درگیر می شود، نوبت سوم که بر می خیزد او نیز با اصابت تیر قناصه به پهلوی راستش شدیدا مجروح می شود و به فیض شهادت نائل می آید .. یادآوری تاکید های مادر بر اینکه خواب دیده بود فرزندش از ناحیه پهلو همچون حضرت زهرا(سلام الله علیها) مجروح شده و شهید می شود بدنم را به لرزه در می آورد، گویا دوباره تاریخ تکرار شده است و دفاع مقدس دیگری این بار در دفاع از حریم اهل بیت رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) برپا شده است، با این تفاوت که مرزهایش به خارج از ایران اسلامی کشیده شده و سرسپردگان ولایت در جبهه مقاومت پیگیر تحقق آرمانهای بلند امام خمینی(قدس سره شریف) هستند، امامی که می فرمود "تا ظلم و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم".
خوااااهش میکنم‌ تمام خاطره‌هاشونو بخونین😭😭😭
⛔️ توقف فعالیت KHAMENEI.IR در تلگرام 🔰در راستای پاسداشت منافع ملّی و برای رفع انحصار از پیام‌رسان تلگرام، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (KHAMENEI.IR) فعالیت خود را در این پیام‌رسان، از این لحظه متوقف می‌کند. 🔹این اقدام KHAMENEI.IR که پیش از شروع برنامه‌ی رسمی نهادهای کشور در توقف استفاده از تلگرام انجام می‌شود، برای حمایت از پیام‌رسان‌های داخلی و رفع انحصار فضای مجازی از پیام‌رسان‌های غیرایرانی است. 📲از این پس اطلاع‌رسانی درباره اخبار و‌ مطالب مربوط به رهبر انقلاب اسلامی در پیام‌رسان‌های زیر انجام خواهد شد: ▫️ gap.im/khamenei_ir ▫️ sapp.ir/khamenei_ir ▫️ iGap.net/khamenei_ir
🔔نرم افزار تلفن همراه اخبار و بیانات رهبر انقلاب 📲نرم‌افزار تلفن‌همراه پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی (KHAMENEI.IR) با امکان دریافت به‌لحظه‌ی آخرین اخبار، رویدادها و دیگر تولیدات رسانه‌ای مرتبط با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دسترس کاربران قرار دارد. http://khl.ink/avx25 🔹از ویژگی‌های این برنامه، دسترسی به تمامی سخنرانی‌ها و پیام‌های رهبر انقلاب از سال ۶۸ تاکنون به همراه امکان جستجوی در تلفن همراه است و کاربران سیستم‌عامل‌های اندروید(Android) و آی.او.اس (IOS) می‌توانند آن را از پیوندهای زیر دریافت کنند. 🔻دریافت مستقیم: ▪️Android: https://cafebazaar.ir/app/ir.khamenei.expressions ▪️IOS: https://itunes.apple.com/us/app/khamenei.ir/id968842773 🚨برای دریافت آخرین اخبار از تغییرات و بروزرسانی‌های این نرم افزار به پیوند زیر مراجعه کنید http://farsi.khamenei.ir/page?id=29453
مدافعان حرم 🇮🇷
💢 مدافع حرمی که برات شهادتش را از امام رضا (ع) گرفت خواهر با اشاره به علاقه برادرش به شهادت در سوریه می‌گوید: مهدی از من کوچک‌تر بود. عاشق شهادت بود. هر وقت به سوریه می‌رفت، می‌گفت دعا کنید شهید بشوم. به او می‌گفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده باشیم و بعد شهید بشوی. آخر سر هم براتش را از امام رضا(ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا(ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد. شهید لطفی سر به زیر و کتوم بود. خواهرش در این باره می‌گوید: هیچکس نمی‌دانست که او مدافع حرم است همه حالا که شهید شده به او می‌گویند بسیجی. حتی اعضای فامیل از ما پرسیدند مگر مهدی مدافع حرم بوده که در سوریه شهید شده؟ کسی نمی‌دانست که او مدت‌ها بود که به سوریه رفت و آمد داشت. @modafeaneharam🌹
📌 🔹 روزی رفیقان ناباب از نوجوانی پرسیدند: 🔸علت اینکه چشم چرانی نمیکنی چیست؟ 🔹نوجوان پاسخ داد: نمی خواهم ((چشم در چشم شیطان)) شوم! 🔸چشم در چشم شیطان که شدی، ((چشم در چشم آقا)) نمی شوی! الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الفَرَج @modafeaneharam