eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 رشـتـه تـعـلـقـات را بـایـد بـریـد درون خودش،با خودش می رفت. برای کسی آشکار نمی کرد اما گاهی که حرف می زدیم حرفهای به زبانش می آمد.🍃 هربار که از بر می گشت و می نشستیم به حرف زدن ،حرف هایش بیشتر بوی می داد.🕊 اگر توی حرف هایش دقیق می شدی می توانستی بفهمی که انگار هرروز دارد قدمی را می کند.👌 آن اوایل یک بار که برگشته بود،وسط حرف هایش خیلی محکم :جان فشانی اصلا نیست.☝️ بعد توضیح داد که در نقطه ای باید فاصله ای چند متری را در تیررس ها👹 می دویده و توی همین چند متر، آمد .😔 بعد گفت:اینطوری که ما درباره حرف می زنیم و گوییم مثلا فلانی را گرفته بود یا فلانی جان کرد،این قدرها هم .👌 است.من بودم که چطور در عرض یکی دوسال قبل از برای بریدن رشته تمرین می کرد.🍃 واقعا روی خودش کرده بود.اگر کسی حواسش نبود نمی توانست بفهمد که وقتی چیزی را به کسی به راحتی می بخشید☺️داشت رشته را می برید،ولی من حواسم بود که چطور کار کرده بودو چطور بی شده بود🕊. 🍂 رفـتنـش فـاش شـده بـود این اواخر اگر کسی بود،می توانست بفهمد که شده است.🕊🍃 از در حال و هوای و بود،اما این رفت و آمدها ی سال های به سوریه و حضورش در متن جنگ،روحیات او را جور دیگری ساخته بود.👌 من از اینکه آدمی مثل او در این راه می شود و این هم است،مطمئن بودم☝️.این اواخر،چیزهایی در حرکات و سکناتش ظاهر شده بود که مشخص می کرد حالش متفاوت است.🍃 همیشه آدم در چنین مواقعی با و پراندن می پیچاند😁.یک بار که با اش آمده بود و مهمان من بودند،همسرم به من گفت:نگذار برود.☝️ این،این دفعه برود می شود.🕊💔 گفتم:از این طور مطمئن می گویی؟گفت:از اش_پیداست.😞 ... @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی* #نویسنده_غلامرضا_کافی* #قسمت_
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی اما یک بار با خودم گفتم شمس را تنبیه !کنم دلیلش این بود که من در سال شصت و یک پایم روی مین رفت و از مچ قطع شد. وقتی در زمان مسئولیت سید مجدد به جبهه برگشتم چون از وضعیت من باخبر بود، مراعات میکرد و از کارهای او این بود که هر صبح به من ماموریت میداد تا با بچه ها برای تمرین و پیاده روی یا حتی مانور نروم. پس تصمیم گرفتم که برای تنبیه فرمانده و این که نشان دهم مشکلی ندارم به تنهایی به کوه بروم آن هم با تجهیزات کامل. چند روز که این کار را کردم فهمید و مرا کنار کشید و برادرانه عذر خواهی کرد و گفت: اتفاقاً اشتباه میکنی دوست عزیز. برادرا من می خواستم با این کار بگویم که به تو احتیاج دارم و یک وقت در اینجا احساس بیهودگی نکنی البته در شخصیت شمس الدین غازی عزیز خیلی چیزها باید گفت که شاید در اینجا مجالش نباشد و نکته ی باقی مانده این که سید اگر از ناکار شدن بچه های تخریب ناراحت میشد. دلیلش این بود که هر یک از بچه های تخریب به اندازه ی یک فرمانده گردان و بلکه گاهی فراتر از آن نسبت به عملیات و جبهه و جنگ توجیه بودند اما بچه های تخریب چی مظلوم و گمنام بودند. شاید آن خاطره را شنیده باشید که یکی از بچه ها داوطلب میدان مین شد و چند قدمی که رفت برگشت اول فکر کردند ترسیده بعد دیدند که نه دارد پوتینهایش را در می آورد. گفت :اینها را تازه از تدارکات گرفته ام حیف است من دارم میروم بیت المال است و دیگری میتواند از آن استفاده کند. بچه های تخریب کسانی از این دست بودند و درباره ی سید شمس الدین بهترین واژه یا توصیف این است «فرمانده گمنام با وجود همه ی تواناییها» .. @Modafeaneharaam