فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از طرح حفاظتی حاج قاسم برای انتقال نیرو در عملیات والفجر هشت
@Modafeaneharaam
💢رژیم صهیونیستی از ترس ایران آمادهباش داد
………‹🌹🍃
https://eitaa.com/joinchat/1558904853C3b6a8bfe23
🚨جزئیات بیشتر در کانال😳👆
🔴اولین واکنش ایران به شهادت ۲ نیروی سپاه در حمله اسراییل به سوریه♨️
………‹🌹🍃
https://eitaa.com/joinchat/1558904853C3b6a8bfe23
🚨جزئیــــات بیشتـــــر در کانال👆
روشیبینظیربرایدفعشیاطینوجن😱😈
یک شب بچه ام از خواب بیدار شد و شروع به داد و فریاد زد: "مامان! چیزی زیر تخت من است." به درخواست او زیر تختش را جستجو کردم و چیزی پیدا نکردم و گفتم زیر تختش چیزی نیست. گفت: "بله، او اکنون پشت تو ایستاده است." حرفهای او مرا وحشت زده کرد، زیرا واقعا احساس میکردم که کسی پشت من ایستاده است دخترم جن زده شده بود فرزندم را نزد فالگیر و دعانویس بردم ولی هر روزحال دخترم بدتر میشد تا اینکه دوستم این کانال را به من معرفی کرد و دعای باطل سحر را از این کانال برای فرزندم خواندم و الان دخترم در سلامت کامل هست
این دعای باطل سحر باسند از علمای دینی هست که برای هر جن زده و گرفتاری مفید هست😳📿
http://eitaa.com/joinchat/2471428100C37c31cf7b3
برایدیدنایندعایاسرارامیزبزنرولینک👆
اتفاق بسیار تعجب برانگیز در مراسم تشییع پیکر مطہر #شھیدمدافعحرم ..😨‼️‼️
وقتی پیکر شهید در واکنش به صحبتهای همسرش از هر دو چشمش اشک میریزد 😭💔+ عکس
🎥جهت #مشاهده_ویدیو این ماجرا بزن روی لینک زیر😍👇
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
خواهر شهید مدافع حرم عنوان کرد:
برادرم ارادت خاصی به امام حسین(ع) داشت مرتضی در جبهه به شهید آوینی زمان معروف شده بود
تنآدممیلرزه😰😭😭 فیلمروببینید🤯👇🏻
سنجاق🖇 ⭕در کانال سنجاق شده💢
کپی ممنوع⛔
🌷 خبر خووووب برای اولین بار در کشور:
✅ آموزش غيرحضوری طب اسلامی ایرانی ویژه عموم (با ظرفیت محدود)
🌹با مدرک پایان دوره از دانشگاه و سازمان فنی حرفه ای
📚 دوره فشرده ۶ ماهه
🤝 امکان همکاری آموزشی-پژوهشی در طول دوره برای نفرات برتر
✅شرایط ویژه طلاب و دانشجویان
👌 جزئیات و ثبت نام در کانال زیر:
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/46071865Cccc3fe139d
#شعر_انتظار #عهد_جانان
ما منتظرانِ روزگاری روشن
داریم به دل، مِهرِ تباری روشن
از شب نهراسیم که در دل داریم
همواره چراغِ انتظاری روشن
✍حمید زارعی
#سلام_بر_مهدی علیهالسلام #امام_زمان
به عشق مهدی عجلالله فرجه #هواتودارم
💠💠💠
@Modafeaneharaam
امام صادق عليه السلام:
مَعَ التَّثَبُّتِ تَكونُ السَّلامَةُ، و مَعَ العَجَلَةِ تَكونُ النَّدامَةُ
با آرامش و درنگ، سلامت همراه است و با شتابزدگى، پشيمانی همراه است
ميزان الحكمه جلد7 صفحه 82
@Modafeaneharaam
✍سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
برادران و خواهران عزیز ایرانی من! نیروهای مسلّح خود را که امروز ولیّفقیه فرمانده آنان است، برای دفاع از خودتان، مذهبتان، اسلام و کشور احترام کنید و نیروهای مسلح میبایست همانند دفاع از خانهی خود، از ملت و نوامیس و ارضِ آن حفاظت و حمایت و ادب و احترام کنند و نسبت به ملت همانگونه که امیرالمؤمنین مولای متقیان فرمود، نیروهای مسلح میبایست منشأ عزت ملت باشد و قلعه و پناهگاه مستضعفین و مردم باشد و زینت کشورش باشد.
📚وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹روایتے از شهید مدافع حرمے ڪه با اصرار به ابومهدے المهندس راهے سوریه شد.
@Modafeaneharaam
🛑کربلای خان طومان
🛑حماسهرزمندگانمازندرانیمدافعحرم
🛑نحوه شهادت و اسارت مدافعانحرم
🖍قسمت اول
🌍«خان طومان» یک روستا با جمعیت 3هزار نفری در شمال سوریه، در بخشی از کوه شمعون منطقه حلب، واقع در جنوب غربی حلب بر روی یک تپه واقع در شرق «رودخانه قویق» واقع است. خانطومان در فاصله 10 تا 15کیلومتری جنوب حلب، به دلیل نزدیکی به اتوبان حلب_دمشق از اهمیت استراتژیکی برخوردار است.
🗓«خانطومان» در دسامبر 2015(آذر 1394) که عملیات جنوب حلب تازه آغاز شده بود، آزاد شد. چندماه بعد، تروریستهای جبهةالنصره با همکاری چندین گروهک دیگر به خانطومان حمله کرده بودند اما نیروهای ارتش سوریه با کمک حزبالله، نیروهای فاطمیون، نیروهای مقاومت عراقی و نیروهای ویژه ایران، مقابل آن حمله شدید، با کمترین تلفات مقاومت کرده بودند درحالیکه النصره، با دادنِ تلفاتی حدود 400نفر عقبنشینی کرده بود.
🔥تروریستهای تکفیری چندینماه بعد، در شانزدهم اردیبهشت1395 حملهی سنگینی به شهرک خانطومان شروع کردند که این حمله در نهایت منجر به عقبنشینی نیروهای مقاومت از این شهرک شد و در نهایت، جمعه 17 اردیبهشت 1395 به اشغال گروه تروریستی جبهةالنصره و همپیمانانش درآمد. در این عملیات، حدود 19 الی 22نفر از رزمندگان ایرانی که 13نفر آنها از مازندران بودند، به همراه تعدادی از رزمندگان لشکر فاطمیون و حزبالله و نجبا عراق و ارتش سوریه به شهادت رسیدند.
📜متن زیر، داستان نبرد خانطومان به روایت یکی از رزمندگان مازندرانی مدافعحرم، «محسن بهاری» است که در حماسهی کربلای خانطومان حضور داشته است.
🗣منطقه خانطومان به لحاظ جادهی کمربندیای که 8کیلومتر است و داعش از این راه به ترکیه نفت میفروشد و تجهیزات نظامیاش را تهیه میکند، موقعیت استراتژیکی برای تروریستها محسوب میشود. من از روز چهارشنبه، 15 اردیبهشت 1395، با دوربین ترمالی که داشتم، متوجه شدم دشمن کاملاً در حال آمادهشدن است و اطلاع هم دادم اما گفتند چون آتشبس اعلام شده و بچههای سازمان ملل اینجا هستند، دشمن حمله نمیکند. با این حال، بچههای نیروی قدس به این اکتفا نکردند و گفتند شما آمادگی داشته باشید!
🥀شهید #محمود_رادمهر 15 فروردین1395 با نیروهایش رسید؛ چهار روز بعد، این درگیری آغاز شد که رزمندههایی مثل #محمدتقی_سالخورده و #حسین_بواس در این جریان شهید شدند و خط عمار شکست خورد اما نیمساعت بعد، خط دوباره پس گرفته شد. شهید #سید_سجاد_خلیلی که با آرپیچی نفربر میزد، خودش مجروح شد و تروریستها چندروز بعد اعلام کردند او را اسیر کرده و کشتهاند.
👹خانطومان را در آذر1394 گرفته بودیم. «جبهةالنصره» روز چهارشنبه با حدود 2هزار نیرو آماده حمله بود و پنجشنبه ساعت13، آتش تهیه شروع شد؛ همهی تکفیریها با هم متحد شده و دست به دست هم داده بودند تا خانطومان را پس بگیرند.
🧮نیروهای ما در این طرف درگیری، 1600نفر شامل قوایی متشکل از 70رزمنده مازندرانی از ایران، 850 افغانستانی از تیپ فاطمیون، 400 نجبا عراقی و 280 سوری بود. دشمن برای زدن یک نفر، «توپ23» که مخصوص هواپیما است، میآورد و با «کرنت» آدم میزدند! در صورتیکه این سلاح فقط تانک را منفجر میکند.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_شهدا✨
ماشاالله به این همه شور ؛
تاریخ اینگونه رشادت و از جان گذشتن را فراموش نخواهد کرد ...
همیشه در قلب مان هستید ای کاش که در دعاهایتان باشیم 🙏
دلتنگی ها ۶ ساله شد💔
#شهدای_خانطومان
#اردیبهشت_مقاومت
@Modafeaneharaam
🛑کربلای خان طومان
🛑حماسهرزمندگانمازندرانیمدافعحرم
🛑نحوه شهادت و اسارت مدافعانحرم
🖍قسمت دوم
💣ساعت 13 تا 13:30 آن روز، آتش تهیه شروع شد. دشمن در ساعت 15 یا 15:30، تانک بیامپی انتحاری و پر از مهمات منفجره را به طرف خانطومان فرستادند اما قبل از اینکه تانک بیامپی به وسط شهر برسد، یکی از رزمندههای زرهی فاطمیون با تانک، تانک بیامپی را زد و خودش شهید شد. وقتی بیامپی منفجر شد، به قدری موجش زیاد بود که زمین از هم پاشید! هرکس نزدیک بود، شهید شد و آنکه دورتر بود، موج انفجار او را گرفت.
☄با این انفجار عظیم، خیلی از رزمندههای فاطمیون و دیگر گروهها همان دقایق وحشتزده شدند و مجبور شدند به عقب برگردند و عدهای هم مجروح و زخمی بودند؛ ماندیم 70نفر مازندرانی و 100 تا 150 نفر هم سایر نیروها؛ جمعاً 200نفر در مقابل دو هزار تروریست!
🚜رزمندگان مدافعحرم را تروریستهای داعش به اسارت میبردند. بعد از این انفجار، از طریق پهپاد و هلیشات خبر دادند که خط خالی شده و نیروهای آنها در حال عقبنشینی هستند، تانکها را حرکت بدهید. از هر خطی که 150متر هم نمیشد، 5 یا 6 تا تانک آمد. بدنهی تانکهای تکفیریها هم سُر بود و وقتی آرپیچی به آن میخورد، سُر میخورد و رد میشد. جلوی چشم ما یکی از رزمندهها با آرپیچی به تانک زد و تانک دشمن منفجر نشد؛ فقط گلوله آرپیچی روی تانک سُر خورد و رد شد.
👿نیروهای آنان چهار خط و چهار مدل مختلف نیرو داشتند و دائم هم بهشان نیرو تزریق میشد. سری اول آنها موادّی به بدنشان میزنند که چیزی نمیفهمند و خوشحالی زائدالوصفی به آنها دست میدهد و هرچیزی را که جلویشان بیاید، نابود میکنند. پشت سر مهاجمینشان، نیروهای اعتقادیشان بود. سومین گروه هم مزدورها و پولکیها بودند و در ردیف چهارم، نیروهایی بودند که فقط تیر خلاصی میزدند. این گروه آخر که میآیند، بقیه نیروها میدانند اگر بخواهند زنده بمانند، باید خط را بگیرند؛ در غیر این صورت، کشته میشوند.
🦋شهیدان سید رضا طاهر و حسین مشتاقی در این مرحله شهید شدند و شهید #حبیب_الله_قنبری، دیدهبان ما هم چون در همان ساعت اول به شهادت رسید، توانستند پیکرش را به پشت جبهه برگردانند اما بقیه ساعت 16 به بعد شهید شدند و پیکرشان در دست نیروهای داعش ماند. قبلا به راحتی با گرفتن مبلغی پیکرها را میدادند اما الان عربستان آنقدر در گوششان خواند که جسدها را ندهید تا خانوادههای آنها تا قیام قیامت در ذهنشان باشد که پیکر عزیزان شان ماند آنجا.
🔫از بعد از ظهر اوضاع به گونهای شد که نبرد کوچهبهکوچه شده بود و دیگر کلاش را انداختیم و با نارنجک میجنگیدیم؛ جنگتنبه تن شده بود که اعلام کردند، برگردید عقب. عقب.برگشتن برای ما که رفقایمان را سر یک سفره با هم نشسته بودیم و حالا دیگر شهید شدند، بسیار سخت بود که بدون پیکرشان برگردیم. نمیدانستیم باید جواب خانوادهشان را چطور بدهیم.
🇮🇷بچههای مازندران در آن وضعیت و در شرایطی که آب و غذا هم نداشتیم، تصمیم گرفتیم بمانیم و بجنگیم. در این موقعیت «سردار رستمیان» قصد داشت به خط برود که گفتیم حاجی اگر صدای شما پشت بیسیم قطع شود، دیگه کار بچهها تمام است. ما خط به خط، کوچه به کوچه عقب آمدیم، اینکه میگویند محاصره شدیم و فرار کردیم و از پشت ما را زدند، اشتباه است. خدا شاهد است مدیون هستند کسانی که این حرفها را میزنند.
@Modafeaneharaam
🔰 کلام شهید؛
در این برهه مسئولیت سنگینی بر دوش ماست و اگر نتوانیم از پسش برآئیم شرمنده و خجل باید بسوی خداوند و نبی اش و ولی اش برویم چرا که مقصریم.
کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا و به قول سید مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی داریم که به صف عاشورائیان بپیوندیم و یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم.
ان شاءالله که یار و یاور امام زمانمان خواهیم بود.
شهید علی جمشیدی🌷
ولادت: ۱۳۶۹/۸/۱۵، شهرستان نور
شهادت: ۱۳۹۵/۲/۱۷، خانطومان سوریه
#سالروز_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
🛑کربلای خان طومان
🛑حماسهرزمندگانمازندرانیمدافعحرم
🛑نحوه شهادت و اسارت مدافعانحرم
🖍قسمت سوم(پایانی)
😗حتی خبر شهادت من را هم دادند. آن بنده خدا که شهادت مرا اعلام کرد، بیراه نگفت. با ماشینم مهمات میبُردم؛ وقتی فهمیدم دو تا از بچهها شهید شدهاند، گفتم بروم سمت آن خانه تا بتوانم پیکر آنها را بیاورم عقب. آنجا در معرض دید دیدهبان خودی و دشمن بود. ماشین را در 150متری آن خانه پشت خاکریز گذاشتم تا دیدهبان آنها ماشین را نبیند که بزند. در فاصله پنجمتری خانه، دیدهبان آنها مرا دید و با خمپاره120 زدند که با موج انفجار پرت شدم به طرف دیوار و بیهوش شدم و از دید دیدهبان خودی خارج شدم که او هم فکر کرد به شهادت رسیدم و در بیسیم اعلام کرد که «محسن بهاری نیز به شهادت رسید»!
🇸🇾بعد از 3 یا 4 ساعت که به هوش آمدم، بدنم سست بود، کشانکشان خودم را به ماشین رساندم؛ فندکی که در جیب داشتم، روشن کردم، دستم را از آئینه انداختم پایین زیر چرخ جلو، مسیر دو کیلومتری را آرامآرام با ماشین، یک ساعت و نیم آمدم تا نیروهای دشمن ماشین را نبینند و نزنند. رزمندههای ما مظلومانه به شهادت رسیدند. خان طومان در 40کیلومتری حلب بود. خانطومان بهانه بود؛ هدف آنان حلب بود، اگر مقاومت نمیکردیم و تا یک روز آنها را خانطومان متوقف نمیکردند، تکفیریها به راحتی به حلب میرسیدند، مثل قضیه منافقین که قصد داشتند به تهران برسند اما در کرمانشاه متوقف شدند. اما ما 200نفری در مقابل دوهزار نفر ایستادگی کردیم. بچههای خانطومان با چنگ و دندان ایستادگی کردند.
😳خدا اگر بخواهد کسی را ببرد به او شجاعت و نیروی زائدالوصفی میدهد. #علی_عابدینی، سید رضا طاهر و حسین مشتاقی از این دست بودند. من 13سال در کردستان و دوسال در زاهدان بودم و این دومین سری بود که به سوریه میرفتم؛ با این چیزها بیگانه نبودم اما در طول عمرم اینگونه آتش تهیه ندیده بودم. واقعا بچهها جلوی 2000 نفر، مردانه ایستادگی کردند. وقتی حاجقاسم سلیمانی آمد و فهمید 200نفر جلوی دو هزار نفر ایستادگی کردند، گفت مازندران کارش را به خوبی انجام داد. به برکت خون شهدا ورودی شهر دست ما بود.
🇷🇺تکفیریها از آن نیروی دوهزار نفره اعلام کردند 700کشته دادند. بعد از این اتفاق، روسیه تازه متوجه شد که در این آتشبس چه دُوری خورده و حالا از زمین و هوا می زند. چقدر به آنها گفتیم در این جریان، آمریکا نقش دارد و هرجا آمریکا نقش داشته باشد، قطعا مسئلهای در آن هست و حواستان باشد.
🌹سمت راست ما ارتفاعی بود که بالایش چندتا خانه بود. ما اگه قرار بود دور نخوریم، باید حتما آن خانهها را که چون دیوارش زرد بود، معروف به خانهی زرد بود، نگه میداشتیم که به آن«ارتفاع تلّ اربعین» میگفتند. تا ورودی آن خانه رسیدیم، پهباد ما اعلام کرد «در خانه کسی نیست» اما اطلاعات غلط بود. #سید_رضا_طاهر با رعایت احتیاط، دیوار به دیوار و ستونبهستون رفتند؛
تا سیدرضا در را باز کرد، یک خشاب کامل بر سینهی سید رضا طاهر خالی شد که با همان حال، در لحظات آخر با زبان مازندرانی گفت «دله نه این وشون دله درنه»! شهید #حسین_مشتاقی با بیسیم پشت دیوار شنید و مجالی هم به او ندادند و پشتِ خانه به شهادت رسید.
🚀شهید #رحیم_کابلی هم با اصابت خمپاره به شهادت رسید. شهید #محمد_بلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد؛ شهید #علیرضا_بریری هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد. وقتی پیکر کابلی را روی ماشین گذاشتند، تکفیریها با قنّاسه هردو را از پشت زدند. عکسهای شهید بلباسی را اگر ببینید، صاف دراز کشیده و پشت سرش خون جاری شده است. اینها واقعا مردانه ایستادند. من خط به خط عقب می آمدم و شاهد این قضایا بودم.
💥شهید #محمود_رادمهر رفت به سمت ساختمان فرماندهی تا اطلاعات را اِمحاء کند اما #سید_جواد_اسدی میدانست که ساختمان در محاصره است، رفت تا کمک رادمهر شود. سید جواد دوید داخل کوچه تا وارد ساختمان فرماندهی شود؛ وسط راه، دوازدههفت به او خورد و پرت شد، خورد به دیوار و افتاد پایین. آتش سنگین بود و هر دو به شهادت رسیدند. با توپ23 هرچی آمد، میدوختنش!
@Modafeaneharaam
🔰اگر مقاومت بچههای مازندران نبود، حلب را از دست میدادیم...
🔺پرستوهای عاشق خانطومانی هرگز از یادها نخواهند رفت
🔸13 رزمنده سپاه کربلای مازندران در خانطومان سوریه به شهادت رسیدند، این خبری بود که اردیبهشت ماه سال 95 به سرعت در فضای مجازی و حقیقی دست به دست شد و هیچگاه از ذهن مازندرانیها نخواهد رفت.
🔸حبیبالله (بهمن) قنبری، رحیم کابلی، رضا حاجیزاده، حسن رجاییفر، سیدرضا طاهر، سیدجواد اسدی، سعید کمالی، محمود رادمهر، علیرضا بریری، علی عابدینی، حسین مشتاقی، علی جمشیدی و محمد بلباسی نام 13 پرستوی عاشقی است که در کشور سوریه به شهادت رسیدند.
🔸شهدایی که با سوءاستفاده تکفیریها از فرصت ایجاد شده از آتشبس کوتاه در غربت آسمانی شدند و به گفته رهبر انقلاب این شهادت در غربت امتیاز بزرگی است که در پیشگاه خدای متعال فراموش نمی شود.
🔸بهشهر، آمل، بابل، ساری میاندورود، بابلسر، فریدونکنار، نکا، نور و قائمشهر دیار این شهداست، دیاری که مجنون وار از آن هجرت کردند تا به یار برسند و رسیدند، آن هم چه رسیدنی.
🔸شهدای مدافع حرم مردان بزرگ تاریخ هستند، تاریخی که خود شاهدی عادل بر حقانیت شهادت آنها است اما مردان بزرگ دیار علویان سرزمین سرسبز مازندران، پیش قراول جبهه مقاومت شدند و در قالب لشکر سرافراز 25 کربلا ضربههای سنگین و مهلکی را به بدنه تکفیریها وارد کردند.
🔸مردان دریادل مازنی با جان و دل در برابر هجوم تکفیریها در واقعه خانطومان ایستادگی و تلفات و خسارتهای زیادی به آنان وارد کردند.
🔸کسانی میتوانند از سیم خاردارهای دشمن گذر کنند که در سیم خاردارهای نفس خویش گیر نکرده باشند و مردان غیور مازندرانی این جمله را عینیت بخشیدند.
🔸خانطومان، انگار دوباره کربلای چهار را به یادمان میآورد و شهادت مظلومانه سربازان و مدافعان ما در دوران هشت سال دفاع مقدس و اکنون با گذشت حدود 30 سال، باز هم رشادت و شهادت مظلومانه خانطومانیهای مازندرانی.
🔸فرزندان این مرز و بوم با الگوبرداری از کربلای حسینی در سال 61 هجری قمری به سنگر جبهههای کربلای ایران در شلمچه و دهلاویه و مناطق غرب و جنوب رسیدند و با همان دلدادگی برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) و در دفاع از بارگاه حضرت زینب(س) روانه دیار جانان شدند.
🔸خانطومان ثابت کرد که کربلا همچنان ادامه دارد و قیام حق علیه باطل همواره پابرجا است و هر روز و در زمان و مکانی، کربلایی یکی پس از دیگری با حماسه کربلائیان خلق میشود.
🔸اما در میان شهدای مدافع حرم منطقه خانطومان حالا تنها شهید رحیم کابلی باقی مانده و رخ نمایان نمیکند، شهدای مدافع حرم مازندران از نسل بصیرند و در دفاع از اسلام و ولایت، خط سرخ شهادت را در دفاع از حرم آلالله در سوریه مشق کردند.
🔸سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی هم به اهمیت کار نیروهای مازندرانی در آن نبرد نابرابر تاکید میکردند و میگفتند: اگر مقاومت بچههای مازندران نبود، حلب را از دست میدادیم.
🔸در ماجرای خانطومان، دشمنان ما یکبار دیگر نشان دادند هرگز قابل اعتماد نیستند و حتی روی قول و قرار صلحشان هم نمیشود حساب کرد.
🔸سلام پروردگار و بندگان صالح و ملائکهاش بر ارواح طیّبه این شهدا که عارفانه در دیار غربت از حریم اهل بیت (ع) پاسداری و در این راه جان خود را فدا کردند، در برابر این پیکرهای پاک و ارواح بلند و تابناک سر تعظیم فرود میآوریم./ فارس
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#نماهنگ💚
🥀نماهنگی از حضور شهید مدافعحرم سید شفیع شفیعی در سوریه
عشقبازی کارِ هر مشتاق نیست
این شکــــارِ دام هر صیّاد نیست
عاشقی را قابلیّت لازم است
طالبِ حق را حقیقت لازم است
شاهد این مدعی خواهی اگر
بر شهیــــد و حالت او کن نظر
#شهید_سیدشفیع_شفیعی
#سالروز_شهادت
@Modafeaneharaam
🔴تنها وسایلی که از شهید مدافعحرم مجید سلمانیان به خانواده معظماش بازگشت!
شهید سلمانیان در زمان تیرخوردن به همرزم خود میگوید عمّامه و چفیهام را به عقب ببرید تا دشمن سوء استفاده نکند!
انتشار به مناسبت سالروز شهادت
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_سی_و_ششم : م
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_صد_و_سی_و_هشتم : جوان من
بدجور کپ کرده بود ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... صدام بریده بریده در می اومد ...
- کاری داشتی آقا سینا؟ ...
با شنیدن جمله من، کمی به خودش اومد ... زبونش بند اومده بود ... و هنوز مغرش توی هنگ بود ...
حس می کردم گلوش بدجور خشک شده ... و صداش از ته چاه در میاد ... با دست به پشت سرش اشاره کرد ...
ـ بالا ... چایی گذاشتیم ... می خواستم بگم ... بیاید ... خوشحال میشیم ...
از حالت بهم ریخته و لفظ قلم حرف زدنش ... می شد تا عمق چیزهایی رو که داشت توی ذهنش می گذشت رو دید... به زحمت لبخند زدم ... عضلات صورتم حرکت نمی کرد...
- قربانت داداش ... شرمنده به زحمت افتادی اومدی ... نوش جان تون ... من نمی خورم ...
برگشت ... اما چه برگشتنی ... ده دقیقه بعد دکتر اومد پایین ...
- سر درد شدم از دست شون ... آدم میاد کوه، آرامش داشته باشه و از طبیعت لذت ببره ... جیغ زدن ها و ...
پریدم توی حرفش ... ضایع تر از این نمی تونست سر صحبت رو باز کنه ... و بهانه ای برای اومدن بتراشه ...
ـ بفرما بشین ... اینجا هم منظره خوبی داره ...
نشست کنارم ... معلوم بود واسه چی اومده ...
- جوانن دیگه ... جوانی به همین جوانی کردن هاشه که بهترین سال های عمره ...
یهو حواسش جمع شد ...
- هر چند شما هم ... هم سن و سال شونی ... نمیگم این کارشون درسته ... ولی خوب ...
سرم رو انداختم پایین ... بقیه حرفش رو خورد ... و سکوت عمیقی بین ما حکم فرما شد ...
🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_صد_و_سی_و_نهم : یا رسول الله ...
- زمان پیامبر ... برای حضرت خبر میارن که فلان محل ... یه نفر مجلس عیش راه انداخته و ...
پیامبر از بین جمع ... حضرت علی رو می فرسته ... علی جان برو ببین چه خبره؟ ...
حضرت میره و برمی گرده ... و خطاب به پیامبر عرض می کنه ... یا رسول الله ... من هیچی ندیدم ...
شخصی که خبر آورده بوده عصبانی میشه و میگه ... من خودم دیدم ... و صدای ساز و دهل شون تا فاصله زیادی می اومد ... چطور علی میگه چیزی ندیدم؟ ...
پیامبر می فرمایند ... چون زمانی که به اون کوچه رسید ... چشم هاش رو بست و از اونجا عبور کرد ... من بهش گفته بودم، ببین ... و اون چیزی ندید ...
مات و مبهوت بهم نگاه می کرد ... به زحمت، بغض و اشکم رو کنترل کردم ... قلب و روحم از درون درد می کرد ...
ـ به اونهایی که شما رو فرستادن بگید ... مهران گفت ... منم چیزی ندیدم ...
و بغض راه گلوم رو سد کرد ... حس وحشتناکی داشتم ... نمی دونستم باید چه کار کنم ... توی اون لحظات، تنها چیزی که توی ذهنم بود ... همین حکایت بود و بس ...
بهش نگاه نمی کردم ... ولی می تونستم حالاتش رو حس کنم ... گیج و سر درگم بود ... با فکر و انتظار دیگه ای اومده بود ... اما حالا ...
درد بدی وجودم رو پر کرده بود ... حتی روحم درد می کرد... درد و حسی که برای هیچ کدوم قابل درک نبود ...
به خدا التماس می کردم هر چه زودتر بره ... اما همین طور نشسته بود ... نمی دونم به چی فکر می کرد ... چی توی ذهنش می گذشت ... ولی دیگه قدرت کنترل این درد رو نداشتم ... ناخودآگاه اشک از چشمم فرو ریخت ...
سریع خودم رو کنترل کردم ... اما دیر شده بود ... حالم دست خودم نبود ... نگاه متحیرش روی چهره من خشک شده بود...
ـ ما واسه وجب به وجب این خاک جون دادیم ... جوان هایی که جوانی شون رو واسه اسلام گذاشتن وسط ... اونها هم جوان بودن ... اونها هم شاد بودن ... شوخ بودن ... می خندیدن ... وصیت همه شون همین بود ... خون من و ...
با حالتی بهم نگاه می کرد ... که نمی فهمیدمش ... شاید هیچ کدوممون همدیگه رو ...
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠⚡️@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_سی_و_هشتم :
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_صد_و_چهلم : سناریو
مثل فنر از جا پریدم و کوله رو از روی زمین برداشتم ... می خواستم برم و از اونجا دور بشم ... یاد پدرم و نارنجی گفتن هاش افتاده بودم ... یه حسی می گفت ...
ـ با این اشک ریختن ... بدجور خودت رو تحقیر کردی ...
حالم به حدی خراب بود که حس و حالی نداشتم ... روی جنس این تفکر فکر کنم ... خدائیه یا خطوات شیطان ... که نزاره حرفم رو بزنم ...
هنوز قدم از قدم برنداشته ... صدای سعید از بالای بلندی ... بلند شد ...
ـ مهرااااان ... کوله رو بیار بالا ... همه چیزم اون توئه ...
راه افتادم ... دکتر با فاصله ی چند قدمی پشت سرم ...
آتیش روشن کرده بودن و دورش نشسته بودن ... به خنده و شوخی ... سرم رو انداختم پایین ... با فاصله ایستادم و سعید رو صدا کردم ...
اومد سمتم ... و کوله رو ازم گرفت ...
ـ تو چیزی از توش نمی خوای؟ ...
اشتها نداشتم ...
- مامان چند تا ساندویچ اضافه هم درست کرد ... رفتی تعارف کن ... علی الخصوص به فرهاد ...
نفهمیدم چند قدمی مون ایستاده ...
ـ خوب واسه خودت حال کردی ها ... رفتی پایین ... توی سکوت ...
ادامه سناریوی سینا و دکتر با فرهاد بود ... ولی من دیگه حس حرف زدن نداشتم ... لبخند تلخی صورتم رو پر کرد ...
ـ ااا ... زاویه، پشت درخت بودی ندیدمت ...
سریع کوله رو از سعید گرفتم ... و یه ساندویچ از توش در آوردم ... و گرفتم سمتش ...
- بسم الله ...
🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_صد_و_چهل_و_یکم : تو نفهمیدی ...
جا خورد ...
ـ نه قربانت ... خودت بخور ...
این دفعه گرم تر جلو رفتم ...
ـ داداش اون طوری که تو افتادی توی آب و خیس خوردی ... عمرا چیزی توی کوله ات سالم مونده باشه ... به کوله ات هم که نمیاد ضد آب باشه ... نمک گیر نمیشی ...
دادم دستش و دوباره برگشتم پایین ...
کنار آب ... با فاصله از گل و لای اطرافش ... زیر سایه دراز کشیدم ... هر چند آفتاب هم ملایم بود ...
خوابم نمی برد ... به شدت خسته بودم ... بی خوابی دیشب و تمام روز ... جمعه فوق سختی بود ... جمعه ای که بالاخره داشت تموم می شد ...
صدای فرهاد از روی بلندی اومد ... و دستور برگشت صادر شد ... از خدا خواسته راه افتادم ... دلم می خواست هر چه زودتر برسیم خونه ... و تقریبا به این نتیجه رسیده بودم که... نباید استخاره می کردم ... چه نکته مثبتی در اومدن من بود؟ ... آزمون و امتحان؟ ... یا ...
کل مسیر تقریبا به سکوت گذشت ... همون گروه پیشتاز رفت ... زودتر از بقیه به اتوبوس رسیدن ...
سعید نشست کنار رفقای تازه اش ... دکتر اومد کنار من ... همه اکیپ شده بودن و من، تنها ...
برگشت هم همون مراسم رفت ... و من کل مسیر رو با چشم های بسته ... به پشتی تکیه داده بودم ... و با انگشت هام خیلی آروم ... یونسیه می گفتم ... که حس کردم دکتر از کنارم بلند شد ... و با فاصله کمی صدای فرهاد بلند شد ...
- بچه ها ده دقیقه جلوتر می ایستیم ... یه راهی برید ... قدمی بزنید ... اگر می خواید برید سرویس ...
چشم هام رو که باز کردم ... هوا، هوای نماز مغرب بود ...
ساعت از 9 گذشته بود که بالاخره رسیدیم مشهد ... همه بی هوا و قاطی ... بلند شدن و توی اون فاصله کم ... پشت سرهم راه افتادن پایین ...
خانم ها که پیاده شدن ... منم از جا بلند شدم ... دلم می خواست هرچه سریع تر از اونجا دور بشم ... نمی فهمیدم چرا باید اونجا می بودم ... و همین داشت دیوونه ام می کرد... و اینکه تمام مدت توی مغزم می گذشت ...
- این بار بد رقم از شیطان خوردی ... بد جور ... این بار خدا نبود ... الهام نبود ... و تو نفهمیدی ...
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠⚡️@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پیگیری حاج قاسم برای تفحص شهدای خان طومان
🔹مسئول ایثارگران سپاه: حاج قاسم سلیمانی یک ساعت قبل شهادتش پیگیر تفحص شهدای خان طومان بود/ میگفت روی رفتن به مازندران را ندارم.
🌷بهمناسبت سالروز عملیات خانطومان
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺صفر تا صد ماجرای ارز ترجیحی در ۳ دقیقه
@Modafeaneharaam