❤️ #قــــــرار_شبــــانه❤️
ختــــم صـــلواتـــــ بـــه نیــــابت از #شهید_مدافع_حرم_میثم_نجفی،اولین شهید مدافع حرم دیار ۱۵خرداد در سال۹۴، به مناسبت سالگرد شهادتشون🌹
هــــدیــــه بـــه حضـــرت زهــرا (س)
و براےســـلامتـــےو تعجــــیل
در ظهــور امـــام زمــان (عج)🌺
مهلتـــ صلواتـــ فـــرستــادن
تا فـــرداشبـــ #ساعتــــ ۲۱
تعــداد صلواتـــ هاے خــود را بــه ایــن آیدے بفـــرستین☺️👇❤️
@Jamandekarbala
مدافعان حرم 🇮🇷
سلام بابای عزیزم من زینب هستم میخوام از لحظاتی بهتون بگم که هم خیلی سخت بود 😔وهم از عسل شیرین تر.
گفتین هر وقت شهید شدم ،ودلت برام تنگ شد،سه بار یازهرا بگو من میام پیشت😢.راست گفتین لحظه ای که داشتن داخل فرودگاه شمارو میاوردن خیلی بی تاب بودم ولی حرف شما یادم اومد وسریع سه تا یازهرا گفتم وآروم شدم وقتی بعد از 75روز دوری میخواستم تو معراج شهدا ببینمتون،پاهام سست شده بود سه مرتبه یا زهرا گفتم پاهام جون گرفت یک بوی خوبی توی فضا پراکنده شد،آمدم پایین پاتون نشستم،شما منو بغل گرفتین،گرم شدم آمدم صورتتون رو بوسیدم😚 صورتتون مثل همیشه گرم نبود،از صدای جیغ فاطمه به خودم اومدم 😫فریاد میزد می گفت: بابام سردشه الان سرما می خوره 😭مامان گفت بیان همه مون دستامون رو بزاریم روی صورت بابا گرم شه.مامان یک دستشون رو گذاشتن رو پیشانیتون،بابا من مثل همیشه زرنگ بازی کردم دست راستم رو گذاشتم طرف چپ صورتتون همون جایی که خونی شده بود، همون جایی که گفتید با صورت خونی پیش اربابم میرم ،فاطمه هم دستش رو گذاشت طرف راست صورتتون 😔حتما فاطمه روهم بغل کردید چون دیدم چقدر اون لحظه آروم شد.سه یا چهار دقیقه طول کشید صورتتون گرم شد😊.دل فاطمه آروم گرفت.سرم رو گذاشتم روی قلبتون،ولی قلبتون مثل همیشه نمی زد😭 ،می خواستم فریاد بکشم 😫که مثل همیشه بغلم کردید،آروم شدم 😌از صدای فریاد فاطمه دوباره به خودم اومدم بهم گفت :مگه ندیدی قلب بابا خونی شده ،دردش میگیره بلند شو 😲نگذاشتن دستاتون روببوسم ،رفتم پاهاتون رو بوسیدم 😙وهمون پایین پاتون نشستم آخ که بهترین جای دنیا بود.وقت تمام شده بود بلند شدم،بوسیدم تون رفتم .روز بعد با هم رفتیم حرم کل راه یاد آخرین حرمی بودم که رفتین ومنو نبردین وبهم گفتین این آخرین حرمی بود که من باپای خودم رفتم خیلی زیارت خوبی بود ولی شما روی دست ها بودید.چقدر باشکوه وارد حرم شدید.خوش به حالتون😢 چه زیارتی بود آخه امام رضا ع یک زائر خاص داشتن.من حضور خود امام رضا(ع) رو تو حرم احساس کردم .رفتیم بهشت رضا همون مکانی که همیشه بودین ،قدم میزدین و آروم می گرفتین 😭از روی دست ها گذاشتنتون پایین،داشتم دق می کردم با گفتن یا زهرا بغلم کردین خیلی آروم شدم. دست ها تون رو گذاشتین جلوی چشم هام هیچی دیگه ندیدم،ندیدم که تمام وجودم بابای عزیزم کجا رفت 😭ولی هرچی شد فدای سر حضرت زینب فدای سر رقیه جان ما شیعه ها هر چی داریم ونداریم از اعمه است پس من هم هر چی دارم و ندارم فدای سرشان✋ ازطرف: زینب بابا.
دختـر کوچـک شهیـد محرابـے💔