eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.7هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
279 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 کپی آزاد💐 ارتباط👇 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c کانال عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 شهید حاج قاسم سلیمانی: اگر کسی اخلاص داشت؛ اتصال پیدا می‌کند... 🌙 به‌مناسبت ماه مبارک رمضان @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی «محمد سهرابی» در دیدار شاعران با رهبر انقلاب درباره امام حسن (ع) @Modafeaneharaam
راهکارهای طب سنتی برای رفع تشنگی در روزه‌داری 🚰نوشیدن مقدار زیادی آب آن هم به صورت یکباره در سحر برای این که در طول روز تشنه نشید کار درستی نیست، آب و مایعات باید جرعه جرعه، به همراه فیبر و در فاصله‌ افطار تا سحر مصرف بشه @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اقدام جالب دختران دانش‌آموز مشهدی برای شهدای رمضان حرم رضوی 🔸تعدادی از دختران دانش‌آموزان منطقه گلشهر مشهد، با حضور در مضجع منور رضوی و اهدای گل به روحانیون، یاد و خاطره دو طلبه جهادی و مردمی، شهید اصلانی و شهید دارایی را گرامی داشتند. @Modafeaneharaam
توصیه‌های رهبر انقلاب درباره اهمیت ماه مبارک رمضان❤️ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 🌹ششمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم حسن رجایی فر 🎙سخنران:حجت الاسلام ناطقی 🎤مداح:کربلایی علی کلهر 🔊راوی:سردار صالحی 📆پنج شنبه ۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ ⏰به صرف افطار 📍مازندران،بابل،بندپی غربی،روستای کامیکلا،مزار شهید @Modafeaneharaam
🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🌹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون همانا آنانی که در راه خداکشته شدند مرده مپندارید بلکه زنده اند و در نزد خدا روزی میخورند. عاشورائیان کربلای خان طومان قسمت‌هشتم: عملیات پاتک (بازپس گیری روستای خالدیه منطقه خان طومان) نیمه شب بیست و یکم فروردین بود پس از بررسی های میدانی که آخرین وضعیت جبهه خان طومان، طرح عملیاتی جهت بازپس گیری روستای خالدیه دردستور کارقرارگرفت. باهماهنگی ونشست با فرماندهان عالی رتبه قرارگاه وبا حضورشون درقرارگاه تاکتیکی ٢5کربلا، طرح ریزی شفاهی انجام گرفت. گردان احتیاط که ازبرادران سیستان و بلوچستان بودند فراخوان شده وبه جبهه خان طومان امدند. صبحگاهان بااجرای آتش تهیه سنگین ازطرف نیروهای خودی، عملیات پاتک خودی شروع شد. الحمدالله با سلحشوری رزمندگان اسلام روستای خالدیه تصرف شد وتلفات وخسارات به دشمن تکفیری تحمیل شد. دراین عملیات چند نفر رزمندگان اسلام مجروح وشهید شده وفدای راه الهی زینبی شده بودند. برادر عقیل شیبک ازرزمندگان تیپ ١١٠سلمان فارسی استان سیستان و بلوچستان بود که دراین نبرد شهادت را به آغوش گرفت وبه آرزویش رسید. رزمندگان استان سیستان و بلوچستان، ازمردان مردی بودند که درمیدان جهاد خوب درخشیدند وحماسه ها آفریدند. شهید عقیل شیبک از مردانی بود که بوعده الهی خود عمل نمود وعاشقانه عندربهم یرزقون گشت وبه آرامش ابدی رسید. روحش شاد و راهش پررهرو باد. ... ✍راوی: از فرماندهان جبهه مقاومت @Modafeaneharaam
📌حاج قاسم، چهره اصلی مردم افغانستان را با ایجاد لشکر فاطمیون به جهان نشان داد ✍قاضی‌زاده هاشمی، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در آیین تکریم همسران و فرزندان شهدای فاطمیون:در این ایام دشمنان تصمیم گرفته بودند، مجاهدت‌ها و ایستادگی‌ها و همراهی‌های ملت بزرگ افغانستان با مکتب امام روح الله (ره) را مخدوش کنند و دست به توطئه‌هایی زدند و با هجمه گسترده در فضاهای مجازی که به‌ ویژه همزمان با فاجعه حرم مطهر امام رضا (ع) شکل گرفت، سعی کردند این حادثه را به دعوای قومیتی و مذهبی سوق دهند. اما ما وظیفه داشتیم که چهره اصلی مردم افغانستان را نشان دهیم. چنان که این چهره پیش از این توسط شهید حاج قاسم عزیز نشان داده شده بود. @Modafeaneharaam
🕊 ✨شب عروسی یک بادیگارد آقــــا عبداللــــه❤️ از پاسداران سپاه انصارالمهدی(عج)🪖 و عضــــو تیــــم حفاظــــت بود🛡 و عادت کرده بود😘 به دلیل حفاظــــت از🥷 شخصیت‌هایی که همراهش هستند💞 ابتدا درِ عقب ماشین را باز کند🚗 و آن شخص مهم که نشست🧎 بعد، خودش برود و جلو بنشیند💨🛻 روز عروسی‌مون، وقتی که خواست🧖‍♀ مرا از آرایشگاه به سالن ببَرد🏢 در عقب را باز کرد، من سوار شدم☺️ بعد خودش تا رفت جلو بنشیند😃 فیلمبردار گفت: داری چکار می‌کنی🤨 عبدالله خندید و گفت😁 ببخشیــــد حواســــم نبــــود🤦‍♂ وقتی رسیدیم سالن، اذان را گفتند🕋 و عبدالله خواست که🙏 صدای اذان در سالن پخش شود🔊 و نماز جماعــــت را در آنجا برپا کرد💚 ✍راوی:همسر شهید @Modafeaneharaam
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠 : مثل کف دست برگشتم توی اتاقم ... بی حال و خسته ... دیشب رو اصلا نخوابیده بودم ... صبح هم که رفته بودم دعای ندبه ... بعد از دعا ... سه نفره کل مسجد رو تمییز کرده بودیم ... استکان ها رو شسته بودیم و ... اما این خستگی متفاوت بود ... روحم خسته بود و درد می کرد ... اولین بار بود که چنین حسی به سراغم می اومد ... - اگر من رو اینقدر خوب می شناسی ... اینقدر خوب که تونستی توی یه حرکت ... همه چیز رو از زیر زبونم بکشی... پس چرا این طوری در موردم فکر می کنی و حرف میزنی؟ ... من چه بدی ای کردم؟ ... من که حتی برای حفظ حرمتت ... بی اختیار، اشک از چشمم فرو می ریخت ... پتو رو کشیدم روی صورتم ... هر چند سعید توی اتاق نبود ... ـ خدایا ... بازم خودمم و خودت ... دلم گرفته ... خیلی ... تازه خوابم برده بود ... که با سر و صدای سعید از خواب پریدم... از عمد ... چنان زمین و زمان و ... در تخته رو بهم می کوبید ... که از اشیاء بی صدا هم صدا در می اومد ... اذیت کردن من ... کار همیشه اش بود ... سرم رو گیج و خسته از زیر پتو در آوردم ... و نگاهش کردم... ـ چیه؟ ... مشکلی داری؟ ... ساعت 10 صبح که وقت خواب نیست ... می خواستی دیشب بخوابی ... چند لحظه همین طور عادی بهش نگاه کردم ... و دوباره سرم رو کردم زیر پتو ... ـ من همبازی این رفتار زشتت نمیشم ... کاش به جای چیزهای اشتباه بابا ... کارهای خوبش رو یاد می گرفتی ... این رو توی دلم گفتم و دوباره چشمم رو بستم ... - خدایا ... همه این بدی هاشون ... به خوبی و رفاقت مون در... شب ... مامان می خواست میز رو بچینه ... عین همیشه رفتم توی آشپزخونه کمک ... در کابینت رو باز کردم ... بسم الله گفتم و پارچ رو برداشتم .. تا بلند شدم و چرخیدم ... محکم خوردم به الهام ... با ضرب، پرت شد روی زمین ... و محکم خورد به صندلی ... . 🔷🔷🔷🔷🆔 @Modafeaneharaam 💠 : دشتی پر از جواهر اونقدر آروم حرکت می کرد ... که هیچ وقت صدای پاش رو نمی شنیدم ... حتی با اون گوش های تیزم ... چشم هاش پر از اشک شد ... معلوم بود خیلی دردش گرفته ... سریع خم شدم کنارش ... ـ خوبی؟ ... با چشم های پر اشکش بهم نگاه کرد ... ـ آره چیزیم نشد ... دستش رو گرفتم و بلندش کردم ... ـ خواهر گلم ... تو پاهات صدا نداره ... بقیه نمی فهمن پشت سرشونی ... هر دفعه یه بلایی سرت میاد ... اون دفعه هم مامان ندیدت ... ماهی تابه خورد توی سرت ... چاره ای نیست ... باید خودت مراقب باشی ... از پشت سر به بقیه نزدیک نشو ... همون طور که با بغض بهم نگاه می کرد ... گفت ... ـ می دونم ... اما وقتی بسم الله گفتی ... موندم چرا ... اومدم جلو ببینم توی کابینت دعا می خونی؟ ... ناخودآگاه زدم زیر خنده ... ـ آخه توی کابینت که جای دعا خوندن نیست ... به زحمت خنده ام رو کنترل کردم ... و با محبت بهش نگاه کردم ... ـ هر کار خوبی رو که با اسم و یاد خدا و برای خدا شروع کنی... میشه عبادت ... حتی کاری که وظیفه ات باشه ... مثل این می مونه که وسط یه دشت پر جواهر ... ولت کنن بگن اینقدر فرصت داری ... هر چی دلت می خواد جمع کنی ... اشک هاش رو پاک کرد ... و تند تر از من دست به کار شد ... هر چیزی رو که برمی داشت ... بسم الله می گفت ... حتی قاشق ها رو که می چید ... دیگه نمی تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم ... خم شدم پیشونیش رو بوسیدم ... ـ فدای خواهر گلم ... یه بسم الله بگی به نیت انداختن کل سفره ... کفایت می کنه ... ملائک بقیه اش رو خودشون برات می نویسن ... مامان برگشت توی آشپزخونه ... و متحیر که چه اتفاق خنده داری افتاده ... پشت سرش هم ... چشمم که به پدر افتاد خنده ام کور شد ... و سرم رو انداختم پایین ... . ⬅️ادامه دارد... 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 @Modafeaneharaam 🌺 🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠 : نگاه عبوس با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل زد و نشست سر میز... صداش رو بلند کرد ... ـ سعید بابا ... بیا سر میز ... می خوایم غذا رو بکشیم پسرم ... و سعید با ژست خاصی از اتاق اومد بیرون ... خیلی دلم سوخت ... سوزوندن دل من ... برنامه هر روز بود ... چیزی که بهش عادت نمی کردم ... نفس عمیقی کشیدم ... - خدایا ... به امید تو ... هنوز غذا رو نکشیده بودیم که تلفن زنگ زد ... الهام یه بسم الله بلند گفت و دوید سمت تلفن ... وسط اون حال جگر سوزم ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... و باز نگاه تلخ پدرم ... ـ بابا ... یه آقایی زنگ زده با شما کار داره ... گفت اسمش صمدیه ... با شنیدن فامیلیه آقا محمد مهدی ... اخم های پدر دوباره رفت توی هم ... اومدم پاشم که با همون غیض بهم نگاه کرد... ـ لازم نکرده تو پاشی ... بتمرگ سر جات ... و رفت پای تلفن ... دیگه دل توی دلم نبود ... نه فقط اینکه با همه وجود دلم می خواست باهاشون برم ... از این بهم ریخته بودم که حالا با این شر جدید چی کار کنم؟... یه شر تازه به همه مشکلاتم اضافه شده بود ... و حالا... - خدایا ... به دادم برس ... دلم می لرزید ... و با چشم های ملتهب ... منتظر عواقب بعد از تلفن بودم ... هر ثانیه به چشمم ... هزار سال می اومد ... به حدی حالم منقلب شده بود که مادرم هم از دیدن من نگران شد ... گوشی رو که قطع کرد ... دلم ریخت ... ـ یا حسین ... دیگه نفسم در نمی اومد ... . 🔷🔷🔷🔷🆔 @Modafeaneharaam 💠 : پایان یک کابوس اومد نشست سر میز ... قیافه اش تو هم بود ... اما نه بیشتر از همیشه ... و آرام تر از زمانی که از سر میز بلند شد ... نمی تونستم چشم ازش بردارم ... - غذات رو بخور ... سریع سرم رو انداختم پایین ... ـ چشم ... اما دل توی دلم نبود ... هر چی بود فعلا همه چیز آروم بود ... یا آرامش قبل از طوفان ... یا ... هر چند اون حس بهم می گفت ... - نگران نباش ... اتفاقی نمی افته ... یهو سرش رو آورد بالا ... - اجازه میدم با آقای صمدی بری ... فردا هم واست بلیط قطار می گیرم ... از اون طرفم خودش میاد راه آهن دنبالت ... نمی تونستم کلماتی رو که می شنوم باور کنم ... خشکم زده بود ... به خودم که اومدم ... چشم هام، خیس از اشک شادی بود ... ـ خدایا ... شکرت ... شکرت ... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... و سریع گوشه چشمم رو پاک کردم ... - ممنون که اجازه دادی ... خیلی خیلی متشکرم ... نمی دونستم آقا مهدی به پدرم چی گفته بود ... یا چطور باهاش حرف زده بود ... که با اون اخلاق بابا ... تونسته بود رضایتش رو بگیره ... اونم بدون اینکه عصبانی بشه و تاوانش رو من پس بدم ... شب از شدت خوشحالی خوابم نمی برد ... هنوز باورم نمی شد که قرار بود باهاشون برم جنوب ... و کابوس اون چند روز و اون لحظات ... هنوز توی وجودم بود ... بی خیال دنیا ... چشم هام پر از اشک شادی ... ـ خدایا شکرت ... همه اش به خاطر توئه ... همه اش لطف توئه ... همه اش ... بغض راه گلوم رو بست ... بلند شدم و رفتم سجده ... ـ الحمدلله ... الحمدلله رب العالمین ... . ⬅️ادامه دارد... 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 @Modafeaneharaam 🌺 🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت‌های شهید حاج قاسم سلیمانی در جمع مدافعان حرم نیروی هوایی ارتش ✍اگر این مجاهدت خلبان‌ها نبود، در سوریه صد در صد ما این توفیق را نداشتیم. آن چیزی که به عنوان حماسه خلبانان [نیروی هوایی ایران] در سوریه اتفاق افتاد، با حماسه مجاهدین در زمین برابری می کرد. 🇮🇷 به مناسبت ۲۹ فروردین، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران @Modafeaneharaam
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ما و مجنون همسفر بودیم در او به مطلبها رسید و ما ... کانال شهدائیِ دشت جنون خصوصا شهدای : ✅ و... منتظر حضور گرمتان هستند 🌹👇🌹👇🌹 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ روشن شود آفاق ز نور مولا مسرور شود دل ز سرور مولا والله نبوده‌ست و نخواهد بودن فرخنده‌تر از روز ظهور مولا ♥️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ♥️ 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @Modafeaneharaam
امام على عليه السلام: مَنِ اهتَمَّ برِزقِ غَدٍ لم يُفلِحْ أبَدا كسى كه غم روزى فردا را بخورد، هرگز رستگار نشود غررالحكم حدیث9113 @Modafeaneharaam
🔰پنج توصیه حاج قاسم خطاب به بسیجیان ✍️شهید حاج قاسم سلیمانی: برادران و عزیزان بسیجیم سلام علیکم؛ خداوند شما را برای خدمت به اسلام حفظ بفرماید. عزیزانم اولا بزرگترین امانت سپرده شده به ما، جمهوری اسلامی است که امام عارفمان فرمود: حفظ آن از اوجب واجبات است. در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمایید. ثانیا؛ به حلال خداوند و حرام آن توجه خاص بفرمایید. ثالثا؛ پدر و مادرتان را آنچنان بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند و ائمه معصومین توصیه فرموده‌اند. رابعا؛ دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است. اما مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه همراهی می‌کنید. خامساً؛ نماز شب؛ نماز شب؛ نماز شب کلید تمام عزت‌هاست؛ برادرتان قاسم. @Modafeaneharaam
📣 🌹هفتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم سیدجلال حبیب الله پور 🔊راوی:سیداسماعیل سیدحسینپور 📆سه شنبه ۳۰ فروردین ماه ۱۴۰۱ ⏰بعد از نماز مغرب و عشاء 📍مازندران،بابلسر،خیابان شهید طالبی،مسجد امام رضا(ع) @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز هفدهم ماه رمضان اَللّـهُمَّ اهْدِنى فیهِ لِصالِحِ الاَْعْمالِ وَاقْضِ لى فیهِ الْحَوآئِجَ وَالاْمالَ یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَى التَّفْسیرِ وَالسُّؤالِ یا عالِماً بِما فى صُدُورِ الْعالَمینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ خدایا! در این روز مرا به شایسته ترین اعمال راهنمایی کن و آرزوها و حاجتهای مرا برآور، ای کسی که احتیاج به بیان و درخواست نداری! ای دانا به آنچه که در سینه‌هاست! بر محمّد و آل پاکش درود فرست! @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆اگرجنازه من،دست راست آن روے سینہ بودمنظورش این است ڪہ من امام حسین"ع"یا امام زمان"عج"را دیده ام و سلام هم ڪردم ڪہ آرزوی بنده برآورده شده است 💔😔 🌷 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی یک تجربه‌گر مرگ موقت سردار سلیمانی را در آن دنیا میبیند و با او گفت‌وگو می‌کند @Modafeaneharaam
🕊 🍃یکی از توصیه‌های مهم شهیدم،محسن، این بود که هرگز مساجد را خالی نگذارید و نماز اول وقت بخوانید. اما پسرم یک گله هم از جوانان داشت؛ می‌گفت "یک بسیجی نباید نماز اول وقتش را به تأخیر بیندازد و مسجد را خالی بگذارد. 🍃همیشه می‌گفت نباید برخورد بدی با مردم داشته باشید؛ اگر امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید، باید با حُسن خُلق همراه باشد. نکته مهم این بود که محسن اهل عمل بود و با عمل‌کردن مردم را جذب می‌کرد. از این‌رو حرف‌هایش به دل مردم می‌نشست. 🍃محسن در انجام کار خیر، بی‌ریا بود و کسی متوجه آن نمی‌شد. خادم مسجدمان می‌گفت وقتی همه مراسم‌ها در مسجد به پایان می‌رسید و همه می‌رفتند، محسن همراه من می‌ماند و همه مسجد را تمیز می‌کرد؛ بدون اینکه کسی او را ببیند. ✍راوی:پدر شهید @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا