مدافعان حرم 🇮🇷
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار* * #نویسنده_غلامرضا_کافی
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_دوازدهم*
نگران بچه اش باشد شوهرش هم که کویت بود و هر شش ماه یک بار بهشون سر میزد. لاری بودند و مثل ما توی شیراز غریب.
انگار خودش میدونست که چه روزهای سختی در انتظارش هست که اینقدر نگران بچش بود.دست روزگار سرنوشت دیگری برایش رقم زده بود و سالها و دیگه هر ۶ ماه یکبار هم آقارضا را نخواهد دید.نمی دانست که خدا شیشه را دربغل سنگ نگه خواهد داشت و درست به چیزی که فکرش را هم نمی کنی و درست جایی که اصلاً نگران نیستید از دست روزگار کار خود را خواهد کرد.
ده سال بعد از نگرانی های مادر مجید و تلاش برای حفظ مجید دست تقدیر خودش را به پدر مجید رساند.خدا میداند این مادر نگران چی کشید روزی که خبر مرگ پدر بچه هاش را شنید. بنده خدا تکیه گاهی را توی زندگی از دست داد.
سال ۶۷بود ،۱۲ تیر که هنوز قطعنامه پذیرفته نشده بود این آمریکای ملعون هواپیمای مسافربری ایران را زد و همه مسافران شهید شدند. همشون تکه تکه شده و جسدشان هم پیدا نشد.آقا رضای شفیعی هم جزء همین مسافران بود می خواست بره دبی ، که از آن طرف هم بره کویت ،که دیگه بنده خدا اجل بهش مهلت نداد.
چه تصویری از آمریکا داشت؟! میگفت غلام آمریکایی هست آمریکا را در قیافه غلام مجسم کرده بود. نمی دونست که آمریکایی واقعی ۱۰ سال بعد چطور داغی روی دلش میذاره و هیچ وقت فکرش رو نمیکرد.
خلاصه مادر مجید که درد و دل میکرد من دیگر نگران غلام نبودم و فقط می گفتم خدایا! بچه مردم بلایی به سرش نیاد! اگر خدای نکرده طوریش بشه من جواب این مادر را چی بدم آخه!!؟
خیر ببینی مادر خودت که میری دیگه بچه مردم را چرا با خودت میبری!
_حالا شاید خدا کرد مجید باغلام من نرفته .شاید رفته خونه دوستی رفیقی.
_نه خانم .خودم صبح دیدم با هم رفتن. سر کوچه که می خواستن بپیچن ندیدمشون. هرچی دویدم بهشون نرسیدم که بگم کجا داری میری و نذارم بره.خدایا خودت بچه را حفظ کن اصلاً سابقه نداره تا این موقع بیرون باشه. مامان غلام دلم خیلی شور میزنه.
_توکل کن ،هیچی نمیشه !غلام هر روز انقدر دیر میاد تازه الان سر ظهر هست الان دیگه هرجا باشن پیداشون میشه.
مادر مجید طاقت نداشت می رفت سر کوچه نگاه می انداخت می آمد داخل. یک پاش توی کوچه بود یک باش توی خونه ما و یک پاش توی خونه خودشون.
روزهای دیگه که خود ما نگران بودم میرفتم طرفهای اصلاح نژاد میدیدم غلام داره فعالیت میکنه از دور می دیدمش به جلو هم نمی رفتم.شاید بعضی وقتا چند روز به چند روز من غلام را نمی دیدم. خدا خودش بهم قوت قلب میداد. اینکه نگران نبودم ولی دعا می کردم براش به خودم را آرام می کردم.
#ادامه_دارد.
@Modafeaneharaam
🔹یه بانوی خوش ذوق که با تمام وجودش براامام زمان(؏)مینویسه👇🖋🧕
https://eitaa.com/joinchat/1212940468C003efa3f84
🔹تواین کانال پله پله زندگۍمهدوۍࢪویاد بگیࢪوعضوسپاه امام زمانت باش🔥👌🏽
https://eitaa.com/joinchat/1212940468C003efa3f84
#ڪلیڪرنجهفـرماجانم
#بین خودمون بمونه فقط جای#بهتریناست!((🖐🏿
کلی مطالب قشنگ قراره بزاریم براتون تو این کانال 😍🤗
ߊܝ۬ ࡅࡄܝߺ̈ߺߺ ܢߺ߭ࡅܣ ̲ۭ̅ۨر̲ٕۙ̅ٞف̲۪ۨ̅ۡیُٖ̲۪̅ٛقۭۗ😉👇🏻
💝https://eitaa.com/joinchat/1212940468C003efa3f84💖
🔹اینجادغدغه دلنوشته امام زمان(؏) ࢪوموࢪد نقدوبࢪسی قراربده ودࢪچالش دلنوشتهاشࢪکت کن وجایزه ببࢪ!!!✍📚https://eitaa.com/joinchat/1212940468C003efa3f84
#سلام_امام_زمانم💗
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم
چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم
همه ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود
همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@Modafeaneharaam
امام علی علیه السلام:
ثِيَابُكَ عَلَى غَيْرِكَ أَبْقَى لَكَ مِنْهَا عَلَيْك
لباس تو بر تن دیگری ماندگارتر است تا بر تن خودت
غررالحكم جلد1صفحه333
@Modafeaneharaam
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
📣فراخوان خود جوش مادرانه📣📣📣📣
♥️همه برای ایران ♥️
قدمی کوچک برای افزایش جمعیت مهدوی ایران عزیزمان
♦️طرح راهپیمایی کالسکه ای روز ۲۲ بهمن ماه
💢تمام مادران دعوتید ♥️
شرایط حضور:
🔸 همراه داشتن تمامی فرزندان عزیزتون😍
🔸حتما کالسکه بیارید و یا قرض بگیرید .
🔸پخش کردن پوستر در حد توان.
🔸 مزین کردن عزیزانتون و کالسکه ها به متن های تایپ شده یا نوشته شده ترغیب فرزند آوری
لطفا رسانه باشید
🎀حضور حداکثری مادران
حضور هم زمان در روز ۲۲ بهمن ، در جمع مردم
مجاهدت فرزند آوری
#زینب_زمانهات_باش
#زنان_کارآمد
#نقشآفرینی
#جهاد_تبیین
#جهاد_ادامه_دارد..
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕لحظاتی شیرین با فرمانده شجاع و دلیر #شهید_مصطفی_صدرزاده❣
@Modafeaneharaam
🔺خاطرات مردم سوریه از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی
برادرم زنگ زد و گفت: امروز حرم حضرت زینب خیلی شلوغ بود. همه آمده بودند و برای حاج قاسم گریه میکردند.
با هر کدام از دوستانم تماس میگرفتم یا فیلمهایی که میفرستادند نگاه میکردم، میدیدم در حلب و دمشق و حمص، همهجا راهپیمایی و عزاداری است.
مردم عکس حاج قاسم را دستشان گرفته بودند و شعار میدادند: ما قاسم سلیمانی هستیم.
کوچهها و مغازهها را پارچهی سیاه زده بودند.
همه خانواده من در سوریه زندگی میکنند. مردمی که از نزدیک جنگ و مقاومت را درک کردهاند، میفهمند حاجقاسم یعنی چه.
آنها همه او را خوب میشناسند، اگر شناختشان بیشتر از ایرانیها نباشد، کمتر نیست. حاجقاسم قائد ما بود، او را فرشتهی نجاتمان میدانستیم.
همه ناراحت بودند، حتی آنهایی که با جریان مقاومت میانهای نداشتند.
آن وسط، فقط وطن فروشهایی که همیشه پشت آمریکا و اسرائیل بودهاند، از این اتفاق خوشحال بودند و میگفتند: دست راست آقای خامنهای شکسته شد. این حرف خیلی دل مردم سوریه را میسوزاند. حاجقاسم نقش پدرشان را داشت.
مقتدای جوانان مبارز بود و نگران بودند با رفتن او مقاومت هم در سوریه زمینگیر شود؛ اما وقتی پیام رهبر به گوششان رسید که آمریکا باید اخراج شود و وقتی دیدند به یک هفته نکشیده پایگاهش را در عراق زدند، جان تازه گرفتند و فهمیدند که هنوز هم قدرت داریم و تنها نماندهاند.
من اهل روستای کفریا هستم و دقیق میدانم که حاجقاسم چه نقش مهمی در رساندن کمک و شکستن محاصرهی این روستا داشته است.
برادرم تعریف میکرد که بیرون از روستا مشغول مبارزه بودند. ناگهان به آنها گفتند: بروید داخل سنگرهایتان که حاج قاسم قرار است برای سرکشی بیاید. وقتی حاج قاسم رسید و دید از سربازها خبری نیست، ناراحت شد و گفت : بگویید همه بیایند بیرون، من آمدهام به آنها سر بزنم و از حال و روحیهشان بپرسم.
حضور مؤثر او باعث شد حصر فوعه و کفریا بشکند.
از وقتی شهید شده و عکسش را زدهام توی خانهمان ، همیشه به دختر سه سالهام نشانش میدهم و از شجاعت او برایش میگویم...
✍️ ولامعمار از سوریه
📚 برگی از کتاب «#سلیمانیها»
@Modafeaneharaam
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 گزارش خبری | ارتش امروز ایران
🔺 #روایت_یک_خبرنگار از دیدار جمعی از فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش با رهبر انقلاب .
@Modafeaneharaam