eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.9هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
11.8هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
هو المحبوب دلـم پُـر اسـت... نمـی‌دانم امشـب را بایـد، چـه بخـواهم؟! از كـجا بایـد شـروع كـنم؟! از دلتنـگی‌ها بگـویم و یا آرزوهـا؟! محبـوبم! از چه بگویـم تا قلبـم كـمی آرام شـود؟! دلـم مـژده‌ے ظـھور میخواهـد... دلـم سایه‌ے مستـدام رهـبرم سـیدعلی را؛ تا آن روز مـوعود میخواهـد... دلـم حـرم میخواهـد... دلـم زینـبیه میخواهـد... دلـم بـرات میخواهـد... دلـم میخواهـد... اصـلا امـشب، سَـرم بـراے عاشـقی درد میكـند... «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» 💠 @mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
4_5882072048196387525.mp3
5.78M
🔷امشبو با شهدای حرم و امنیت تقسیم کنیم🔷 واقعا از شاهکارهای آسید رضا هست👆
تمام می‌شود این قصه‌ی مصائب ما همان دمی که بیایی امام و صاحب ما بیا، دعای «من ارجوه» با تو دلچسب است بیا امید شب «لیلة الرغائب» ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
💠 من امشب باید به چی فکر کنم؟ 💠 حواسم به چه نعمت هایی نیست؟! به اینکه خدا را شکر که حلال زاده هستیم مسلمونیم و شیعه شدیم یه رهبر دلسوز و مقتدر و نترس داریم خدا آبرو بهمون داده میتونیم نفس بکشیم و عقل و هوش داریم دستمون از دنیا کوتاه نیست و میتونیم زندگی کنیم میتونیم بخوریم و از شکم و سایر شهواتمون به نحو حلال استفاده کنیم امنیت داریم و میدونیم که صبح زنده بیدار میشم ‌و سرمون رو سینمون نذاشتن اینقدر پول داریم که اندروید بخریم و بسته اینترنتی بزنیم تو رگ و یه چایی بخوریم و کانال گردی کنیم حداقل چند نفر دوستمون دارن و هر وقت از ما بیخبر میشن، نگران میشن بی سواد نیستیم و میتونیم کاری کنیم که کسی از ما سواستفاده نکنه راه مسجد و هیئت و حسینیه را بلدیم اهل نماز جماعت ما را میشناسن و میتونن قیامت به نفع ما شهادت بدن الان گرسنه نیستم و اگه اراده کنم میتونم سانس دوم شام را هم بزنم و یه آبم روش اینقدر خوشم و مشکلی ندارم که خوشی زده زیر دلم و دارم غصه فرداها را می‌خورم و اسمشم میذارم برنامه ریزی! و هزارتا چیز دیگه ... خدایا صد هزار مرتبه شکر... تو خیلی گلی🌹 من ناشکر و ناسپاسم😏 خدایا منو ببخش🙈 دلنوشته های یک طلبه 💠 @mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
4_5879639541928690255.mp3
8.55M
🔷یه مناجات حال خوب کن از حاج آقا منصور ارضی🔷 @mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کانال روشنگری‌🇵🇸
🔶توی بحث کردن کم میاری؟ . 🔷اطلاعات سیاسی و تاریخی ت کم هستش؟ . 🔶دنبال جواب شبهه های اعتقادی هستی؟ 🌹 کانال معروف #روشنگری توی فضای مجازی اینجاست👇 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴جمع بندی سخنان مقام معظم رهبری در حرم مطهر رضوی ➖➖➖➖➖➖➖➖ ⏰ @shomareshmakooszohor
شهدا رفتند و ما جامانده ایم... 😔😔😔
ساپورت پوشان دهه شصت....
وقتی دلت گرفته خدا به فرشته هاش میگه نگا.. دوباره یادش رفت من هستم...
خواهرم تو خود حرمی، بیا با چادرت مدافع حرم باش...🌷🌷🌷
خدایا صفحه ی آخر شناسنامه ام را اینگونه میخواهم.....😔😔
خدایا، از مال دنیا، چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم، خدایا، تو خود توبه ی مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت، نصیب و بهره مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم. 🌷شهید حاج حسین خرازے🌷
مدافعان حرم 🇮🇷
🍃🌹|: او هم احساس تکلیف کرده بود . لباس خاکی به تن کرده و راهی جبهه های جنگ شده بود . شب عملیات فتح المبین با گریه میگفت : « یوسف فاطمه (س) ! من شرم دارم از روز قیامت که من سر به بدن داشته باشم و تو نه . از تو خجالت میکشم که سر داشته باشم ... » وصیت کرده بود در همان قبری دفنش کنند که خودش کنده بود . قبر را که بازکردند دیدند قبر کوچکتر از حد معمول است . بدنش که برگشت راز این کوچک بودن قبر را فهمیدند ... سر در بدن نداشت ... ترکشهای خمپاره سر او را با خود برده بود ... دیروز احساس تکلیف‌ها ، بوی شهادت می داد ، اما امروز ... سردار بی سر ( به مناسبت 2 فروردین سالروز شهادتش در عملیات فتح المبین ) 🌹محفل شهید حمید سیاهکالی مرادی🌹
امام خامنه ای: انتظار به معنای قانع نشدن به وضع موجود است. انتظار داریم یعنی هرچه خیر و عمل خوب انجام دادیم و به وجود آمده، کم و غیرکافی است و منتظریم، تا ظرفیت نیکی عالم پر بشود.
💠امام زمان(عج): خدایا، توفيق بندگی و دوری از گناه و نيت پاک. شناخت حرام را به ما عطا فرما، و با هدايت و استقامت در راهت گراميمان بدار. 📚المصباح للکفعمی ، ص ۲۸۱.
💠سالگرد شهادت 🌷برای شادی روح شهید علی خلیلی شهید امربه معروف و نهی از منکر 🔷صلوات شهادت: 93/1/3
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✍وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت: خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ علی با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم. 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر، را گرامی می داریم.
شهید احمد علی نیری شهید خاصّ
مدافعان حرم 🇮🇷
شهید احمد علی نیری شهید خاصّ
خاطره: رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آن‌ها بود با آن‌ها می‌خندید با آن‌ها حرف می‌زد و... احمد هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمی‌دانست. در حالی که همه می‌دانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که احمد خداوند را به گونه‌ای دیگر می‌شناسد و بندگی می‌کند! ما نماز می‌خواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا می‌دیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا  لذت می‌برد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه می‌کند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه می‌گفت و می‌خندید. من فقط می‌دیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام می‌داد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر می‌داد. احمد امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمی‌کرد. فقط زمانی برافروخته می‌شد که می‌دید کسی در یک جمعی غیبت می‌کند و پشت سر دیگران صحبت می‌کرد در این شرایط دیگر ملاحظه بزرگی و کوچکی را نمی‌کرد با قاطعیت از شخص غیبت کننده می‌خواست که ادامه ندهد. من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را  بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این از این گناه می‌گذرم.» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»