#اربعینی_ها_بسم_الله
💢 السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ..
♻ با سلام و عرض ادب ..
🔶 موکب مکتب الزهرا در نظر دارد همچون سنوات گذشته موکب پذیرایی از زوار اربعین حسینی را راه اندازی نماید ..
🔷 تاریخ ارائه خدمات موکب : 17 مهر الی 27 مهر 1398 نجف اشرف حرم امیرالمومنین صحن حضرت فاطمه موکب مکتب الزهرا
💢 پذیرایی : روزانه 30 هزار پرس غذا
♻️ نیازمندی های موکب : مبلغ نقدی با توجه به تعداد بالای غذا ، اقلام مختلف غذایی ، هزینه پر کردن کپسول ها ، هزینه حمل و نقل ، دستگاه سیب زمینی پوست کن و خلال کن و دستگاه فلافل زن ..
🔶 ابزار الات و وسایل اعم از : یخچال ساده و فریزر ، داربست ، دستگاه جوش ، ماشین لباسشویی ، کانکس ، آبگرمکن ، آبسرد کن ، شیلنگ ، و تمامی ابزار آلات و وسایل ..
♻️ با توجه به این که باید بزودی اقلام به نجف ارسال گردد خواهشمندیم سریعا مساعدت های خود را تحویل خدام نمایید و همچنین نیازمند دو دستگاه کامیون ۱۰ تنی می باشیم که بارهای موکب را به نجف منتقل نماید ، لطفا اگر می شناسید معرفی کنید تا مجوزهای لازم اخذ شود ..
🔰با توجه به حجم مشکلات مالی خواهشمندیم جهت مساعدت های نقدی و غیر نقدی به آیدی زیر مراجعه فرمایید👇
@majnonzaahra
🔶 ادرس مجموعه فرهنگی مکتب الزهرا در فردیس : فردیس جاده ملارد گلستان سوم پایگاه شهید کرامت (مجموعه فرهنگی مکتب الزهرا) ..
مدافعان حرم 🇮🇷
👆اولین نفری که فقط بعد از #یک_هفته از شهید صفری #کربلا گرفتن 😍✨ التماس دعا میرید زیارت🌹 @Modafea
👆دومین نفری که از شهید صفری #کربلا گرفتن 😍✨
التماس دعا میرید زیارت🌹
@Modafeaneharaam
📕برشی از کتاب #یادت_باشد:
کناره سفره عقد💍 نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟
به حمید نگاه کردم، گفتم🗣 : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب😳 به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم،
حمید خندید☺ و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه
بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا🍕 حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!
حمید خندید 😅و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من😍!
#شهید_مدافع_حرم
حمید سیاهکالی مرادی🌹
@Modafeaneharaam
دختر که زمین خورد ز گیسو نکشیدش😔
بی نازکشی هایِ پدر پاشدنی نیست...😭💔
شهادت سه ساله ارباب تسلیت😭
#مولاتیرقیهسلاماللهعلیه🖤
@Modafeaneharaam
زدن نداره دختری که رمق نداره.mp3
22.92M
زدن نداره دختری که رمق نداره...😭💔
🎤 #شهید_حسین_معزغلامے
#التماس_دعای_فرج😔
#یارقیه_س...✋😭
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_نهم بارون شدت گرفت.جوراب و چاد
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_دهم
توی اون شلوغی هم خنده ام گرفته بود هم گریه ام.همه جارو گشتیم پیداش نکردیم .🤦♀
کفش های هممون گم شده بود.کجا؟دم در ورودی حرم امام علی.خنده دار بود واقعا.
سه تا دختر داشتن لابه لای اون همه زائر دنبال کفش هاشون می گشتن.🚶♀
همون موقع نرگس یک چیزی گفت که دیگه نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم
-وای خدا.ببین چه وضعی شد ها.ولی خودمونیم.خوش به حال سهراب.که شعر کفش هایم کوی او را همه بی اختیار در حرم امیر المومنین زمزمه می کنند.
همین حرف باعث شد من و زینب پقی بزنیم زیر خنده.همه آدم های اطرافمون برگشتن طرف ما.🙊
ماهم سعی کردیم جمع و جور کنیم یکم خودمون رو.
—کاری نمی تونیم بکنیم بچه ها باید همین جوری برگردیم.حسینه همین نزدیکه.مجبوریم بریم.
هردو نفر با نظر من موافقت کردند و راه افتادیم.
راه افتادن همانا و آخ و اوخ ها همانا.😒
از همین تریبون باید خدمت مسئولین عراق عرض کنم که آسفالت کوچه هاشون رو بدون میخ و سقلمه و پونز و همه وسایل جعبه ابزار،درست کنن که پای کفش گم شده ها این جوری داغون نشه😑.بگذریم که بالاخره بعد از کلی آبرو ریزی رسیدیم حسینه.با خنده وارد حسینه که شدم اولین چیزی که توجه ام رو به خودش جلب کرد گلی و یکی از بچه ها بود.
صداشون رفته بود بالا.با نرگس و زینب رفتیم سمتشون.
گلی داشت داد می زد و می گفت:
-تو چی فکر کردی؟هان؟من امام زمان رو نمیشناسم⁉️حتما شما ها میشناسید که انقدر ادعاتون میشه.
این حرف رو که گلی زد رفتم طرف دختری که بهش تذکر داده بود و کشیدمش کنار.
-بسه.بسه.من باهاش صحبت می کنم شما برو.
کم کم دور و بر خلوت شد و من موندم و گلی و زینب و نرگس.
نه من حال خوبی داشتم نه گلی.شونه هاش رو گرفتم و نشوندمش.موهاش همه بیرون ریخته بود و وضع درستی نداشت.زینب و نرگس هم همراه ما نشستن.
-کجا داشتی میرفتی؟
—به تو ربطی نداره.☝️
-گلی کجا میرفتی.
بعد از مکثی آروم گفت:
-حرم.
—اینجوری؟؟؟
-وا مگه چشه؟
-پس بزار بهت بگم.حرم کی می خواستی بری؟حرم علی؟حرم امیرالمومنین؟اینجوری؟با این موهای بیرون ریخته؟با این صورت آرایش کرده؟کجا داری میری گلی؟😞
داری میری حرم همون که خانوم هجده سالش پشت در سوخت اما چادرش از سرش نیوفتاد😔؟آره؟
میری زیارت همسر کسی که زنش رو گذاشت توی تابوت تا بدنش معلوم نشه😔
می دونی بدنی براش نمونده بود دیگه؟می دونستی جای سالم توی بدنش نداشت دیگه؟این ها رو می دونستی؟می دونستی محسن نداشت؟😭😭
هق هق گریه می کردم و بلند بلند حرف میزدم.زینب و نرگس هم چادر هاشون رو کشیده بودن روی صورتشون و گریه می کردم.نمی خواستم براش روضه بخونم.
اما نشد...
بلی می دونست چه بلایی سر مادر اومد... سر پدر....
شهادت مادرم افسانه نبود.تا لحظه آخر زندگیم هم تا جون دارم میگم...💔
گلی حال بهتر از ما نداشت.باید می گفتم.آره مادرم مظلوم بود.
-گلی داری میری زیارت بابای کسی که دیگه پیر شده بود اما عاشورا گفت یزید ای وای به تو که گردی صورت منو دیدن.آره بابای زینب.می دونی یا نه؟
ببین پاشو برو.بلند شو.
و در همین حال بازوش رو گرفتم و بلندش کردم.با دستم در حسینه رو بهش نشون دادم و گفتم:
-می تونی بری.ولی بدون حضرت زهرا از نابینا هم رو می گرفت☝️همون حضرت زهرایی که تا ناکجا آباد پشت مولاش ایستاد.تا کجا؟تا همون جایی که محسنش رو از دست داد😔.به خاطر علی.حالا تو از چی می گذری به خاطر علی؟حالا برو ببینم روت میشه اینجوری بری پیش مولا یا نه؟
چی بنویسم؟
چشم هات رو فدا کردی؟فدای سر مادر برادر.
برای دفاع از ناموست؟
پس هیچی بهتر که نیستی و نمی بینی؟
چی رو
هیچی هیچی...
پايان قسمت دهم
امیدوارم لذت برده باشید
#کپی_باصلوات🌸
@Modafeaneharaam
در عملیات آزادسازی مناطق چندین خمپاره سمت ما ریخته میشد ولی هیچکدام آسیبی نمیدیدیم😊، علیرضا گفت:
احمد چرا هر چی میزنن ما هیچیمون نمیشه❓‼️ از روزی که ما در سوریه با هم هستیم من و تو سالم میمانیم....😕
یا مشکل از تو هست یا از من.....
من به شوخی گفتم: حتماً مشکل از تو هست...
علیرضا هم در ادامه گفت: نه احمد مشکل از توست....😒
دوروز بعد حدود ساعت نزدیک ۱۲ ظهر آتیش سنگین موشک و خمپاره به محل استقرار ما شروع شد....سمت تانک دویدیم تا به آنان شلیک کنند.... ولی برق تانک کار نمیکرد😱
من رفتم تا لودری که برای ساخت خاکریز بود را بیارم و تانک رو بکسل کنیم و روشن کنیم.....تا از علیرضا دور شدم ناگهان صدای خمپاره عجیبی بلند شد‼️
به سمت علیرضا برگشتم علی غرق خون بود..😭 علیرضا از ناحیه پهلوی راست مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفته بود و آخرین جمله اش: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین و مثل مادرش حضرت زهرا به شهادت رسید😭
علیرضا درست میگفت مشکل از من بود تا از پیشش رفتم شهید شد😢
راوی: همرزم شهید
شهید علیرضا قنواتی🌹
#سالروز_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ امام محمد باقر(ع)🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعجیل
جمع کل صلوات:
🌹32,780🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
مدافعان حرم 🇮🇷
گفتم: دارم از استرس میمیرم😞 گفت: یہ ذڪر بهت میگم هر بار گیر ڪردی بگو، من خیلی قبولش دارم
سلام🌱
من یکی از اعضای کانالتون هستم
چند وقت پیش یک پستی گذاشته بودین درباره #شهید حسین معز غلامی درباره اینکه ب یکی از دوستاش سفارش میکنه ک اگ جایی کارت گیر کرده تسبیح بردار و بگو الهی به رقیه...🖤❤️
من اینو ک خوندم ی طوری شدم
آخه پارسال خیلی دوستداشتم برم #اربعین کربلا ولی نشد و جا موندم، خیلی سوختم ، خیلی...😞
اما امسال کلی از خدا خواستم ، از امام حسین خواستم ک منو بخره و امسال اربعین راهی #کربلا شم ، ولی خب
خونوادم همراهی نمیکردن و نمیشد دیگ
.
.
.
با حضرت رقیه خیلی okنبودم ولی با توسل به وجود عظیم و پر برکتشون...
این پستو ک دیدم ی تسبیح تربت تو جیبم بود
برداشتم و شروع کردم ب گفتن ذکر✨🌱
باورم نمیشه ولی کارا درست شده و الان برای پیاده روی اربعین توی یکی از کاروانا ثبت نام کردیم ...😭😭😭
اجرتون با خدا
مرسی از کانال خوبی ک دارین❤️❤️❤️
االتماس دعا
یا علی
15.8K
ذکر الهی به رقیه شهید حسین معزغلامی💔
التماس دعا از تمام اعضای کانال و همچنین شهید معز غلامی انشاءلله امشب از دستای سهسالهی ارباب❤️ کربلامونو بگیریم چون از قدیم گفتن
گر دخترکی پیش پدر ناز کند...
گرهی کرببلای همه را باز کند...
یا رقیه نگاهی..💔
مدافعان حرم 🇮🇷
#نوبت_پرواز🌹🕊
برای اعزام به سوریه اقدام کرده بودم.
مدتی مشغول دورههای آموزشی بودیم
تا برای اعزام آماده بشیم. بعد از اتمامِ
دوره و آموزشهای صعب و سنگین،
انگار بالاخره وقتش رسیده بود.🕊
چند باری برای اعزام اعلام آمادگی
کردیم اما نشد ... ؛
تو جمع بچه های هیئتی قدیمی
بودیم. از اینکه چرا علیرغم چند بار
اعلام آمادگی هر دفعه پرواز کنسل
میشه، شاکی بودم. یک ریز غر غر
می کردم😣که دستی اومد روی دوشم
و گفت : صبر کن، زمانش می رسه ... ؛
از سمت دیگه، محمد آقا دست
گذاشت روی شونه ی راستم و گفت:
منم مثل تو ام، ولی می دونم دستهای
کوچیک میتونه گره های بزرگ رو باز کنه.
متوسل شو به #خانم_رقیه (س) ...
شهید آژند به خانم رقیه (س)
متوسل شد و پرید ... 🕊🖤✨
شهید محمد آژند🌹
در همایش #حضرت_رقیه (س)
کهنز - محرم ۱۳۹۴
راوی همرزم شهید ✍
#محرم_۱۳۹۴ 🏴
@Modafeaneharaam
Akbari-Shab11Moharram1398[02].mp3
6.77M
#شهادت_حضرت_رقیه 🏴
حاج مهدی اکبری
@Modafeaneharaam
خیلی زینبی بود و نسبت به عمه ی سادات حساسیت خاصی داشت،🍃
همیشه می گفت : تا زمانی که به من احتیاج داشته باشند ،
تو سوریه می مونم و از ناموس امام حسین (علیه السلام) پاسداری می کنم.✌️
یادم هست که می گفت با چند نفر از دوستانم با هم نشسته بودیم
و در مورد سوریه صحبت می کردیم٬
اگر سوریه سقوط کرد چیکار کنیم
هر کدام از دوستان یه چیزی میگفت.
یکی گفت میرم لبنان یکی عراق ، اون یکی ...🙁
هرکس یه جایی گفت٬ اما وقتی نوبت به مهدی رسید.
لبخند همیشگی خودش زد گفت:«
من ميرم حرم بی بی زینب دم در حرم میمونم
تا آخرین قطره خونم از حرم خانم پاسداری می کنم.😭💔
اونجا بود که رفقاش به اذعان خودشون به تفکر #مهدی حسادت کردند ...😔
#شهید_آقا_مهدی_حسینی
#به_روایت_همرزم_شهید
#سالروز_شهادت🕊🕊
@Modafeaneharaam
اگر دِل شِکَسته ای بَسمِ الله
شُهَدا بادسَت بَسته هَم دَست میگیرَند
دَعوتنامه ای♥️ از طَرَفِ شَهـید {مَـهدی حُسِیـنی}
🌷سبکـی مُتَفاوِت اَز مَطالِب #شهــدایـی
✔️زندِگینامهِ وَ وَصیتنامهِ های شُهَدا
✔️سخَنانِ اِمـام خامِـنه ای
✔️کلیپ هـای شُهَدایـی و مَداحـی
با شهدا رفیق شو💛🍃
کانال شهید مهدی حسینی👇👇
🏴♥️| eitaa.com/joinchat/1350369280C96cee0f0cd
#پلاک|ناشرخاطرات و زندگینامه شهید مهدی حسینی☝️