ایتا - ✍️ معین ؛

خیلی گریه می‌کرد ..

137 مشاهده20:27

انقدر که آقا علی‌بن‌ابی‌طالب پیرهن رو 
پنهان کرد که فاطمه‌اش کمتر گریه کنه ..

134 مشاهده20:28

اما یه روز خانم گفتن علی جان میشه 
پیرهن رو برای من بیاری ؟!
دلم برای بوی پدرم تنگ شده .. 💔😭

135 مشاهده20:28

آخ بمیرم .. 
آماده‌ای .. ؟!

131 مشاهده20:28

میگن همچی که پیرهن رو روی سر انداخت ،
ناله‌ای زد و ... غشی علیها .. !

133 مشاهده20:29

مادر بوی پیراهن پدر رو که شنید از حال رفت ..

135 مشاهده20:29

عرض کنم مادر جان ! 
شما پیراهن پدر رو دیدی طاقت نیاوردی ؟!

138 مشاهده20:29

شما که بانوی هجده ساله‌ای .. ، تحمل نکردی ؟!

138 مشاهده20:30

پیرهن پدر شما که سالم بود ؟!
نبود ؟!

137 مشاهده20:30

الحمدلله ... ،
الحمدلله که پیراهن خونی نبود ..😭

149 مشاهده20:30

الحمدلله که شمشیر نخورده بود .. 😭😭😭

1 مشاهده20:30

الحمدلله که نیزه نخورده بود 😭😭😭

1 مشاهده20:30

مطالب بعدی