لحظه به لحظه میشود درد و غمش در دل فزون
گويـد حسينش زيــر لـب انّا اليه راجعون . . .💔
هر دم به گوشم میرسد آوای زنگ قافله
ايــن قافله تــــا کربلا ديگــر نـــدارد فاصله
در مهد آغوش رباب، رفته علی اصغر به خواب
بوسد گلـــوی نــاز او، امّــا دلــش در اضطراب
وقتی رقيه پــرده محمل بـه بالا میبرد
دل میبرد از قافله چون نام بابا میبرد . . .