تا قبل مناظره و الان فرق داره ...
الان پزشکیان رو هم خوب میدونم ، هم جلیلی رو که کارشناسی و بجا صحبت کرد ، هم قالیباف ...
شما اگه میدونستید همستر بعد از زاییدن بچه هاش ، بچه هاشو میخوره ، هیچ وقت رو اون عوضی سرمایه گذاری نمیکردید :)
این به بچه هاشم رحم نمیکنه :)))))
》کاربَُر(د) بیزاکودیل《
انقدم منفعل نباشید
بیاین ایندفعه شما بگین
همونطور که خودتون میدونین اخیرا تو فضای انتخابات یه دوگانگی ایجاد شده
دوگانگی تعهد و تخصص
یه سریا میگن اولیت با تخصصه
یه سریام میگن اولویت با تعهده
هرکدوم از این جریانات هم طرف مقابل رو به نداشتن تعهد یا تخصص محکوم میکنن و میکوبن
حالا بگین بینم نظر شما چیه؟
موقعیتمَهدی
ورود عزتمندانه و مخلصانه علی آقا به تبریز رو بعد ۱۲سال هجران و دوری از دیار ستارخان رو تبریک میگم😐😂
الان تبریز منو نمیشناسه یا من تبریزو؟
اسراف
یعنی زیادهروی و تجاوز از حدّ اعتدال. حرمت اسراف در آیات و روایات مطرح شده است؛
برخی حرمت آن را ضروری دین می دانند
و بعضی آن را در ردیف گناهان کبیره شمردهاند و ستیز با آن را واجب می دانند امام خامنهای می فرمایند ؛
بینید اسراف چه کار میکند! اسراف در نان، اسراف در آب، اسراف در برق، اسراف در مصالح ساختمانی، اسراف در انواع و اقسام کالاهای گوناگون، اسراف در اسباب بازی بچه و در وسایل تجملاتی! عزیزان من! این اسراف همان کاری را با کشور میکند که دشمن میخواهد! او از آن طرف به وسیله نفت، بهوسیله تحریم اقتصادی
و انواع و اقسام ضربهها بر ملت ایران ضربه وارد میکند؛ از این طرف هم خود ما با اسراف و صرفهجویی نکردن، ضربهی او را تکمیلل میکنیم!»
ساداکو یک دختر ژاپنی بود که موقع انفجار بمب اتم توی هیروشیما دو سال بیشتر نداشت. ساداکو از انفجار بمب اتم جان سالم به در برد، ولی به خاطر تشعشات بمب دچار سرطان خون شد. این را البته ده سال بعد فهمیدند. زمانی که ساداکو خودش را برای مسابقات دوی مدرسه آماده میکرد. یک روز موقع تمرین سرش گیج رفت و خورد زمین. بعد آرام آرام علامتهای سرطان خودشان را نشان دادند و ساداکو بستری شد. به خاطر یک افسانهی قدیمی، مردم ژاپن اعتقاد داشتند که ساختن هزار درنای کاغذی باعث میشود آدم به آرزویش برسد. برای همین ساداکو که آرزو داشت قهرمان دو بشود، شروع کرد به ساختن درناهای کاغذی. اما خب، بیماری هم حسابی امانش را بریدهبود. ششصد و چهل و چهارتا درنا را که ساخت، ساداکو چشمهایش را بست و دیگر آنها را باز نکرد. همکلاسیهایش بقیهی درناها را ساختند و هزارتا درنای کاغذی را همراه با ساداکو سپردند به خاک.
من داستان ساداکو را دوبار توی زندگی خواندم. یکبار چندسال قبل و یکبار هم دیروز. کسی که بیست و چهار سال پیش این داستان را خوانده بود یک کودک ده ساله بود که پیشِ چشمش زندگی جز زیبایی حرفی برای گفتن نداشت. شبهای عید را توی خانهی مادربزرگ به صدای باران گوش میداد که از توی لوله های آب میریخت کف کوچه پرشیبشان. معنای "سختی" هم فقط خلاصه میشد توی تکلیفهای آخر هفته که البته همان را هم برنامه های مهران مدیری و فیلم و سینمایی های طنز جواد رضویان و رضا عطاران میشست و میبرد. کسی که دیروز این داستان را خوانده اما؛ آدمی است که چندتا پیراهن بیشتر پاره کرده. بارها از ته ته دل خندیده و بارها هم به تلخی گریه کرده. گاهی مجبور به خداحافظی با عزیزانش شده و رفتن خیلیها را به چشم دیده. از جبر روزگار و مرزهای جغرافیایی. دیروز من داستان ساداکو را بیشتر باور کردم. چون حالا میتوانم بپذیرم که گاهی به اندازهی ساختن هزار درنای کاغذی هم فرصت نخواهیم داشت. برای همین هر روزی که شروع میشود را باید به چشم یک سرمایهی بینهایت ارزشمند نگاه کرد. مدتی قبل با دوستم صحبت میکردم. گفت تصمیم گرفته رشته تحصیلش را عوض کند و برود رشتهای که علاقه دارد را توی دانشگاه بخواند. بدون مکث گفتم کار درستی میکنی. برو دنبال چیزی که خوشحالترت میکند. باید اعتراف کرد که مهمترین سوال دنیا، سوال سادهایست که شبها قبل از خواب فراموش میکنیم از خودمان بپرسیم:
آیا امروز آنقدر که میشد شاد بودم و آنقدر که باید، لبخند زدم؟
هدایت شده از ایتا توییت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی با کلی ادا بازی سوییچ ماشینو از بابام گرفتم و بهش میگم کارت عابرتو هم بده:
➺ @Twitter_eita [عضویت]
هدایت شده از ''هر آنچہ نگفتم'🇵🇸
پی در پی از دیگران خواهش نکنین که موجب دل زدگی می شود!
-اسدالله-
۸-
.
موقعیتمَهدی
یعنی دهه ۸۰ داره به قهقهرا میره😐
بیغیرتی و بیحیایی اصلا داره تو جامعمون موج مکزیکی میره ...