#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_دوم
راضی نمیشدم دوباره مادر شوم،میگفتم فکرش رو هم نکن عمرا زیر بار بچه و بارداری برم.خیلی که روضه خواند الان تکلیف است و آقا گفتند که چه بیارید و میخواست با زیاد شدن نسل شیعه متقاعدم کند .بهش گفتم اگه خیلی دلت بچه میخواد میتونی بری دوباره ازدواج کنی.کارد می زدی خونش در نمی آمد. می گفت چند سال سختی کشیدم که آخر از یکی دیگه بچه داشته باشم. به هر چیزی دست میزد که نظرم را جلب کند اما فایده نداشت.نه حال جسمی ام مناسب بود که از نظر روحی آمادگیاش را داشتم .سر امیر محمد پیر شدم. آدم میتواند زخم جراحی را تحمل کند چون خوب میشود اما زخم زبان ها را نه به این زودیها التیام پیدا نمی کند. برای همین افتاد به ولخرجی های بینجا و الکی. فکر میکرد با این کارها نگاهم مثبت میشود. وضعیت مالی اش اجازه نمیداد ولی میرفت کیف و کفش مارک دار و لباسهای یکدست برایم میخرید اما فایده ای نداشت. خیلی بله قربان گو شده بود. می دانست که من با هیچ کدام از این قرار نیست تسلیم شوم.دیدم دست بردار نیست فکری کردم و گفتم شرطی جلوی پایش بگذارم که نتواند عمل کند.
ادامه دارد...
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_سوم
خیلی بالا پایین کردم فهمیدم نمیتواند به این سادگیها به دلیل موقعیت شغلیاش سفر خارجی برود. خیلی که پاپی شد گفتم به شرطی که من را ببری کربلا. شاید خودش هم باورش نمیشد محل کارش اجازه بدهند اما آنقدر رفت و آمد که بالاخره ویزا گرفت. برد تیم با هم خوش بودیم با هم نشستیم از مفاتیح آداب زیارت کربلا را درآوردیم .دفعه اولم بود میروم کربلا .آنجا خوردن گوشت را مراعات میکرد بیشتر با ماست و سالاد و برنج اینها خودش را سیر میکرد. تبرکی ها و سنگ حرم را خریدیم. برخلاف مکه نرفتیم بازار.در رفتن بازار وقت نداشتیم و حیف مان میآمد برای بازار وقت بگذاریم . گفت حاج منصور گفته توی بازار کربلا خرید نکنید اگه خواستین برین نجف .از طرفی هم گفت در تهران بیشتر این اجناس هم پیدا میشه چرا بارمان را سنگین کنیم .حتی مشهد هم که می رفتیم تنها چیزی که دوست داشت بخریم انگشتر و عطر سید جواد بود .حتی زعفران هم می آمد تهران می خرید.همه هم و غمش این بود تا جایی که بدنمان میکشد در حرم بمانیم.زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل.سیری نداشت.زمانی که اشکی نداشت راه می افتاد که برویم هتل.هتل هم که میآمد برای تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم.در کاروان رفیقی پیدا کرد هم لنگ خودش.هم پاسدار هم مداح.مداحی و روضه کاروان را دو نفری انجام میداد.ولی اهل این نبود که با کاروان و جمع برود.میخواست دو نفری باهم باشیم.میگفت هرکس کربلا میره از صحن امام رضا میره.
با خواهرم رفتیم جواب آزمایش را بگیریم.جواب...
ادامه دارد...
@MohammadHossein_MohammadKhani
#تلنگر
🍂هیچ وقت نگو:
محیط خرابه، منم خراب شدم
👈هر چه هوا سردتر باشد،
لباست را بیشتر میکنی!!!
✅پس هر چه جامعه فاسدتر شد،
تو لباس تقوایت را بیشتر کن ✨
|یازهرا🌷
@MohammadHossein_MohammadKhani
#تلنگـــــر
+بچه شیعه💚
عاشق 😍
بسیجی 🕊
این همه تلنگر میخونی عمل نمیکنی 😓
اگه اون دنیا ازت بپرسن چی جواب میدی❓
⚠️
این همه پیگیری برای اینستا و رنگ سال و اینکه کدوم مجری چه کلمه و اشتباه گفته . . .
یه بارم محض رضا خدا 🌱
پیگیر باش ببینم با خودت چند چندی
🔗🖤'ツ
@MohammadHossein_MohammadKhani
دارد دل ما
از تو تمنای نگاهی
محروم مگردان دل ما را
که روا نیست
#به امید وصال
#شهید_محمدحسین_محمدخانے ❤️
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
~🕊
همیشه میگفت:
بعد از توکل به خدا
توسل به حضراتمعصومین
مخصوصا حضرتزهرا(س) حلالِ مشکلات است..:)
#شهید_ابراهیمهادی♥️🕊
#شهید_محمدحسین_محمدخانے ❤️
🌷یازهرا🌷
@MohammadHossein_MohammadKhani
#روزشمار_شهادت
#معراج_عمار
#شماره_3
✔️عمار مثل پسرم بود...
🖤به عشق شهید محمدخانی منتشر کنید
┄┅═✧❁------------------❁✧═┅┄
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#فقط_چهار_روز_مانده
@MohammadHossein_MohammadKhani
#اَللهُم_صَلی_عَلی_محمدوَآل_محَمدوعَجل_فرَجهم_بِحَقّ_زینب_س 🌹🌹🌹✨✨✨✨✨
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج💫🌟✨
یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها💚
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani