شق‌القمری!معجزه‌ای!تکه‌‌ی‌ماه!🖤 لاحول ولا‌قوة الا‌ بالله ✨ خندیدی و بر گونه‌‌ی تو چال افتاد🌷 از چاله درآمد دلم افتاده به چاه💔 #شهید_محمدحسین_محمدخانی https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

قسمتی دیگر از زندگینامه شهید محمدحسین محمدخانی محمدحسین با جهاد انس داشت قرارمان این بود که دوستان شهید محمدخانی قبل از نماز مغرب در مسجد صاحب‌الزمان(عج)جمع شوند. قاسم کارگر، مسئول بسیج دانش‌آموزی مسجد صاحب‌الزمان(عج) نخستین فردی است که سراغش می‌رویم. او مدت‌ها به‌عنوان مربی بسیج با محمدحسین در ارتباط بود. کارگر از روزهای ورود شهید محمدخانی به بسیج می‌گوید: «حدود سال ۷۴ بود که محمدحسین برای ثبت‌نام در بسیج سراغم آمد. آن روزها اوکلاس پنجم بود.» ورود شهید به بسیج با اجرای برنامه‌های ویژه بسیج محله‌اش همراه شد. #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🥀 @MohammadHossein_MohammadKhani

عظمت حضرت زینب کبری"س" 💠#استاد_پناهیان #شهـیـد_محمـدحــسـین_محـمدخـانے https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

. . [ يا مُنَفِّسَ الْكُرُبَات.ِ.♥️ ] ای بيرون آورنده‌ی‌غم‌ از دلـ ها..🌿 #خادم_الشھید💔 #شهـیـد_محمـدحــسـین_محـمدخـانے✨ [••] . https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

#حضرت‌_ام‌البنین ام البنین به پیش همه روضه خواند و گفت شرمنده ام رباب ، پسرم را حلال کن ... #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌹 🌷یازهرا🌷 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

از خاطرات همرزم #شهید_محمدحسین_محمدخانی : زمانی عمار (شهید محمدخانی) فرمانده بچه های عراقی بودند هرجا اراده می کرد حضور می یافتند و فتح می نمودند. بچه ها با او یکدل بودند. توی منطقه شمال حلب قبل از آزادی نبل و الزهرا منطقه ای بود به اسم باشکوی که در دل داعش و فقط یه راه تقریبا 500 متری باز بود و از سه طرف در محاصره داعش . شهید محمدخانی برای قوت قلب بچه ها شبها می رفت پیش اینا می موند و اونا هم با جان و دل منطقه را حفظ کردند و بارها تک دشمن را با موفقیت دفع نمودند. #شهـیـد_محمـدحــسـین_محـمدخـانے 🌷یازهرا🌷 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

•°⛓🥀•° آدم از رفیقِ بد تاثیر میگیره! مثلِ بادی🌪 که از زباله‌دونی میگذره . . . ↶چه بخوای! ↶چه نخوای! #آیت‌الله_مجتهدی‌تهرانی •°•°•°•°•°•°•° #مواظب‌انتخابامون‌باشیم✋🏼 #شهـیـد_محمـدحــسـین_محـمدخـانے✨ https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

هر وقت روضہ ها اوج می گرفت و سنگین می شد دلم هرے می ریخت. دلشوره می افتاد به جانم که الان آن طرف دارد خودش را می زند. معمولا شالش را می انداخت روی سرش که کسے لطمه زنی هایش را نبیند. #قصه_دلبری🌱 #شهـیـد_محمـدحــسـین_محـمدخـانے 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani