💖یارانِ #امام_زمان عجل الله فرجه
🌹عزیزان خوش ذوق
برای خواندن نماز قضا ؛دفترچه🗒️ آماده کردی🤔
قرار شد خیلی آهسته و پیوسته نماز قضاهامون رو بخونیم
📋با برنامه ما همراه باشید
شنبه = قضای یک نماز صبح🌸
یکشنبه =قضای یک نمازظهر
دوشنبه=قضای یک نمازعصر
سه شنبه=قضای یک نمازمغرب
چهارشنبه=قضای یک نمازعشاء
پنج شنبه= جامانده در هفته یا نماز والدین یا نماز آیات
🍃🌷🍃______🍃🌷🍃
‼️طرح خواندن نماز قضا ‼️
عزیز دل شنبه ها قراره یه
قضای نماز صبح
به جا بیاریم .
باماهمراه باش خیلی وقت نمیبره😌
#نماز_قضا #شنبه
حجت الاسلام رباني 13-9-402.mp3
1.68M
🔸زمزم احکام
🔸با موضوع:تحریف سخن
🔸سعی کنیم این احکام کوتاه دو سه دقیقه ای که هر روز در حرم مطهر و منور حضرت معصومه سلام الله علیها بیان می شود را گوش کنیم تا بیشتر و بهتر با تکلیف شرعی خود آشنا شویم انشاء الله
#احکام
محبان مهدی
#قــسمــتــــ_پــــنــــجـــاه_و_پنجم ♥️عــــشــق پــــایـــدار♥️ مادرم با هول وولا گفت: ببخشید جو
#قــسمــتــــ_پـــنجـــاه_و_ششم
♥️عـــشــــق پــــــایـــــدار♥️
خاله صغری با لحنی ناباورانه گفت:مریم, عزیزدلم خودتی؟
و با دستش صورت مادرم را قاب کرد وهمانطور که بوسه ها از گونه ی مامان برمیچید ادامه داد:هااا به خدا خودتی,دختر عزیز دردانه ی منی,چراغ خانه ی منی....کجا بودی دخترم؟؟نگفتی رفتی وباخودت روشنایی خانه ام را بردی؟نگفتی که پدرخوانده ات غلامحسین که نفسش,به نفست بند بود ,دلتنگت میشه...قرار بود یه خبری از خودت به من بدی که ندادی به خدا بعداز گم وگور شدنت غلامحسین دق کرد,به سال نکشید که به رحمت خدا رفت...
مادرم که از دیدن خاله صغری یا همان مادرخوانده اش اشک شوق میریخت ,حال با شنیدن قصه ی مرگ پدر خوانده اش اشکش بیشتر میبارید,هیچ کدامشان به من توجهی نداشتند ودرعالم وصال خود غرق بودند ,انهم جلوی در خانه...
سینه ای صاف کردم وبرای اینکه خاله را متوجه خودم کنم گفتم:سلام .....
خاله صغری که با بلند شدن صدای من ,انگار متوجه همراهی من با مادرم شده بود,مادر را به داخل خانه کشیدروبه من گفت:سلام عزیزم....تو دختر مریم منی؟؟چقدر شبیهه مادر بزرگت بتول هستی....چه شباهت زیادی به مادرت داری...
با خجالت سرم را انداختم پایین وگفتم:اره ,دختر مریم هستم...
خاله صغری من هم کشید تنگ اغوشش وگفت:خوش امدی به خونه خودت,دختر عزیزم..... وپشت سر من را نگاه کرد,انگار منتظر بود نفر سومی هم سرک بکشه وسلام کند.درحالیکه وارد خانه میشدم گفتم:ما تنهاییم خاله,من ومامانم....
خاله صغری در رابست وهمانطور که لبخند میزد رو به مامان کرد وگفت:پس بگو....توهم ازدواج کردی وسرگرم زندگی وشوهر وبچه بودی که یادی از مادر پیرت نکردی...
همانطور که به حرفهای خاله صغری گوش میکردم,واحدش هم با چشمام زیروروکردم,خونه نقلی وجم وجوری بود,یه هال ,یه اشپزخانه ویه اتاق خواب... ..درسته نقشه ی خانه جدید بود اما وسایلی که داخل خونه بود نشان از,قدمت صاحبش داشت,هال باگلیم فرشهایی که مشخص بود دست باف هست ومطمینا دست باف خاله صغری وشاید خود مادرم بود,فرش شده بود وجای جای خونه,پرده هایی قدیمی وگلدوزی,شده اویزان بود که مطمیینا دست کار مادرم بود.
مادرم همانطور که خونه را از نظر میگذراند وانگار هوای کودکیهایش را با دم وبازدمش به درون ریه هایش میکشید به سمت طاقچه ای که برخلاف ظاهر امروزی ساختمان,به سبک قدیم داخل دیوار دراورده بودند, رفت ,دفترچه ای با جلدچرم قهوه ای را که مرتب روی طاقچه به همراه چند تا کتاب دیگه چیده شده بود برداشت و با تعجب گفت:خاله....این اینجا چکار,میکنه؟؟؟
ادامه دارد...
#براساس واقعیت #داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
محبان مهدی
#قــسمــتــــ_پـــنجـــاه_و_ششم ♥️عـــشــــق پــــــایـــــدار♥️ خاله صغری با لحنی ناباورانه گفت:م
#قــسمــتــــ_پـــنجاه_و_هفتم
♥️عـــــشـــق پـــــایــــدار♥️
مادرم دفترچه را برداشت وبا دست جوری نوازشش میکرد که انگار عزیزیست که سالها از او دور بوده....دلم میخواست دفتره را بگیرم وببینم چی چی توش هست که اینقدر برا مامانم مهم بوده..
همانطور که به طرف مادرم میرفتم به حرفهای خاله صغری,هم گوش میکردم:نمیدونم چی هستند ...من که سواد خوندن ونوشتن ندارم,اینا را جلال اورده گذاشته اینجا,شبها که میاد پیش من ,خیلی وقتها خودش را با همین دفترو کتاب دعا سرگرم میکنه.
مادرم با تعجب برگشت وگفت:جلال؟!!جلال که سواد نداشت...
ذهنم درگیر سوالهای ریزودرشت شده بود,این دفتره چیه که,اینقد برا مامان مهمه,بعدش بابا جلال چرا شبا میاد اینجا مگه خودش خونه وزندگی وزن وبچه نداره ؟؟که دوباره خاله صغری به حرف امد:راستش توکه رفتی ,جلال بی قرار بی قرار شد,انگار انتظار داشت تو دوباره برگردی,بعداز رفتنت خیلی این درواون در زد پیدات کنه ,حتی تا ابادی ابا واجدادیمون هم رفت اما,هرچی بیشتر میگشت,کمتر خبری ازت پیدا میکرد,چندسال هم هست رفته نهضت سواداموزی,اندازه ای که بتونه بخونه وحساب کتاب کنه,یاد گرفته...حالا این کتاب دستت چیه که هم برا جلال مهمه وهم برا تو؟
مامان دفتر را چسپوند به اغوشش وگفت:این دفترچه,یه زمانی مونس من بود,تمام خاطراتم را داخلش مینوشتم ,از اونطرف دفتر هم گهگاهی شعری به ذهنم میامد مینوشتم ودوباره رفت طرف طاقچه وکتاب را برداشت وادامه داد:اینم کتاب مفتایحم بود همیشه از,روش دعا میخوندم اما بعداز جدایی از,جلال یک هو هر دوشون را گم کردم....حالا میفهمم که چرا گم شدن...پس جلال برداشته بودشان....
خاله صغری اهی کشید وگفت:بشین دختر,بشین یه چی بیارم گلوت را تازه کنی,من که گفتم جلال بعد رفتنت یه ادم دیگه شد,انگار دیونه شد دیونه....این دفتر وکتاب,هم که دزدکی برداشته نشانه ی همون مهرش هست به تو...
دیگه طاقت نیاوردم وگفتم:ببخشید خاله صغری,اگه واقعا اقا جلال ,خانومشان را اینقدر که شما میگید دوست داشتند چرا ازدواج کردند هااا؟؟؟
خاله صغری انگار برق گرفته باشدش گفت:ازدواج؟!!
ادامه دارد..
#براساس واقعیت #داستان
▪کُپی برداری بدون ذکر نام نویسنده حَرام اَست▪
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
محبان مهدی
#قــسمــتــــ_پـــنجاه_و_هفتم ♥️عـــــشـــق پـــــایــــدار♥️ مادرم دفترچه را برداشت وبا دست جوری
#قــسمــتــــ_پنجـــاه_و_هــــشـــتـــمـ
♥️عــــشـــق پــــــایـــــدار♥️
با لحنی حاکی از گلایه گفتم:اره خاله خانم ازدواج...باید به عرضتون برسانم که پسر اقا جلال ادرس محل زندگی شما را به ما داد...
خاله صغری در حالیکه با آخ وتیف به سمت اشپزخانه میرفت گفت:آهان از سوپر سر محله...اقا غلامرضا ،ادرس گرفتید ودرحالیکه به سمت مادرم لبخندی میزد گفت:مریم جان دخترت درسته شکل ظاهریش مثل خودته اما مثل شما صبور نیست وحرفش,را زود میزنه,انگار به باباش رفته...
جلال که ازدواج نکرد.
بعداز رفتن تو انگار این زندگی هم باید میپاشید اول غلامحسین وبعدش احمد اقا وبه فاصله ی دوسال بعدش هم کبری له رحمت خدا رفتند.
غلامرضا پسرخوانده ,جلال هست یعنی توکه رفتی,گم وگور شدی,جلال به خیال اینکه شاید ردی ازت بگیره رفت ابادی خودمون ,اونجا غلامرضا را که بچه ای تک وتنها بوده وخانواده اش همه درسیل از دست رفته بودند واز عموزاده های جلال هم هست,باخودش میاره,الانم به اسم خودش براش شناسنامه گرفته,این را گفتم که بدونی جلال ازدواج نکرده,حالا توبگو این مرد خوشبخت کی هست که باهاش ازدواج کردی؟همین یه بچه را داری؟
و...
مادرم پشت سر خاله صغری رفت اشپزخونه ودیگه صداشون برام مفهوم نبود,اما ذهنم درگیر درگیر بود ,یعنی بابا جلال واقعا عاشق مادرم بوده,اینهمه مدت یه مرد تنها,فقط بایه دفتر خاطرات واتفاقات گذشته روزش را شب کنه...این هیچ معنی نداره جز عشق وبرای مادرم هم همینطور,با کلی خواستگار کوتاه وبلند,بازم هیچ کس را لایق همسری خودش ندونست,حتی به خواستگاری دوباره ی میرزا محمود ,خواستگار ایام جوانیش هم پشت پا زد....
دلم یه جوری بود....فکر میکردم اتفاقاتی در راهه....وشاید این اتفاقات میمون ومبارک باشه....
یه لحظه چهره ی بهروز اومد مد نظرم....میدانستم اگر شماره ای,از من داشت الان گوشی تلفن را سوخته بود,از این فکر لبخندی روی لبم اومد که ناگاه با صدای چرخیدن کلید ,من متوجه در ورودی اپارتمان شدم...
یعنی کی میتونه باشه؟تا جایی که میدونم فی الحال خاله صغری تنهاست که....
ادامه دارد....
#براساس واقعیت #داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
14020924-Panahian-HaramHazratMasume-ZaminehayeMazlumiatHazratZahra-02-32k.mp3
9.67M
📝زمینههای مظلومیت حضرت زهرا(ع)
🎤حجت الاسلام #استاد_پناهیان
📅 جلسۀ دوم | ۱۴۰۲/۰۹/۲۴
🕌 حرم حضرت معصومه(س)
👈 کیفیت بهتر
🔈#سخنرانی
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
♨️ #فضیلتدائمالوضوبودن
🔹با آنکه آیات و روایات زیادی بر دایم الوضو بودن تأکید دارند، با این حال وضو گرفتن برای بسیاری از ما سخت است!
گویا نمی دانیم چه خیر کثیری را از دست
می دهیم:
1⃣ رزق و روزیت فراوان می گردد...
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید، هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد…
2⃣ خشک نکردن آب وضو حسنه دارد...
امام صادق (علیه السلام) فرمودند : کسى که وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک کند، یک حسنه براى او نوشته مى شود
و کسى که وضو بگیرد و صبر کند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود…
3⃣ عمرت زیاد می شود...
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید….
4⃣خواب با وضو، عبادت است...
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند
و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود….
5⃣مرگ با وضو، شهادت است...
رسول خدا فرمودند: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود…
6⃣در قیامت نورانی می شوی...
پیامبر خدا می فرمایند:
فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه ی امّتها در حالی محشور میکند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانیهای نورانی دارند.
💫 اين خيال محالي است كه انسان بتواند با حفظ آبرو قدمي براي اسلام بردارد!
🍀 در جنگ گرم، انسان بايد جمجمهاش را به #خدا عاريه دهد و در جنگ نرم، بايد آبرويش را بدهد.
📚 آيت الله حائري شيرازي
محبان مهدی
یه حقیقتی رو بهت بگم؟ میگن۹۶درصد مردم مثل یه قایق بدون پارو هستن که هرطرف دریا اونارو ببره میرن مثلا
چرا باید مد جامعه تعیین کنه که تو چی بپوشی؟
مد جامعه رو یه عده جاهل تعیین میکنن، یه عده که ایمان درستی ندارن...پس نباید اونا تعیین کنن چی بپوشی..عقلت باید تعیین کنه...حالا اگه مد جامعه مطابق عقلت بود اون موقع میتونی بپوشی..وگرنه گور پدر مد😇😂
#خاصباش
محبان مهدی
یه حقیقتی رو بهت بگم؟ میگن۹۶درصد مردم مثل یه قایق بدون پارو هستن که هرطرف دریا اونارو ببره میرن مثلا
قبل از اینکه برگ نور رو تجربه کنه ریشه تاریکی رو از سر گذرونده امیدت رو بغل کن ...🌱:))..
😎#خودسازی❣
محبان مهدی
بعضیا وقتی میبینن اکثریت یکاری رو انجام میدن بدو میرن انجام میدن اتفاقا باید برعکس باشی... باید برعک
•••
اگه تو کلاستون اکثرا بدحجابن ولی تو حجاب داری
اگه اکثرا رل دارن ولی تو رل نداری، اگه اکثرا نماز نمیخونن ولی تو میخونی به خودت افتخار کن..واقعا افتخار کن...چون هنر واقعی رو داری تو انجام میدی...تقلید کردنو که یه بچه دوساله هم بلده
رفتن سمت هوای نفس رو که حتی حیواناتم بلدن
هنر واقعی رو تو داری انجام میدی که سمت حرف عقلت رفتی😉
#خاصباش
😎#خودسازی❣
محبان مهدی
••• اگه تو کلاستون اکثرا بدحجابن ولی تو حجاب داری اگه اکثرا رل دارن ولی تو رل نداری، اگه اکثرا نماز
همیشه یادت باشه:
ادمای موفق از نوجوونی با بقیه فرق داشتن...
اگه میخوای به جایی برسی باید از الان مسیرتو از بقیه جدا کنی..همرنگ جماعت نباشی🦾
#خاصباش
محبان مهدی
بعضیا وقتی میبینن اکثریت یکاری رو انجام میدن بدو میرن انجام میدن اتفاقا باید برعکس باشی... باید برعک
📚📚📚📚
متفاوت زندگی کن
تا
آینده ی متفاوتی داشته باشی✌️
😎#خودسازی❣
محبان مهدی
••• اگه تو کلاستون اکثرا بدحجابن ولی تو حجاب داری اگه اکثرا رل دارن ولی تو رل نداری، اگه اکثرا نماز
•••
خلاصه از درست رفتار کردن نترس
ادما سطحی فکر میکنن و دستوراته دین عمیقه
پس توقع نداشته باش همه مثل تو درست رفتار کنن:)
یک چیز راکد می تواند با جریان آب حرکت کند، اما فقط یک موجود زنده است که می تواند آن را نقض کند.
👤جی. کی. چسترتون
👌افرین که مخالفه جریان آبی
یادت باشه همراه جهت اب بودن رو حتی یک ماهی مرده هم بلده
😎#خودسازی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ😍
چی قشنگ تر از اینکه همه اینایی رو که با چند نفر تجربه میکنی تو یه نفر داشته باشی و بسازی؟
درود به رفیقای تک پر و یدونه خودم که با اصالت بزرگ شدن و زندگی میکنن
این پست و به اشتراک بزارید ممکنه واسه خیلیا یه چیزایی روشن شه🩷😍