غزل قدیمی
دلم گرفته ز دوران چرا نمی آیی؟
امان ز غصه هجران چرا نمی آیی؟
به درد و زخم و بلا دل چه مبتلا گشته است!
امان و مرهم و درمان! چرا نمی آیی؟
بهار عمر به عصیان چه بی ثمر طی شد
بیا بهانه غفران! چرا نمی آیی؟
به دل غبار و سیاهی، به چشم اشکِ روان
به دوش بار گناهان؛ چرا نمی آیی؟
سطور جرم و جنایت یکی یکی پر شد
تویی تو نقطهی پایان چرا نمی آیی؟
دلم ز غیبتت آقا کویر خشکی شد
کجایی ابر بهاران چرا نمی آیی؟
جواب این همه پرسش فقط در این بیت است
دگر مپرس ز ایشان چرا نمی آیی؟
ز حال زار من و توست او نمیآید
اگر چه هست کماکان "چرا نمی آیی؟"
#محسن_علیخانی
#شعر_انتظار
@MohsenAlikhanySher
غزل قدیمی (هیچ)
دنیا دگر از اهل نظر هیچ ندارد
تلخ است به کامم بنگر هیچ ندارد
در کوچه و بازار تباهی شده افزون
فریاد به جز خون جگر هیچ ندارد
دلها همه سرسخت شده بر اثر جهل
آهنگ خدا در دل اثر هیچ ندارد
عاشق شدن دل شده جولانگه امیال
این عشقِ هوسبار شرر هیچ ندارد
دنیا شده ویرانه ز خودخواهی این قوم
ویرانه به جز خاک، دگر هیچ ندارد
مشغول به خود گشته هر آنکس که شنیدیم
همسایه ز همسایه خبر هیچ ندارد
خون گشت دلم از غم بی مهری و نیرنگ
خون خوردن دل آه! ثمر هیچ ندارد
از حال غمآلودهی دل هیچ مپرسید
بر چهره به جز آب بصر هیچ ندارد
#محسن_علیخانی
#دنیا
@MohsenAlikhanySher
میترسم از اشتیاق و از حبّ علی
کافر شوم و «خدا» بگویم به علی...
اینبار بیا و اینقدَر خرده مگیر!!
لا حول و لا قوة الا بعلی😍😍
#محسن_علیخانی
#ولایت
@MohsenAlikhanySher
یا رب مرا به عشق علی مبتلا نما
با جامی از ولای علی آشنا نما
چشمم از این جهان پر از های و هو ببند
بازش دوباره بر حرم مرتضی نما
#آقا_امام_علی_علیه_السلام
#محسن_علیخانی
@MohsenAlikhanySher
آیا شود که درد مرا هم دوا کنی؟
با یک نگاه خاک مرا کیمیا کنی؟
آیا «علی» ز بحر کرم هیچ قطرهای
کم میشود که گوشه چشمی به ما کنی؟!
هرگز عجیب نیست گدا پادشه شود
گر تو ز روی لطف نظر بر گدا کنی؟!
#امام_علی_علیه_السلام
#محسن_علیخانی
@MohsenAlikhanySher
باید برای از تو سرودن وضو گرفت
باید وضو که هیچ! کمی آبرو گرفت
باید به دور هر چه سیاه است خط کشید
باید به عشق حیدر کرار خو گرفت
باید برای عرض ارادت به ساحتش
از هر چه غیر حضرت مولاست رو گرفت
دنیا پر از حکایتِ انبوه حیلههاست
باید فقط ز دست علی جان سبو گرفت
ذکر علی عبادت خاصان عالم است
باید مدد برای سرودن از «او» گرفت
یا علی مدد
#آقا_علی_بن_ابیطالب_علیه_السلام
#محسن_علیخانی
#غدیریام
@MohsenAlikhanySher
شعر | محسن علیخانی
مثنوی قدیمی «کلمات مقدس»
چونکه آدم از بهشت آمد زمين
خوي او با خاک دنيا شد عجين
از فراق حضرت حق شد ملول
بر گناه خود ز جان و دل خجول
اربعينْسالي به زاريها نشست
دائماً شرمنده بودش از الست
گريهها ميکرد او از هجر يار
نالهاش هفت آسمان را هم دچار
خواب را فُرقت ز کف بربوده بود
همچنان زاري، گره نگشوده بود
در عجب بودند از زاري او
جملگي افلاک هم در گفتوگو
عاقبت شد حاصل آن لطف کريم
سعي و کوششهای او ناشد عقيم
حق فرستاد آن ملک وان دلگشا
جبرئيل آن آيت وحي خدا
🌺🌺🌺🌺🌺
مژده ده اي آدم اي جَدُ البشر
لُطْفُ حَقٍّ بِالْکَرَم قَدْ اِنْتَشَر
ايزد منان بگفتا شاد باش
از گلايه، از سرشک آزاد باش
اشک را از ديدههايت پاک کن
شور و مستي را تو بر افلاک کن
بيش از اين با نالههاي سوزناک
هين! مکن اين سينهات را چاکچاک
صيقلي ده جان خود را چون پري
دامنت از گريهزاري کن بري
اين گرهها از جبينت باز کن
ساز دل را با نوايش ساز کن
سر به بالا گير، از دل کن دعا
تا ببخشايد ستمها را خدا
🌺🌺🌺🌺🌺
گفت آدم: من دعاها کردهام!
عذرها من پيش حق آوردهام!
اربعينْسالي به زاريها گذشت
دائما در اشکباريها گذشت
پس چرا سودي نبخشيده مرا؟
گوئي اکنون حق ببخشيده مرا
🌺🌺🌺🌺🌺
گفت جبرائيلِ پاکيزه سرشت
سرنوشتت را خدا اينگون نوشت
گر چه در اين سالهاي اضطرار
گريهها کردي تو بي حد و شمار
ليک آداب دعا در دست اوست
راز هر آشفتگي در شست اوست
اين چهلسالي که کردي گريهها
نالهها و اشکها و مويهها؛
لطف خود را شاملت کرده خدا
پردهها برداشت از رمز دعا
پرده از چشمان تو برداشته
نامهاي اولياء افراشته
🌺🌺🌺🌺🌺
یک نگاهي کن به ساق عرش او
راز آداب دعا کن جستوجو
آن اسامي مبارک را ببين
هست عرش حضرت حق را نگين
راه حل مشکلت با اين دعاست
اين دعا غير از دعاهاي خداست
بعد من اين ذکر را تکرار کن
بر گشايشها ز غم اصرار کن
🌺🌺🌺🌺🌺
ذکر حق را با "حميد" آغاز کرد
با "محمد" ذکر را همساز کرد
بند بعدي از دعا عالی بوَد
حامي ذکر"علي"، "عالي" بوَد
ذکر يا فاطر بحق "فاطمه"
ذکر حق را او نباشد خاتمه
ذکر يا "محسن" نباشد ذکر تام
جز به همراه "حسن" خيرالانام
اي که احسانت قديم است از قديم
با "حسين" آمد صراط المستقيم
🌺🌺🌺🌺🌺
چونکه آدم بند آخر را شنيد
حالت بغضي عجيب آمد پديد
بند آخر بندْ از بندش گشود
سيل اشک از چشم او شد همچو رود
گفت آدم اي امين وحي رب
حالتم را گو چرا شد مضطرب؟
اشک از چشمان من لبريز شد
قلب من از گریه حزنانگيز شد
با "حسين" آمد غمي سنگين به جان
گوئيا افلاک هم اندر فغان
🌺🌺🌺🌺🌺
در جوابش آن نکو وحي امين
نکتهاي را گفت با قلبي حزين
بيجهت نبْود غمت از ذکر او
گويمت اسرار آن را مو به مو
اين حسين فاطمه، جان رسول
ميوهي عمر علي هست و بتول
گفت پيغمبر: که او جان من است
نور چشم و ماه تابان من است
ليک ناپاکان ز بعد مصطفي
نازنين رأسش ببرند از قفا
قطره آبي ميکنند از او دريغ
نوک نيزه ميرود سر بيدريغ
يک به يک ياران او پرپر شوند
بعد رزمي آتشين بيسر شوند
اهل او را ميبَرد دشمن به شام
اي خدا منزل به منزل تشنهکام!
چونکه آدم اين ستمها را شنيد
لرزشي افتاد بر جانش چو بيد
همچو مادر در عزاي طفل خويش
گريهها سر داد، دل شد ريشْريش
#محسن_علیخانی
فَتَلَقي آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلماتً فتابَ عَليهِ اِنَّه هو التَّوابُ الرّحيمْ (بقره /37)
الهی یا حمید بحق محمد ؛ یا عالی بحق علی ؛ یا فاطر بحق فاطمه ؛ یا محسن بحق الحسن ؛ یا قدیم الاحسان بحق الحسین "صلوات الله علیهم اجمعين"
@MohsenAlikhanySher
نشود سایه تو کم ز سرای وطنم
میدهم بهر وطن خون سر و خون تنم
وطنم زیر لوای تو و قرآن باشد
نرود زیر سم و چکمه دشمن، وطنم
آنکه فرمان دهد و رهبر ما هست تویی
آنکه فرمان تو را هست خریدار، منم
نگذارم وطنم دست اجانب افتد
گرچه آغشته شود باز به خونم، کفنم
تا که جمهوری اسلامی ایران باقی است
هست آن پرچم خوشرنگ وطن، پیرهنم
خاک بر سر کنم آن دم که نبینم رویت!
زنده باش! ای همهٔ روشنی انجمنم!
زنده باشی و ببینم رخ زیبایت را
نشود سایه تو کم ز سرای وطنم
#محسن_علیخانی
#مقام_معظم_دلبری
@MohsenAlikhanySher
تا آخرین حجم نفس در سینه باقی است
تا دامن میهن پر از یاس و اقاقی است
من هم برایت خون خود را میفشانم
اصلا مگر امنیت ما اتفاقی است؟
#محسن_علیخانی
#امنیت
@MohsenAlikhanySher