eitaa logo
شعر | محسن علیخانی
1.3هزار دنبال‌کننده
527 عکس
56 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کاش کمی شیعه مولا بشویم دنباله‌رو مکتب زهرا بشویم مانندْ به هر کسی شدی، از آنی ای کاش کمی شبیه آنها بشویم... @MohsenAlikhanySher
اینجا مدینه... شهر غم؛ دیگر چه کم دارد؟ دیوارها و کوچه‌هایش رنگ غم دارد! رفته است از قرآن ناطق سوره‌ی کوثر دیگر پس از زهرا، علی یک سوره کم دارد یک چشم شاعر اشک‌بار و چشم دیگر خون یک دست او لرزان و آن دستش قلم دارد اینجا عزا، ماتم‌سرای عصمت‌الله است یعنی که غم، صاحب عزایی محترم دارد «محجوب‌تر گشتی چرا؟» با خود علی می‌گفت!! از درد سیلی چهره‌ی زهرا ورم دارد! آیا تو بانویی جوان را دیده‌ای هرگز در کوچه‌ نیلی گشته رویش؛ قدّ خم دارد؟! این میخِ دَر یک میخ معمولی خدایا نیست جز سوزشش بر جان زهرا، درد هم دارد! هر چند قبرش در دل تاریخ مدفون است در تک‌تکِ جان‌های ما زهرا حرم دارد @MohsenAlikhanySher
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری | «سوره کوثر» رفته است از قرآن ناطق سوره کوثر دیگر پس از زهرا، علی یک سوره کم دارد @MohsenAlikhanySher
در انتظار نگاهت شبیه محتضرم! ببین که فکر و خیالت چه کرده جان به سرم! نه اینکه حوصله‌ام را دوباره گم کردم! شکسته شیشه عمرم؛ شکسته بال و پرم اگر تو ناله جانسوز من نمیشنوی بیا به ساحل دریای چشم‌های ترم تو رفته‌ای و مرا نیز با خودت بردی به انتهای خیال و نرفته‌ای ز سرم اگر چه از تو خبر هیچ نیست اما باز نگاه من به در است و هنوز در اگرم... @MohsenAlikhanySher
تا تو رفتی دل من ابری و بارانی شد ساحل غمزده‌ام یکسره طوفانی شد مثل یک چلچله که سقف سرش ریخته است دل بیچاره من بی سر و سامانی شد تا که مردم به سرانگشتْ ملامت نکنند گریه‌ام در غم تو گریه‌ی پنهانی شد قصه برعکس شد اینک تو زلیخا شدی و یوسف این بار ز هجران تو زندانی شد واژه‌ها آینه حال خرابم شده‌اند واژه در واژه غمم بغض و پریشانی شد بس که ویران شده حالم تو ببین حتی هم آخرین قافیه ام واژه ویرانی شد @MohsenAlikhanySher
رفتی و دیگر برایم چشم، بارانی مکن بعد از این، این خانه را هرگز چراغانی مکن مجلس "ختم محبت!!" خنده و شادیش چیست؟! ریسه ها را باز کن تو! نورافشانی مکن قایق بختم در امواج جفایت غرق شد لااقل بر این جسد؛ امواج، طوفانی مکن کار خود را کردی آخر! شیشۀ قلبم شکست شادباشت باد!! اظهار پشیمانی مکن! دیگر از آه و خطا و از پشیمانی نگو نازها کم کن دگر! گیسوپریشانی مکن سنگدل تر هم ز تو سنگی مگر در شهر هست؟! سنگدل! دیگر تو صحبت های انسانی مکن تا مگر وجدان بی احساس خود ساکن کنی روح و احساس مرا چون بره قربانی مکن گریه و چشم تر و دامان خیست چاره نیست! رفتی و دیگر برایم چشم، بارانی مکن @MohsenAlikhanySher
از سر شب که از این کوچه گذر داشته‌ای با خودت چند سبد عطر مگر داشته‌ای؟ سینه آغشته به بوی تن تو گشت ولی نکند با دل من قصد دگر داشته‌ای؟ من از آن ناز تو احساس خطر دارم و تو تا به حال از کسی احساس خطر داشته‌ای؟! و چه احساس قشنگی است؛ برایت مردن تو از این حس دل انگیز خبر داشته‌ای؟ رفتی و بوی تنت ماند در این کوچه ولی بی‌خبر بودم و تو قصد سفر داشته‌ای... @MohsenAlikhanySher
خبر آمد زمین افتاده یک سردار ایرانی زمین از خون او رنگین و چشمم هست بارانی نه تنها من که یک کشور برایش ناله سر می‌داد بلوچ و کرد و لَک، لُر، ترک و شیرازی و تهرانی در اوصافش سرودن‌ها به کرمان زیره بردن هست در آغوشش گرفت آن قهرمان را خاک کرمانی برای جنگ با دشمن، برای حفظ امنیت تویی سردار دلها ای هزاران مرد میدانی! نگین افتاد از دستت چه باک از دشمنت داریم مهم نقش نگین توست بر دل‌ها، سلیمانی! اگر دستت زمین افتاده اما دستگیری کن مرا با خود ببر سردار از این دنیای ظلمانی @MohsenAlikhanySher
کشتند عزیز خانه را، جانی‌ها خون شد به دل تک‌تک ایرانی‌ها هر چند که یک لاله‌ی ما پرپر شد می‌روید از این لاله سلیمانی‌ها... @MohsenAlikhanySher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیزر | شعرخوانی اخوی بزرگوارم آقا اسماعیل علیخانی شاعر رفته سردار نفس تازه کند برگردد... @MohsenAlikhanySher