eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.2هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم‌المحسن: @Bisimchi_hojaji فروش‌کتاب‌سربلند: @Atfe_M84 #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
• • قضاوت‌نکن‌ شاید‌یکی‌‌باطنش‌ به‌پاکی‌ظاهر‌تو‌باشه • • ☜
تاریخ درحال تکرار شدنه رفقا!!! اگه خودسازی نکنین نمیتونین سرباز خوبی بشین خودسازی یعنی ولایت پذیری همونجوری که کوفیا انجامش ندادن و مسلم رو شهید کردن یا چند هزار نفری که یه شبه خودسازی رو نداشتن و پشت امام حسین رو خالی کردن(:💔
اشتباه‌بزرگی‌بنام عادت . . .!
ان‌شاءالله که به این زودی شهید نشید چون کلی کار مونده رو زمین که باید انجام بدید! - حضرت آقا
- تاخداهست‌پریشان‌نشودخاطرمن🤍!
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
-☁️🌿
گفتـی‌که‌به‌دل‌شکـستگان‌نزدیکی.. مانیـزدلِ‌شکـسته‌داریم‌یـارب...!
-میگفت: شهادت‌هدف‌نیـســت ... ! هدف‌اینکـه‌عَلَمِ‌اسلام‌رو‌بــه اسم‌امـٰام‌زمان‌«عج»‌بالا‌ببریــد حالـا‌اگـه‌وسط‌این‌راهٔ‌شهـیدشـدید فدائ‌سرِاسلــام!'
گناهڪـارۍڪہ‌بعد‌از‌گنـاه بہ‌ترس‌و‌اضطراب‌میوفتہ بہ‌نجـات‌نزدیڪتره تا ڪسۍڪہ‌اهل‌عبـادتہ،‌‌ امـا‌از‌گناه‌نمۍترسہ ! ‌بہ‌هم‌ریختگۍ‌بعد‌از‌گنـاه، نشونہ‌یہ‌وجدان‌بیداره |⛏|
یه‌جـٰآنوشته‌بود یك‌مقآم‌روحیست ! دنبـٰآلِ‌گلولہ‌خوردن‌نبـآشید .. رآستم‌میگفت 🌿
شهید متولد چه تاریخی بودند؟ ۲۲ دی ماه ۱۳۷۸ بیستو دو سالشون بود چگونه با هم آشنا شدید؟ ما هیچوقت همدیگه رو ندیده بودیم با اینکه توی یه محله زندگی‌ میکردیم اولین باری که دیدمش همون روز خواستگاری بود محمد خودش همیشه می‌گفت واقعا برام عجیبه که چرا من اینهمه سال تورو ندیدم روز خواستگاری اولین دیدارمون بود
ببخشید مراسم ازدواجتون چطور برگزار شد؟ زمان عقدمون محمد آموزشی مشهد بود برای کارای عقد یه هفته بهش مرخصی داده بودند ما تا کارای خونگیری رو انجام دادیم یه هفته تمام شد محمد یه روز قبل رفتنش به محل خدمتش رفت به محضر و کاراشو انجام داد و روز بعدش من به همراه خانوادم رفتم عقدمون رو هم جشن نگرفتیم زمانی که میخواستیم مراسم ازدواج برگزار کنیم اوج کرونا بود محمد اصلا راضی نبود بخاطر خوشی یه شبه خیلیا این بیماری رو مبتلا بشن به من گفت می‌دونم دوست داری این مراسم برگزار بشه ولی الان شرایطش نیست باید به فکر بقیه هم باشیم این شد که ما بجای گرفتن مراسم عروسی قرار شد بعد از اینکه کرونا کمتر بشه بریم حرم امام رضا (ع) و بجای هزینه ی اضافه مراسم ازدواج ما همه زندگیمون تکمیل کردیم
ملاک همسر آینده شون چی بوده؟ به من همیشه میگفتن دنبال یه دختر خوب و محجبه بودن ملاکش بیشتر روی حجاب و چادری بودن بود و اینکه خانواده خوبی داشته باشه
وقتی جهیزیه می‌خریدید، چیز خاصی راجع به اینکه تولید داخل باشه یا خارج نگفته بودند؟ در این مورد نه چیزی نگفتن اما قطعا تولید داخلی رو حمایت میکردن
آقا محمد تو کارهای خونه بهتون کمک می‌کردند؟ محمد آنقدر فروتن بود و تو کارها بهم کمک میکرد و می‌گفت نمی‌خوام اذیت باشی لباسشو همیشه خودش می‌شست با اینکه ماشین لباسشویی هم داشتیم اما می‌گفت این کار اساسی هست و خودش اتو میکرد و تا میزد و می‌گذاشت تو کیفش حتی من یادمه یک بار غذام سوخت محمد خودش بلند شد رفت و از اول آشپزی کرد هیچوقت ندیدم کسی بتونه مثل محمد آنقدر مهربون باشه که هم بره سرکار هم خسته موند بیاد کارا‌ی خونه رو انجام بده
دعای خاصی میخوندند؟ اکثرا قرآن می‌خوندن ولی شب ها قبل خواب همیشه صوت ایته الکرسی رو از روی گوشی گوش میکرد حتی وقتی سرکار بود وقتی بهم پیام میداد می‌گفت گوش دادی ایته الکرسی رو براش شده بود بود مثل یه عادت که اگه گوش نمیکرد خوابش نمی‌برد
ایام ولادت و شهادت ائمه (ع) و محرم و صفر چه کارهایی انجام می‌دادند؟ ایام بعضی ولادت ها نذر میدادن محرم و صفر هم همیشه مسجد بودند قبل از اینکه مرزبان بشه عضو فعال بسیج بود و در این ایام همیشه در محل هیئت ها حاظر بودن به عنوان یک بسیجی
اهل کتاب بودند؟ چه کتابی رو توصیه می‌کردند؟ کتاب زیاد مطالعه نمیکرد چون هیچوقت فرصتش پیش نیومده بود همش درگیر کار بود
نظرشون راجع به امر به معروف چی بود؟ تا حالا امر به معروفی انجام دادن که شما هم در جریان باشید؟ بله خیلی زیاد همیشه کلامی به بقیه محترمانه راه درست رو نشون میداد و سعی میکرد قانع شون کنه
کربلا رفته بودید؟ خاطره‌ای از سفرهاتون هست که بخواید تعریف کنید. خیر نرفته بود فقط مشهد و شلمچه خودشون تنها رفته بودند ما هیچوقت نتونستیم بریم به سفر های زیارتی دفعه آخری که رفته بود محل کارش داشتیم برنامه میچیدیم که وقتی اومد بریم به مشهد مقدس دقیقا ششم برج‌چهار ۱۴۰۱ اما سرنوشت این اجازه رو به ما نداد و روز بعدش محمد شهید شد
برنامه تلویزیونی خاصی رو میدیدند؟ خیر اصلا به تلویزیون علاقه ی خاصی نداشتند هیچوقت ندیدم بخواد تلویزیون ببینه همیشه مشغول به یه کاری بود ولی وقتایی که از حضرت آقا سخنرانی بود نگاه میکرد و گاهی هم اخبار رو میدید. اوایل که فقط منو محمد بودیم وقتایی بیکارمون رو با بازی و نقاشی پر میکردیم با هم مسابقه نقاشی میزاشتیم یه طرحی رو اول من می‌کشیدم بعد محمد و به هم نمره میدادیم هنوزم نقاشیاشو دارم یا تمرین دست خط داشتیم محمد خیلی دست خطش قشنگ بود همیشه سعی میکرد یادم بده که چطور زیبا بنویسیم اما من هیچوقت یاد نگرفتم😄 یه وقتایی دوتایی اسم فامیل بازی میکردیم کلا بازی زیاد داشتیم باهم شما که اوقات بیکاری تون رو اینجوری پر می‌کردین، وقتایی که با هم بودین چیکار می‌کردین؟ منظورم مثلاً اردو جهادی، خادمی شهدا ازین مدل برنامه خاصی داشتین؟ مثل قرآن خوندن اردوی جهادی و خادمی شهدا نبودیم قرآن خوندن رو هم گاهی اوقات تو خونه میخوندیم البته بیشتر محمد میخوند محرم مسجد وهیئت با هم میرفتیم
دست‌نوشته ای ازشون دارین که بخواین ببینیم؟ بله دست نوشته داشتند دست مادرشون نوشته بودند (مادر قدم در راهی گذاشتم که شاید جوانی ام را نبینی)
نحوه رفتارشون با پدر و مادر شما چطور بود؟ رفتار محمد انقدر محترمانه و مهربون بود که پدر و مادر من رو مثل پدرو مادر خودش دوست داشت توی بعضی مسایل اختلاف نظر بود اما هیچوقت ندیدم محمد بخواهد بی احترامی بکنه محبتی که به خانواده من داشت شاید من هیچوقت نمی‌تونستم مثل اون به خانوادش داشته باشم
دخترتون اسمشون هلیا جان دیگه؟ کی بدنیا اومدند؟ شهید چه حسی داشتند؟ بله اسمش هلیاس ۱۴اذر ۱۴۰۰ وقتی باباش شهید شد هشت ماهش بود قطعا فرزند اول ذوق زیاد قشنگی های خودشو داره من همیشه دعا میکردم دختر باشه اما محمد می‌گفت برام فرقی نداره مهم اینکه به سلامتی بدنیا بیاد یکبار گفت خدا کنه قبل از بدنیا اومدنش نمیرم حداقل دخترمونو ببینم آخه همکارشم بهش گفته بود تو بچتو نمی بینی چون مرز زابل و افغانستان خیلی خطرناک بود و مدام درگیری داشتند راجع به تربیت فرزند، چیز خاصی مدنظرشون بوده؟ تربیت هلیا رو سپرده بود به من و همیشه می‌گفت دختر از مادر بیشتر یاد میگیره حتی بعضی وقتا به شوخی به هلیا می‌گفت روسریت کجاس مثلا دختر نظامی هستی برای آیندش دوست داشت اونجوری که در شأن یه دختر هست رفتار کنه
نظرشون راجع به فضای مجازی چی بود؟ فضای مجازی زیاد نمی‌رفت معموالا اوقات فراغتش هم میرفت سراغ موبایلش و یه بازی میکرد هیچ برنامه خارجی نصب نبود روی موبایلش فقط روبیکا داشت که از اونم زیاد استفاده نمیکرد برای سرکارش یه نوکیای ساده میبرد تو خونه هم که میومد بعضی وقتا هردو رو خاموش میکرد می‌گفت آنقدر خستم فقط میخوام کنار شما باشم حتی یکبار سه روز تمام تلفن همراهشو خاموش نگه می‌داشت بیشتر وقتشو با هلیا در میکرد قبل از اون من یکبار براش واستاپ رو نصب کردم گفتم برنامه خوبیه برای تماس تصویری از اونجا به بعدش هر چند روز یکبار با اون تماس می‌گرفت
نظرشون راجع به حضرت آقا (حفظه الله) چی بود؟ ما هردمون نسبت به ایشون ارادت خاصی داشتیم در مورد حضرت آقا می‌گفتن هیچوقت مردی با اینهمه ابهت در هیچ کجای دنیا وجود ندارع و همیشه هم می‌گفت اگر ایشون نبودن قطعا الان ایرانی هم وجود نداشت