•💛🕊•
هرکسپۍدرمانغمشکاریکرد
من، نام تو را بردم و آرام شدم...(:
#السلامعلیکیاعلۍابنموسۍالرضا
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•••خـواهـࢪم بخـاطࢪ خـون پـاڪ ایـن شـهدآ سـنگࢪ حجـآبتـو حفـظ ڪنツ
#شهیدانه
تاریخ تولد : 1366/05/05
محل تولد : شهرستان تیران و کرون - اصفهان
تاریخ شهادت : 1393/12/29
محل شهادت : شیخ هلال - حماه - سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 1 فرزند
محل مزار شهید : اصفهان - شهرستان نجف آباد - گلستان شهدا - قطعه ۱۰
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
بسمالله الرحمن الرحیم
وصیتنامه...
بسمالله، رمز عشق به خدا و توکل به اوست. به کسی که رحمن و رحیم است عشق میورزم و کارم را با توکل به او آغاز میکنم که بردن نام او سبب رحمت است.
بسمالله، ذکر خداست یعنی که خدایا من تو را فراموش نکردهام.
بسمالله، بیانگر انگیزه من است، یعنی خدایا هدفم تو هستی نه مردم، نه طاغوت، نه جلوهها ، نه هوس و ...
معبودا، به بزرگی چیزهایی که دادهای آگاه و راضی کن تا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را به هم نزند...
با سلاموصلوات بر حضرت محمد(ص)، رسول مهربانی و لطف و بر دخت بزرگوارشان زهرای مرضیه و بر دوازده نور مقدسی که در زندگیم آنها را واسطه قراردادم تا راه را گم نکنم و هرچه در زندگی دارم بهواسطه این بزرگواران است.
و سلام بر زینب کبری(س)، بزرگ بانوی اسلام و خواهر امامت و مظهر شجاع و صبر...
و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و بر مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنهای.
و سلام بر پدر بزرگوار و مادر عزیزم که همیشه مدیون مهربانی، لطف و گذشت آنها هستم. پدر و مادر عزیزم شما از بزرگترین نعمتهای الهی هستید که خدای بزرگ به من عطا فرموده. من همیشه دست و پای شما را میبوسم و از شما طلب عفو و بخشش دارم. چهبسا که در زندگی نتوانستم گوشهای از محبت شمارا جبران کنم. از شما میخواهم که مرا ببخشید.
و سلام بر همسر مهربان، فداکار و ایثارگرم که هرچه در زندگی دارم مدیون فداکاری و زحمات بیدریغ و خالصانه توام.
و سلام بر پسر عزیزم علیاکبر، ای تنها یادگاری من، ای عزیزتر از جانم، از روزی که خدا تو را به ما داد زندگیمان رنگ و بوی دیگری گرفت. تو و مادرت از بزرگترین سرمایههای زندگی من بودید. در زندگیات بسیار به مادرت احترام بگذار که از زنان پاک و بزرگ روزگار است و هرچه میخواهی از مادرت بخواه تا برایت دعا کند. برایت خیلی حرفها دارم ولی زمان و مکان این اجازه را نمیدهد تا برایت بنویسم فقط بدان که بسیار بسیار دوستت دارم.
در زندگیت همواره رهرو و پشتیبان رهبری باش که امتداد آن ولایت حضرت مهدی امام عصر(عج) میباشد و فرمانش فرمان ولایت و فرمان خداست...
و سلام بر برادران و خواهر عزیزم امیدوارم که همیشه سربلند و موفق باشید و در زندگی همیشه بر خدا توکل کنید و مأیوس نشوید و همواره به پدر و مادر احترام بگذارید که عاقبتبهخیری در دنیا و آخرت برگرفته از احترام به پدر و مادر است.
و سلام بر دوستان و همکاران و همهکسانی که در زندگی به من لطف داشتهاند و مرا در این روزهای زندگی همراهی کردند و مرا از لطف خود بینصیب نگذاشتند. همیشه برایم دعا کنید و مرا از یاد نبرید و همیشه پشتیبان رهبر و ولایتفقیه باشید و در دستوراتشان شک نکنید و باجان و دل بپذیرید.
من از همهکسانی که در این دنیا به آنها ظلم و ستمی رواداشتم و یا به هر نحوی آنها را آزردم و یا تهمت و یا غیبت کسی را کردم و یا با حرفهایم کسی را مسخره کرده و یا به نحوی از من رنجیده شده عاجزانه میخواهم که این حقیر را ببخشد که همانا بخشش از بزرگان است. و اگر به کسی در این دنیا بدهکار هستم نزد همسرم برود و طلب خویش را بگیرد و از من درگذرد.
و در پایان اگر جنازه اینجانب برگشت مرا در گلزار شهدای نجفآباد به خاک بسپاری و تا میتوانید بر سر مزارم بیایید و برایم طلب آمرزش کنید.
انتهای تاریکی، روزنه است به روشنایی و رسیدن به روشنایی، و گذری است از تاریکی.
و من الله توفیق
العبد علیرضا نوری
1393/12/4
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، شهادت قصهای شیرین از بزرگ مردانی است که زندگیشان با دیگران متفاوت است، راه و نگاهشان کمی با بقیه فرق دارد و همین تفاوت است که زندگیشان را شنیدنی میکند و به دنبال شناخت بیشتر از آنها میرویم. میخواهیم بدانیم که بودند و چه شد که به این راه آمدند و آسمانی شدند.
اصلاً چگونه توانستند چشم بر دنیا و متعلقات آن و همه زیباییها و عزیزانشان ببندند و به میدانی رهسپار شوند که میدانند به سمت خداست. جایگاهشان در این دنیا را نادیده گرفتند و به سوی معبود پر کشیدند و برای این پر کشیدن هم لحظه شماری کردند.
شهدا قصهشان با بقیه فرق دارد برای همین است که نوع زندگیشان هم با ما متفاوت است. کتابهای شهدا را با اشتیاق میخوانیم و در نهایت درسهایی میگیریم که شاید نزد هیچ استادی نمیتوانستیم فرا بگیریم.
شاید قبل از شناخت شهدا برایمان سئوال پیش بیاید که این انسانها که زندگی ساده و بی آلایشی داشتند و توقعشان از دنیا تنها سجادهای برای راز و نیاز با خداست چگونه میتوانند به ما درس زندگی بدهند، اما زمانی که شروع به شناختن آنها و مطالعه زندگینامه این شهدا میکنیم درمییابیم که همین بی توقع بودن و متواضع بودنشان نخستین درسی است که به ما دادند و رفتند. شهدا نشان دادند که دنیای خاکی به هیچ نمیارزد و باید برای آسمانی شدن زندگی کرد.
یکی از همین شهدا که تاب زندگی زمینی را نداشت و برای آسمانی شدن تلاش کرد تا به آرزویش برسد شهید علیرضا نوری است. شهید نوری 5 مرداد 1366 در شهرستان تیران و کرون از توابع اصفهان بدنیا آمد و 29 اسفند 1393 در سوریه به شهادت رسید و در گلستان شهدای شهر نجف آباد به خاک سپرده شد.
درباره شهید مدافع حرم؛ علیرضا نوری
علیرضا در پنجمین روز مرداد سال 1366 در روستای خیرآباد (شهرستان تیران و کرون) به دنیا آمد. در یک خانواده روستایی و با ایمان قد کشید. تفریحاتش در دوران نوجوانی رفتن بر سر قبور شهدا و خواندن زیارت عاشورا بود. تحصیلاتش را تا مقطع دبیرستان در روستای خیرآباد به پایان رساند و سال 1381 ساکن نجفآباد شدند.
در تمام این سالها علیرضا عضو فعال بسیج بود و فعالیت میکرد. سال 1385 سربازیاش را در سپاه (پادگان مالک اشتر ارومیه) گذراند و بعد از گذراندن دوره نظامی در پادگان به استخدام سپاه درآمد و لباس مقدس سپاه را به تن کرد و در لشگر زرهی 8 نجف اشرف نجفآباد مشغول به فعالیت شد.
ستوان دوم پاسدار علیرضا نوری یکی از نیروهای گردان پیاده لشکر8 نجف اشرف در جنگ با تروریستهای تکفیری 29 اسفند 1393 در کشور سوریه (شیخ هلال) در سن 28 سالگی بر اثر اصابت ترکش به سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش بعد از انتقال به نجفآباد در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
___ #شهید_محسن_حججی #شهید_علیرضا_نوری
خدا را شکر که با شهادت از دنیا رفت
همسر شهید علیرضا نوری در مورد اخلاق و منش این شهید گفت: شهید نوری خوش اخلاق و خوش رو بود و همیشه خنده به لب داشت، بعد از شهادتش هم کسانی که از او یاد میکنند از خنده رو بودنش میگفتند. او بخشنده بود و معمولا از کسی ناراحت نمیشد. همیشه با رفتار خوبش دیگران را متوجه اشتباهشان میکرد، از غیبت و دروغ بیزار بود و صداقت را در زندگی سرلوحه خود قرار داده بود.
آزاده عشوری افزود: علیرضا طوری رفتار میکرد که مطمئن بودم شهید میشود، حتی زمانی که وسایلش را جمع میکرد و گفت میخواهم به سوریه بروم، من گریه میکردم و میگفتم تو اگر بروی شهید میشوی.
وی ادامه داد: او خیلی خوشحال بود، چون پنج یا شش بار درخواست رفتن داده بود ولی قبول نکرده بودند. این دفعه که موافقت کرده بودند خیلی خوشحال بود و میگفت من شهید نخواهم شد، میروم و دوباره برمیگردم. الان هم میگویم اگر تقدیرش شهادت بوده، خدا را شکر که با شهادت از دنیا رفت.