استوری میلادحضرت علی اکبر(ع)

🌺 #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع) 💐شبه پیمبر ای علی اکبر 💐اکبر حیدر ای علی اکبر 🎙 #محمود_کریمی

میلاد باسعادت اشبه الناس به پیغمبر(ص) جوان رعنای آقا اباعبدالله الحسین( ع) حضرت علی اکبر (علیه السلام ) مبارک باد💐💐💐💐 روزت مبارک داداش محسن🌹 جوان های عزیز کانال روزتون مبارک ان شاالله به حق جوان کربلا عاقبت بخیر باشید🌺🌺🌺🌺 #ولادت_حضرت_علی_اکبر_(ع) #روزجوان #داداش_محسن

همینجوری ڪه داری توی فضای مجازی می چرخی ..👇 👈دو مرتبه بگو اَسْتَغْفِرُاللّهَ الَّذی لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ، اَلْحَیُّ الْقَیُّومُ، وَاَتُوبُ اِلَیْهِ دراین ماه پرثوابہ📿.☺️

غيرِ رويت هر چه بينم ، نورِ چشمم كم شود #صبح_بخیر #چهارشنبه_های_امام_رضایی

دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحب‌الزمان :)🌸.. #امام_زمان{عج‌اللّٰہ} : بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہ‌ام حضـرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد. |📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱| کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370』

خبر بدید به اهل دنیا😍😍😍

مثل اون شیشیه که در همهمه باد شکست ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست

سلام عزیزم، امشب تو مراسم روضه ، مصیبت حضرت علی اکبر رو خوندن. هر قسمتش رو ک میخوند،میدیدم شهادت داداش محسن هم همینجور بوده. میخوند: وقتی علی اکبر وداع میکرد خانومای حرم دورش جمع شده بودن و گریه میکردن و نمیخواستن این جوون رعنا بره. (یاد تصاویر کلیپ وداع و گریه شما افتادم) فرمودن: اجازه بدین علی اکبر بره ، او غرق خداس شما رو نمیبینه.( یاد عکس خداحافظیش و لبخندش افتادم و این جمله ک : علی اکبرتون داره میره). میخوند:دفه اول ک رف ب جنگ ، امام حسین( علیه السلام) دعا کرد: خدایا همونجور ک یوسف رو ب یعقوب برگردوندی، علی رو ب من برگردون! و علی اکبر از جنگ برگشت . (یاد داداش محسن افتادم ک دفه اول ک سوریه رف علت شهید نشدنش رو عدم رضایت قلبی مادر برا شهادتش میدونس و یهو بغض کردم واسه انتظار پدر برا برگشتن محسنش، درحالیکه مادر نمیدونس پسرشون سوریه رفته و بماند ک همسر داداش محسن لو نداد مسافرکوچولوشون تو راهه. چ صبری داشتین برا دین ک خدا پاداشی ب این عظمت نصیب شما کرد. تُعزّ مَن تَشاء ) علی اکبر تشنه و خسته شده بود ، امام حسین( علیه السلام ) ب پسر رعنا و خوش قد و قامتش فرمود: علی جان ، ب زودی از دس جدت رسول خدا آب مینوشی. و اجازه جنگ رو دادن. تشنگی زیاد، اسیری بین دشمن، اربا اربا شدن! (یاد دعا و نذر مادر افتادم ک وقتی دید پسر عزیزتر از جانش اسیر داعش شده ، براش آرزوی شهادت کرد .) سخت ترین قسمت مصیبت ، اونجا بود ک مولامون فرمود: علی جان، چن قدمی جلو چشم من راه برو .😭😭😭 آخه الذ لذایذ برا پدر همینه ک پسرش رشید و جوان بشه و سختترین غم، غم از دس دادن اون جَوونه.😭😭

امشب بیشتر از قبل متوجه شدم ک شهید حججی یه روضه مجسم بود و فقط اون لحظه از خدا خواسم بخاطر شهیدم نظر لطفی ب من داشته باشه ک عاقبت من هم ختم ب شهادت بشه. ما کربلا رو ندیدیم ولی یاران عاشورایی رو داریم از نزدیک میبینیم، چ توفیق بزرگی نصیبم شده ک یه شهید والامقام دس رو دلم گذاشته.💚 خدایا شکرررررت ، بابت عمری ک ب من دادی تا با شهید حججی آشنا بشم.