eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
56 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم‌المحسن: @Bisimchi_hojaji فروش‌کتاب‌سربلند: @Atfe_M84 #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحب‌الزمان :)🌸.. {عج‌اللّٰہ} : بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہ‌ام حضـرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد. |📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱| کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت‌آمدنی نیست رسیدنی است! باید آن قدر بدوی تابه آن‌برسی... اگر بنشینی تابیاید همه السابقــون می‌شوند می‌روندو تو جا می‌مانی...🌱 _حاج‌حسین‌یڪتا
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
_
و آرام آرام ... کنار بروید... مادرش دارد روانه میشود... با قد خمیده ... با پهلوی شکسته...
______🌱_________ پنج شنبه آمد و غم دوری آنهایی که کنارمان نیستند با نثار دسته گلی از فاتحه و صلوات🥀 یادی کنیم از آن ها و موجب شادی و آرامش شان باشیم روحشان شاد و یادشان گرامی🍂
جهت زیبا سازی تصویر زمینه های گوشیتون🙃🤍
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحب‌الزمان :)🌸.. {عج‌اللّٰہ} : بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہ‌ام حضـرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد. |📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱| کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحی که با نام تو آغاز شود... آن روز بخیر است🙃🤍
همیشه میگفت: واسه ڪی کار میکنے؟! میگفتم: امام حسیــن :) میگفت: پس،حرف‌هارو بیخیال!! کار خودت رو بڪن جوابش با امام‌حسین💚🍃
+ زیبایی رو کجا میتوان یافت؟! _ در چهره آنانکه از خدا حیا میکنند :)🌱
اگر خداوند،متاعِ وجود تو را خریدنی بیابد هرکجا که باشی و در هر زمان تو را با شهادت برمی‌گزیند...
_ 🕊🌿_ براےشهادت‌ورفتن‌تلاش‌نڪنید براےرضاے‌خداڪارڪنیدوبگویید: خداوندانه‌براےبهشت ونه‌براےشهادت... اگرتومارادرجهنمت‌بیندازے ولےازماراضی‌باشۍ براےماڪافۍست.... [عاشق‌فقط‌براے‌رضایت‌معشوق ‌زندگی‌میڪند . .💔] ♥️
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
•[🌹🌱]• برای رفاقت با بعضی‌ها باید دوید ؛ گاهی هم باید گذشت... از همان چیزهایی که کم‌کم او را از تو
•[🌹🌱]• ‏ز کدام رَه رسیدے؟ ز کدام در گذشتے؟ کہ ندیده دیده ناگَہ، بہ درون دل فِتادے :)!♥️✨ 🕊 ♥️ کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370
🔴 بهشت دنیا پس از ظهور 🌕 پیامبر صلی الله علیه وآله: وَ تَعِيشُ أُمَّتِي فِي زَمَانِهِ عَيْشاً لَمْ تَعِشْهُ قَبْلَ ذَلِكَ فِي زَمَانٍ قَطُّ. امّت من در زمان آن حضرت(مهدی عجل الله فرجه)، طوری زندگی می‌کنند که قبل از آن هرگز چنین زندگی نکرده باشند، و چنین خوشی ندیده باشند. 📗التشريف بالمنن، ج ۱، ص ۳۲۲ 🌕 امیرالمومنین صلوات الله علیه، در پایان خطبه طاووس پس از بیان و وصف زیبایی های بهشت آخرتی فرمودند: «اگر میدانستی خداوند چه چیزهایی را در بهشت برایت آماده کرده، هر آينه به جهت شوق رسيدن به آنها جان از تنت بيرون رود، و به جهت شتاب به رسيدن به آن منظره ‏ها، مجالست با من در این مجلس را رهاکرده، به گورستان خواهى رفت و از دنيا و آنچه در آن است چشم پوشيده منتظر رسيدن مرگ مى‌‏گردى»؛ حکومت صالحان نمونه‌ همان بهشت آخرتی است؛ اما در روی زمین! 『@Mohsendelha1370
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحب‌الزمان :)🌸.. {عج‌اللّٰہ} : بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہ‌ام حضـرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد. |📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱| کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370
و الصبح اذا تنفس (سوره تکویر: ۱۸) و قسم به صبح هنگامی که تنفس کند 🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای ناهار میهمان داشتیم. خانواده محسن دعوت بودند. صبح زود از خواب بیدار شده بودم. دوست داشتم برایشان سنگ تمام بگذارم. محسن میدانست اخلاقم را. با آداب و اصول خاص و با توجه به ریزه کاری ها وقت میگذاشتم تا همه چیز خوب و مقبول باشد.خودش هم مراعات حالم را میکرد. مرد خانه بود و اهل خانه. اهل خانه که میگویم یعنی اینکه به ریز و درشت کارها توجه داشت. با حضور و دقتش، دلگرمی و شوق مرا دو چندان میکرد. برایش مهم بود که از روزمرگی و کار در خانه خسته نشوم. وقتی میهمان دعوت میکردیم بدون اینکه من حرفی بزنم خودش دست به کار میشد. علی که به دنیا آمد توجه اش بیشتر شد یک پایش در آشپزخانه بود کنار من و یک پایش در اتاق پیش علی. می گفت میخواهم کمکت کنم. تو هم خسته میشوی. آن روز علی کلافه شده بود هر کاری میکردم آرام نمیشد. روی زمین بند نمی شد. میخواست با دل صبر به کارهایم برسم، بچه را از من گرفت. رفتم توی آشپزخانه. گوش هایم را تیز کردم، صدای علی نمی آمد. تعجب کردم. برگشتم به سالن. رفتم نگاهشان کنم تا مطمئن بشوم. علی ساکت و آرام شده بود. پدر پسری به هم زل زده بودند. جارو برقی را روشن کرد تا خانه را تمیز کند. برای علی هم صحبت میکرد. من هم از کار دست کشیدم و به تماشا ایستادم. از ذهنم عبور کرد که محسن من؛ تو بهترین هستی. بهترین همسر و بهترین پدر ..... برای شهادتش دعا کردم... گوشی را برداشتم تا آن لحظات برای علی همیشه به یادگار بماند. نوشته ی همسر