{☃❄️}
•
•
اگہبعضۍوقتا
حالِ قرآن خوندن نداری
وضو بگیر ؛ قرآن رو لمس کن
یکدفعه بیدارت میکند💡!
حاج اسماعیل دولابی🌿-!
#تلنگرانه
وَمَنْأَوْفَىبِعَهْدِهِمِنَاللَّهِ
چہکسیازخدابهعهدشوفادارتراست؟!
-توبه،۱۱۱
#دلتنگے_شهدایے 🌙✨
برخیز که غیر از تو مرا دادرسـے نیسـت...
گویی همه خوابند، کسے را به کسے نیست :)💔🍃
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#دلنوشته_هاے_یک_جامونده 🕊
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، امروز ۲۹ دی ششمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم «محمودرضا بیضایی» است. جوانی که در ۳۲ سالگی در سوریه و در راه دفاع از حریم اهل بیت (ع) به شهادت رسید.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
محمودرضا بیضایی متولد ۱۸ آذر ۱۳۶۰ بود؛ در خانوادهای با ریشههای مذهبی و دارای خاستگاه روحانیت در تبریز. وقتی دانشآموز دبیرستان بود به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی، مسجد چهارده معصوم شهرک پرواز تبریز درآمد. حضور مداوم و مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، نخستین بارقههای عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او شعلهور کرد.
در همین ایام بود که با رزمنده هنرمند، حاج بهزاد پروین قدس آشنا شد. آن روزها در تبریز هر کس که میخواست به جبهه و جنگ وصل شود، حتما گذارش به دفتر کوچک و جمعوجور حاج بهزاد میافتاد. کافی بود کمی شامهاش تیز باشد تا بوی خوش شهادت را از آن حوالی احساس کند و محمدرضا شامهاش تیز بود. این آشنایی، بعدها زمینهساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب و تصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد. دیدار و مصاحبه با خانواده شهدا، گردآوری خاطرات شهدا و جمعآوری کتابها و نشریات حوزه ادبیات دفاع مقدس از ثمرات همنشینی با حاج بهزاد بود.
محمودرضا ورزشکار بود به کاراته علاقه داشت و از ده سالگی رفته بود دنبال این ورزش سال ۱۳۷۲ به تیم استان آذربایجان شرقی رفت و در مسابقات چهارجانبه بینالمللی در تبریز قهرمان شد. به فوتبال هم علاقه داشت و به صورت حرفهای آن را دنبال میکرد تا اینکه به خاطر درس و مدرسه عطایش را به لقایش بخشید.
در سال ۱۳۷۸ دیپلم گرفت؛ دیپلم رشته علوم تجربی. رفت خدمت سربازی. دوره آموزش را در اردکان یزد گذراند و پس از آموزش، خدمتش را در پادگان الزهرا (س) نیروی هوایی سپاه پاسداران در تبریز ادامه داد. نقطه عطف زندگی محمودرضا، آشنایی با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب میشود. بعد از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق خانواده به ادامه تحصیل در دانشگاه، با انتخاب خود و با یقین کامل، عضویت در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب کرد. او در بهمن سال ۱۳۸۲ وارد دانشکده امام علی (ع) شد.
ورود به دانشکده افسری، عملا به معنی هجرتش از تبریز به تهران بود، با این هجرت، ادامه زندگی را در جهاد فی سبیلالله رقم زد. او در سپاه، نام مستعار «حسین نصرتی» را برای خود انتخاب کرد؛ نامی که به گفته خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولایش حسین بن علی (ع) و کنایه از لبیک به این ندا بود.
در شهریور ماه سال ۱۳۸۵ دوره افسری را به اتمام رساند و از دانشکده فارغالتحصیل شد و قدم در مسیری گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهریاش هیچ تزلزلی در پیمودن آن مسیر در او مشاهده نشد.
پرکاری و کم خوابی ویژگی اصلیاش بود؛ آن چنان که کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری به تصویب رسانده بود. به این ترتیب عملا کارش تعطیلی نداشت. معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد.
به دلیل علاقه فراوان به کارش، برای تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تبریز نبود، در ۲۵ اسفند سال ۱۳۸۷ مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) با همسری فاضل از خانوادهای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد. ثمره این ازدواج «کوثر» است متولد ۲۵ اسفند ۱۳۹۱.
عشق و علاقه وصف ناشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امام خمینی (ره) یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در او به وجود آورده بود، آن چنان که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن، شبانه روز تلاش و مجاهدت میکرد.
مطالعات دینی و سیاسیاش تعطیل نمیشد. به اخبار وقایع داخلی و خارجی، به ویژه تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد. تعصب آگاهانه و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. در ایام فتنه ۸۸ شب و روز آرام و قرار نداشت. تمام اخبار و وقایع فتنه را رصد میکرد و در معرکه دفاع سخت از انقلاب اسلامی در ایام فتنه، چندین بار جانش را به خطر انداخت. صاحب موضع بود و در بحثها به خوبی استدلال میکرد. میگفت این انقلاب تنها نقطه امید مستضعفان عالم است و هر گونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد میتواند جبهه مستضعفان و علاقهمندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت.
با زبان عربی و لهجههای عراقی و سوری آشنا بود و به همین خاطر با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباط تنگاتنگ داشت. به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزبالله و همین طور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آنها را میستود.
با آغاز جنگ سوریه از سال ۱۳۹۰ برای یاری جبهه مقاومت و دفاع از حریم آل الله، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزامهای داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود. در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنی واقعی کلمه زندگی «رزمنده» را داشت.
به خاطر تعلقی که از نوجوانی به جمعآوری و ثبت اسناد و مواریث دفاع مقدس داشت، در جبهه سوریه نیز به گردآوری اسناد جنگ همت گماشته بود هر بار که به ایران میآمد، آثاری از جنگ را به همراه داشت؛ از جمله تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که تکفیریها در صحنههای درگیری به جا مانده بود.
اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که در تاسوعای سال ۱۳۹۲ در منطقه «حجیره» برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س) انجام گرفت و منجر به پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیریها شد.
در آخرین اعزام خود در دی ماه ۱۳۹۲ به یکی از یاران نزدیکش اعلام کرد که این سفر او بیبازگشت است. از دو ماه پیش از اعزام، به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه در بعد از ظهر ۲۹ دی ۱۳۹۲ هم زمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار، در حالی که فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق را برعهده داشت. در اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد
در ادامه ۲ خاطره را از همرزمان شهید بیضایی در کتاب «تو شهید نمیشوی» که توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را مرور میکنیم.
من خجالت میکشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم
اسفند سال ۱۳۸۸ بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان آقا مهدی و آقا حمید باکری مراسمی برگزار شده بود. تهران بودم آن روزها. محمودرضا زنگ زد و گفت: «میآیی مراسم؟» گفتم: «میآیم. چطور؟» گفت: «حتما بیا. سخنران مراسم حاج قاسم است». مقابل تالار با هم قرار گذاشته بودیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. پیدایش کردم و با هم رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلیها پر بود و جا برای نشستن نبود. به زحمت روی لبه یکی از سکوها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو. در طول مراسم با محمودرضا مشغول صحبت بودیم. ولی حاج قاسم که آمد محمودرضا دیگر حرف نمیزد. من گوشی موبایلم را درآوردم و همان جا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم. محمودرضا تا آخر، همین طور توی سکوت بود و گوش میداد. وقتی حاج قاسم داشت حرفهایش را جمعبندی میکرد، محمودرضا یک مرتبه برگشت گفت: «حاج قاسم فرصت سر خاراندن هم ندارد. این کت و شلواری را که تنش هست میبینی؟ باور کن این را به زور قبول کرده که برای مراسم بپوشد و الا همین قدر هم وقت برای تلف کردن ندارد!»
موقع پایین آمدن از پلهها به محمودرضا گفتم: «نمیشود حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟» گفت: «من خجالت میکشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم؛ بس که چهرهاش خسته است.» پایین که آمدیم، موقع خداحافظی با دیالوگ مشهور سلحشور در فیلم آژانس شیشهای به او گفتم: «این شما، اینم مربیتون!» دلخور شدم که قبول نکرد برویم حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. محمودرضا خودش هم همین طور بود؛ همیشه خسته. پرکار بود و به پرکاری اعتقاد داشت. میگفت: «من یک بار در حضور حاج قاسم برای عدهای حرف میزدم. گفتم من این طور فهمیدهام که خداوند شهادت را به کسانی میدهد که پر کار هستند و شهدای ما در جنگ این طور بودهاند. حاج قاسم حرفم را تایید کرد و گفت: بله همین بود».
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
حکایت یک جمله ناب ۳۲ روز قبل از شهادت
چند هفته بعد از شهادتش، یکی از همسنگرهایش جملهای را به زبان عربی برایم پیامک کرد که اولش نوشته بود: «این سخنی از محمودرضاست.» جمله این بود: «إذا کانَ المُنادِی زینب (س) فأهلا بِالشَهادة.» یعنی اگر دعوت کننده زینب (س) است، پس سلام بر شهادت.
چیزی در جواب آن بزرگوار نوشتم که در دو دقیقه بعد خودش تماس گرفت. از او پرسیدم: «این حرف را محمودرضا کجا زده؟» گفت: «آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس برگزار کردیم، این جمله را اول کلاس روی تخته سیاه نوشت. من هم آن را توی دفتر یادداشت کردم.» تاریخ کلاس را پرسیدم، گفت: «۲۷ آذر بود.» حساب کردم، ۳۲ روز قبل از شهادتش بود.
#پیامشما
رزق شهدایی لطفا🥺🥺❤یه چند تایی باشه هاااا تکان دهنم باشه
سلام علیکم بزرگوار سهم شما
هیچگاه ندیدیم کہ احمد در کوچه و خیابان
چیزی بخورد؛ مےترسید کسی کہ مشکل مالی
دارد ببیند و ناراحت شود!
#شهیداحمدعلینیری✨
#رزق_شهدایی
"♥️🕊"
همیشهمیگفت:
بعدازتوکلبهخداوند
توکلبهحضراتمعصومین
خصوصاحضرتزهرا(سلاماللّٰـہعلیها)
حلالمشکلاتهست🖤🖇
|شهیدابراهیمهادی
#رزق_شهدایی
#پیام_شما
سلام میشه لطف کنید یک رزق شهدایی برام بردارید؟ سپاسگزارم
سلام چشم
#شهید_حمید_رستمی
#رزق_شهدایی
به پهلوی شکسته ی فاطمه زهرا «س»
قسم تان میدهم که حجاب را ، حجاب را ، حجاب را رعایت کنید .
#پیام_شما
سلام بزرگوار اگه میشه لطف کنید یه رزق ..شهدایی ..به بنده بدید
🌸🍃
هرگاه که نمازت
قضا شد و نخواندی
در این فکر نباش که
وقت نماز خواندن نیافتی...
بلکه!
فکر کن چه گناهی را
مرتکب شدی که خداوند نخواست
در مقابلش بایستی!🙂⁉️
#شهیدانه
#شهیدنویدصفری🕊
#رزق_شهدایی
#پیام_شما
سلام بیزحمت ی رزق شهدایی به من بدین
سلام بفرمایید
#تلنگرانه
#شهیدجهادمغنیه
#رزق_شهدایی
امام زمانت را یاری کن
و خودت را به گونه ای آماده کن
که یاری کننده امام زمان باشی🙂💚
#پیام_شما
سلام میشه برام یک رزق الهی بردارید
سلام خدمت شما
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً . (النساء، آیه ۵۸) .
همانا خداوند فرمانتان مى دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید و هرگاه میان مردم داورى کردید، به عدل حکم کنید. چه نیک است آنچه که خداوند شما را بدان پند مى دهد. بى گمان خداوند شنواى بیناست.موعظه ى خوب، آن است که علاوه بر پندهاى اخلاقى ، به مسائل اجتماعى و قضایى هم توجّه کند
#رزق_الهی
#پیام_شما
سلام ببخشید شما رمان داخل کانال نمیگذارید
سلام علیکم بله یه مدت قرار میدادیمـ
چشم باز هم شروع میکنیم...
حمایتی دارید؟ @reyhaneh_scarf_213
سلام من هم کانالم برای داداش محسنه @hskbns حمایت ویژه
#پیام_شما
#حمایتی
ایتماموصیتحاجقاسم
دوسـتتدارم🙂′❤️›
#حاجی••💕
#یــوحـنـٰآ••💕
#پیام_شما
سلام خسته نباشید ...من یکی از نوکرای امام حسین و گدای حضرت زهرا و از دوس داران شهید حججی هستم میخواسم در قسمت ادمینی کانال اگر مایل باشید همرا هیتون کنم ..اخه کلا کلیپ و یا عکش نوشته یامتن خودم زیاد درمورد شهید حججی انجام میدم خواستم باهاتون به اشتراک بزارم ممنون
__سلام بله بفرمایید
https://eitaa.com/Refaghat_ta_shahadat_70
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنـده بـࢪگـشـتـن ز ڪوی یـاࢪ
شـࢪط عـشـــق نـیـسـت
عـاشـقِ دلـداده آن بـاشـد
ڪہ از ڪوی حـبـیـب
تـن بہ خـاڪ و سـࢪ جـدا
سـوی مـحـبــوبـش ࢪود
__
(اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ )
__
#شهید_محسݩ_حججی 🕊
#علی_حججی 🌷
#نماهنگ_شهدایی 🎥
#لطفا_لوگو_حذف_نشه 🖇