30.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
آن زمان که "آفتاب روز"
آرامش صبح را در هم میشکند
در مه صبحگاهی بال بگشا...
دست جهان را در دستهایت
بفشار و "گل لبخند" بر لبان
بنشان چه با شکوه است زنده بودن...
▣
منتظر نمون،
زمانی مناسب تر از اکنون وجود نداره.
♨️از همین نقطه ای که ایستاده ای و با همین امکاناتی که در اختیار داری، شروع کن...
🌿همین طور که پیش می روی، امکانات بهتر و مناسب تر را پیدا می کنی ...😊
#انگیزشی
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍ دستنوشته یک جراح چشمپزشک
🖌 از خوزستان آمده بود ، سلام كرد و پشت اسليت نشست ، جواب سلامش را گفتم و به معاينه مشغول شدم. ديد چشم چپش در حد درک نور، كاتاراكتی بسيار پيشرفته!
❓سن ات چقدره؟ چه مدتيه چشمت اینجوری شده؟
🔹 ١٦ سالمه ، از بچگی ديابت داشتم ، چند ماهيه كه كلا نمیبينم.
🖌 به جوان همراهش كه ده سالی بزرگتر از او بود رو كردم :
❓چرا اينقدر دير؟
🔹 سرش را پايين انداخت : حالا ميشه كاری براش كرد؟
🖌 عملش ميكنم ، موفقيت در درمان بستگی به وضعيت شبكيه دارد ، زودتر آورده بوديد شانس موفقيت بيشتر بود.
🖌 نگاهی حسرت بار به پسرک كرد و نگاهی به پذيرشي كه برايش مينوشتم ، سوالش را از چشمان نگرانش خواندم.
🔹 پذيرشش را برای بيمارستان دولتی نوشتم ، هزينه زيادی ندارد نگران نباشيد.
🔹 انگار دنيا را به او داده باشند، خدا خيرت بده آقای دكتر
🔹 فقط عمل ايشان خاص است و بايد برای عمل رضايت مخصوص بدهيد ، خودش و ولی او...
✍ غير از من كسی همراهش نيست.
🖌 خواستم بپرسم نسبت شما؟ چشمم به پسرک افتاد كه با پشت آستين اشكش را پاک ميكرد ، نپرسيدم.
🖌 پسرک را برای ريختن قطره و آماده شدن جهت معاينات تكميلی به اتاق مجاور فرستادم تا با خيال راحت پاسخ سوالات و فضولی های گل كرده ام را بجويم.
🖌 عمل شروع درمان است ، بخاطر ديابتش بايد تحت نظر باشد و كارهای لازم روی شبكيه انجام شود ، چرا اينقدر دير مراجعه كرديد؟ پدر و مادرش؟ نسبت شما با او؟
🖌 اين پسر در فقر مطلق است ، پدرش به سختی توان سير كردن شكم فرزندانش را دارد... نسبت قومی با او ندارم ، چند روزی مرخصی گرفتم تا پی درمان او باشم...
❓هزينه اش؟!
✍ با خودم!
🖌 بر دلم تحسين همت بلند اين جوان بود و بر دستانم شرمی كه قلم را روی برگ پذيرش به حركت درآورد "رايگان"
🖌 فردا روز عمل شد و از اقبال خوبش لنز مرغوبی كه از قبل داشتيم و مناسبش بود در چشمش گذاشتم. ذهنم مشغول او بود و فكرم در گروی روح بزرگ انسانهايی گمنام و امروز عصر كه پانسمان از چشمش برميدارم...
🖌 پانسمان را برداشتم ، آرام و با ترس چشمانش را باز كرد سری در اتاق گردانيد و بعد آن نگاهی به من و نگاهی به جوان همراهش : آقا داريم میبينيم ، آقا داريم میبينيم.
🖌 اشک آقا معلم سرازير شد ، با سر و چشم نگاهی به سقف انداخت و زير لب گفت خدايا شكرت ، پسرک را بغل كرد و سرش را بوسيد.
🌷 خدا معلمش را سر راه او گذاشته بود تا منجی چشمش باشد
✍️ دكتر سيد محمد ميرهاشمی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻استاد رفیعی
🔻فقط دو روز دیگه زندهای، چیکار میکنی؟
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
26.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مقتدای مسلمین
روایت تجربهگر از امام جماعت نمازی که در برزخ خوانده شد
#زندگی_پس_از_زندگی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به خاطر فرزندان
تجربهگری که بهخاطر فرزندانش بازگردانده شد
#زندگی_پس_از_زندگی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
جوانی تعریف می کرد: با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت.
از هم جدا شدیم.
شب به تخت خوابم رفتم.
ولی اندوه، تمام وجودم را فرا گرفته بود...
مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم، چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم...
روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را از جیبم درآوردم...
پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم.
در آن نوشتم:
شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است.
آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟
به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست...
پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی
ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام دادهام.
وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم.
اشک از چشمانم سرازیر شد...
یک روز پدرتان از این دنیا می رود، قبل از این که او را از دست دهید به او نزدیک شوید،
اگر هم از دنیا رفته است یادش را گرامی دارید و بر او رحمت و درود بفرستید.
💐 هدیه به ارواح رفتگانمان ، پدران و مادران مرحوم همه اعضاء و روح پدر حقیر بخوانیم #فاتحه مع #الصلوات
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
🖤امام زمان در کنار مرقد عمه اش
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم حاج محمد رضا سقا زاده که یکی از وعاظ توانمند بود، نقل می کند: روزی به محضر یکی از علمای بزرگ و مجتهد مقدس و مهذب، حاج ملاعلی همدانی مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زینب (س) جویا شدم، او در جوابم فرمود:
«روزی مرحوم آیت ا... العظمی آقا ضیاء عراقی (که از محققین و مراجع تقلید بود) فرمودند: شخصی شیعه مذهب از شیعیان قطیف عربستان به قصد زیارت امام رضا (ع) عازم ایران می گردد او در راه پول خود را گم می کند.
حیران و سرگردان می ماند و برای رفع مشکل متوسل به حضرت بقیه ا. .. امام زمان (عج) می گردد. در همان حال سید نورانی را می بیند که به اومبلغی مرحمت کرده و می گوید: این مبلغ تو را به سامره می رساند.
چون به آن شهر رسیدی، پیش وکیل ما حاج میرزا حسن شیرازی می روی و به او می گویی: سید مهدی می گوید آن قدر پول از طرف من به تو بدهد که تو را به مشهد برساند و مشکل مالی ات را برطرف سازد اگر او نشانه خواست، به او بگو: امسال در فصل تابستان، شما با حاج ملا علی کنی طهرانی، در شام در حرم عمه ام مشرف بودید، ازدحام جمعیت باعث شده بود که حرم عمه ام کثیف گردد و آشغال ریخته شود شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب کردی و حاج ملا علی کنی نیز آن اشغال ها را بیرون می ریخت و من در کنار شما بودم!
شیعه قطیفی می گوید: چون به سامرا رسیدم و به خدمت مرحوم شیرازی شرفیاب شدم جریان را به عرض او رساندم.
بی اختیار در حالی که اشک شوق می ریخت، دست در گردنم افکند و چشمهایم را بوسید و تبریک گفت و مبالغی را برایم مرحمت کرد. چون به تهران آمدم خدمت حاج آقا کنی رسیدم و آن جریان را برای او نیز تعریف نمودم. او تصدیق کرد، ولی بسیار متاثر گشت که ای کاش این نمایندگی و افتخار نصیب او می شد.
📚منبع : عباس عزیزی، 200 داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب( س)، صفحه 174 و 175
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
☘ برطرف شدن مشکلات به رضایت والدین
✍ آقای سید صادق شمس الدینی نقل کردند : یک روز که خدمت آقای مجتهدی(ره) بودم به ایشان عرض کردم : یکی از دوستانم که مرد بسیار خوب و با تقوایی است ، دائماً در زندگی خود مشکل پیدا می کند و کارهایش گره میخورد و هر چه به ذوات مقدس اهل بیت (علیهم السلام) متوسل میشود ، نتیجه ای نمیگیرد ، آقای مجتهدی(ره) بعد از چند دقیقه فرمودند :
☘ آقای سید صادق ، پدر دوست شما که هم اکنون در قید حیات نیست ، از او رضایت ندارد و این مشکلاتی که در زندگی دوست شماست از نارضایتی پدرش سرچشمه میگیرد ، آقای شمس الدینی میگفتند : همانجا با خود نیت کردم که به نیابت پدر دوستم ، عمل خیری انجام دهم ، هنوز چند لحظه از انعقاد این نیت درونی نگذشته بود که آقای مجتهدی(ره) فرمودند :
☘ دیدم پدر دوستتان لبخندی زده و از پسرش راضی شد و بعد از آن، مشکلات دوستم یکی پس از دیگری برطرف گشت و زندگی او سامان یافت.
📖 لاله ای از ملکوت ، ص۲۰۵
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این شب زمستونی🧡🌙
دعا میڪنم
🌙شبتون پر امید
❤️عشقتون خدا
✨زندگیتون پویا
❤️و لحظہ هاتون پر از آرامش باشہ.
❤️زندگیتون پر از آدمهای خوب
❤️و امضاء خدا پای تک تک آرزوهاتون
شبتون بخیر 🌙🌟
💚 @Mojezeh_Elaahi
.