هدایت شده از {نفوذی|𝐩𝐞𝐧𝐞𝐭𝐫𝐚𝐭𝐢𝐧𝐠}
https://daigo.ir/secret/7263580537
سلامممم
اعضای جدید خوش اومدید🦦
حالتون خوبه؟!
هدایت شده از {نفوذی|𝐩𝐞𝐧𝐞𝐭𝐫𝐚𝐭𝐢𝐧𝐠}
کیا انیستاگرام دارن؟!
هرکی میخواد منو فالو کنه بپره پیوی سریع:
پیویم:
@mollayi110
قشنگیات ✨🍂✨
گاهی باید رها کرد
و ایستادبه تماشا
شاید در سرازیری که تو داری می روی بر زلال آبی فرود آیی
که سنگ دانه های طلا در بسترش برایت فراهم شده باشند...
🦋🦋
#قشنگیات
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴هشدار سید هاشم الحیدری، به وسطبازهای سیاسی: ما وسط نداریم که کسی در آن نقطه بایستد.
✌️✌️❌❌☝️☝️
🌹دلنوشته دختر شهید رئیسی
امروز داشتیم یک دسته از داروها را جابجا میکردیم. مامان گفتند ببین روی این کرمها چی نوشته بلند خواندم کرم ترک پا، کرم ....، ...
دلم تکان خورد دیدم مامان زیر دستهایشان بیصدا گریه میکنند.
مدت زیادی بود که بهخاطر سفرهای زیاد و پشتهم و سفر با ماشین تو جادههای سخت زانوهای بابا دردهای زیادی داشت. گاهی حتی نشستن در نماز براشون سخت میشد. به زحمت نماز میخواندند.💔
این هفتههای قبل از شهادت درد پا اذیت میکرد. یک دکتری آمده بود چسب درد زده بود. نمیدونم چسب درد رو بد زده بود، چسب بد بود یا پوست حاجآقا خیلی حساس بود که اطرافش پر از تاول شده بود. کار به اورژانس و پانسمان و...کشید. من با شنیدن این خبر خیلی بهم ریختم. از تصور دردی که میکشند خیلی اذیت بودیم. حساسیت فصلی پوستی هم اضافه شده بود. پاشنه پاشون ترک میزد. این همه کرم برای همان بود.
وقتی میرفتند تبریز هنوز پاشون پانسمان داشت. پوست حساس لطیف و پانسمان و تاولها همه در چند ثانیه سوخت.
بعدترها فهمیدیم بخشی از پای ایشان در ورزقان جامانده بود و دوستانمان همانجا به خاک سپردهاند.💔
پیکر اربا اربا سهم روضههای
شب هشتم محرم بود برای حاجآقا....
ما را بخرد کاش
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
#شهید_عزیزم ❤️
گــمنامـے را انتخاب کردهای
کـھ قید زمان و مکانـے در کار نباشد..
تا دلھا را هر کجا کھ باشند گــــرد
خودجمع کنے❤️
#شهید_ابراهیم_هادی
مادر شهید معماریان به من میگفت که رفتم تو اتاق خواب پسرم گفتم مامان چیکار داری؟ گفت میخوام ساکم رو امشب تو ببندی، گفتم مامان برای چی؟ گفت برای این که این آخرین جبهه است که میرم. دیگه برنمیگردم. گفتم مامان زبونت رو گاز بگیر. این همه جبهه رفتی اومدی بازم میری میای، گفت نه مامان این آخرین جبهه است. آقای یکتا صبح اومدم آب بریزیم پشت سرش دیدم دلم داره دنبالش میره. گفتم مالی که در راه خدا دادم، نباید دلم باهاش باشه. آب رو دادم به همسایه ریخت... رسید سر کوچه به این تیر چراغ برق سر کوچه که الان خورده کوچه شهید معماریان، وایساد یه نگاهی به من کرد گفت مامان قد و بالام رو ببین که دیگه تا قیامت منو نمیبینی...
#شهید_محمد_معماریان