eitaa logo
مخاطب خاص خداست❤
306 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
🌸آرامش‌نه‌عاشق‌بودن‌است نه‌گرفتن‌دستهایی‌ که‌رهاست‌میکند آرامش حضور خـُـ❤️ــداستـ‌ وقتی‌دراوج‌نبودن‌ها‌نابودت‌نمی‌کند.. ❄️أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج❄ 👤خادم ڪانال:اگربرای‌خداست‌بگذارگمنام‌بمانم
مشاهده در ایتا
دانلود
امام مهربانم . . . بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی ای نعمت‌ خاصّ خدا سلام ؛ به قَلبَت سلام ؛ به چَشمَت سلام ؛ به رنج و به بغض و به صبرت سلام اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج صبحت بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📍رابطه بین توسل و استجابت دعا ✍توسل در حقيقت دعايى است كه پشتوانه مضاعف دارد. خدا ضمانت فرموده ‏كه ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم؛ دعا كنيد تا مستجاب كنم. اين یک ضمانت است، اما وقتى ما دعا مى‏ كنيم و به پيغمبر اكرم و ائمه اطهار متوسل مى‏ شويم، أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، پيغمبر اكرم‌ به‌خاطر اين توسل و درخواستى كه از ایشان مى‏ كنيم براى ما دعا مى‏ كنند چون حسن ظن ما اين است كه پيغمبر اكرم و ائمه اطهار، اكرم از اين هستند كه كسى در خانه ‏شان به گدايى برود و به او توجه نكنند. 💢ما وقتى به آن‌ها توجه و تمسك پيدا مى‏ كنيم آن‌ها هم براى ما دعا خواهند كرد. اين است كه از راه توسل، دعايى می‌کنیم که پشتوانه مضاعف دارد؛ هم وعده الهى دارد كه ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم و هم وعده استجابت دعاى پيغمبر‌ را دارد كه ایشان مستجاب الدعوة هستند. 👈 اگر دعاهاى ما براى استجابت، شرط و شروطى دارد ولى دعاى پيغمبر و امام كه ديگر شرط و شروط ندارد و لذا وقتى به این بزرگواران متوسل مى‏ شويم دعاى خودمان را با يك پشتوانه مهم‌تری تقويت مى‏ كنيم. توسلاتى كه حتى به امامزاده‌ها، به اولياء خدا و به بندگان صالح مى ‏شود همه این‌ها براى اين است كه آن دعايى كه ما پيش خدا داريم يك دعاکننده ديگرى هم پيدا كند.
💌 ماشین امتحان رانندگی
📍رابطه بین توسل و استجابت دعا ✍توسل در حقيقت دعايى است كه پشتوانه مضاعف دارد. خدا ضمانت فرموده ‏كه ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم؛ دعا كنيد تا مستجاب كنم. اين یک ضمانت است، اما وقتى ما دعا مى‏ كنيم و به پيغمبر اكرم و ائمه اطهار متوسل مى‏ شويم، أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، پيغمبر اكرم‌ به‌خاطر اين توسل و درخواستى كه از ایشان مى‏ كنيم براى ما دعا مى‏ كنند چون حسن ظن ما اين است كه پيغمبر اكرم و ائمه اطهار، اكرم از اين هستند كه كسى در خانه ‏شان به گدايى برود و به او توجه نكنند. 💢ما وقتى به آن‌ها توجه و تمسك پيدا مى‏ كنيم آن‌ها هم براى ما دعا خواهند كرد. اين است كه از راه توسل، دعايى می‌کنیم که پشتوانه مضاعف دارد؛ هم وعده الهى دارد كه ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم و هم وعده استجابت دعاى پيغمبر‌ را دارد كه ایشان مستجاب الدعوة هستند. 👈 اگر دعاهاى ما براى استجابت، شرط و شروطى دارد ولى دعاى پيغمبر و امام كه ديگر شرط و شروط ندارد و لذا وقتى به این بزرگواران متوسل مى‏ شويم دعاى خودمان را با يك پشتوانه مهم‌تری تقويت مى‏ كنيم. توسلاتى كه حتى به امامزاده‌ها، به اولياء خدا و به بندگان صالح مى ‏شود همه این‌ها براى اين است كه آن دعايى كه ما پيش خدا داريم يك دعاکننده ديگرى هم پيدا كند.
10.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دارن روی نسل شیعه کار میکنن ! با خوراکی ... با سبک زندگی... با ... اونوقت ما هنوز خوابیم..!:( دشمن بیکار نیست،سقوط ۴۵۰ درصدی ایرانی ها :
🌷🌷🌷🌷🌷 "فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست. باید زندگیمان، حرفمان، نگاهمان، لقمه هایمان، رفاقتمان بوی شهدا را بدهد." ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
*═✧❁﷽❁✧═* همه جا خوردن ... دایی برگشت به شوخی گفت ... - مادر من ... خودکشی حرامه ... مخصوصا اینطوری ... ما می خوایم حالا حالاها سایه ات روی سرمون باشه😊 ... بی بی پرید وسط حرفش ... - دست دائم الوضوی پسرم بهش خورده ... چه غذایی بهتر از این ... منم که عاشق😍 خورشت کدو ... و مادرم با تردید برای مادربزرگ غذا کشید ... زن دایی ابراهیم... دومین نفری بود که بعد از من ... دستش رفت سمت خورشت ... - به به ... آسیه خانم ... ماشاء الله پسرت عجب دست پختی داره ... اصلا بهش نمی اومد اینقدر کاری باشه😋 ... دلم ❤️قرص شده بود ... اون فکر و حس ... خطوات شیطان نبود ... من خوشحال از این اتفاق ... و مادرم با حالت معناداری بهم نگاه 👀می کرد ... موقع جمع کردن سفره، من رو کشید کنار ... - مهران ... پسرم ... نگهداری از آدمی توی شرایط بی بی ... فقط درست کردن غذا نیست ... این یه مریضی🤒 ساده نیست... بزرگ تر از تو زیر این کار، کمر خم می کنن ... - منم تنها نیستم ... یه نفر باید دائم کنار بی بی باشه که تنها نباشه ... و اگر کاری داشت واسش انجام بده ... و الا خاله معصومه و دایی محسن هستن ... فقط یه مراقب 24 ساعته می خوان ... و توی دلم ❤️گفتم ... - مهمتر از همه ... خدا هست ... - این کار اصلا به این راحتی نیست ... تو هنوز متوجه عمق ماجرا نیستی ... گذشته از اینها تو مدرسه🏦 داری ... این رو گفت و رفت ... اما من یه قدم 👣به هدفم نزدیک تر شده بودم ... هر چند ... هنوز راه سختی در پیش بود ... - خدایا ... اگر رضای تو و صلاح من ... به موندن منه ... من همه تلاشم💪 رو می کنم ... اما خودت نگهم دار ... من دلم نمی خواد این ماه های آخر ... از بی بی جدا شم ... نیمه های مرداد نزدیک بود ... و هر چی جلوتر می رفتیم ... استیصال جمع بیشتر می شد ... هر کی سعی می کرد یه طوری وقتش رو خالی یا تنظیم کنه ... شرایطش یه طوری تغییر می کرد و گره توی کارش می افتاد ... استیصال به حدی شده بود ... که بدون حرف زدن مجدد من... مادرم، خودش به پیشنهادم فکر🤔 کرد ... رفت حرم ... و وقتی برگشت موضوع رو با پدرم و بقیه مطرح کرد ... همه مخالفت کردن ... - یه بچه 👦پسر ... که امسال میره کلاس اول دبیرستان ... تنها ... توی یه شهر دیگه ... دور از پدر و مادرش🧕 و سرپرست... تازه مراقب یه بیمار رو به موت ... با اون وضعیت باشه؟ ... از چشم های مادرم مشخص بود ... تمام اون حرف ها رو قبول داره ... اما بین زمین🌖 و آسمون ... دلش به جواب استخاره خوش بود ... و پدرم ... نمی دونم این بار ... دشمنی همیشگیش بود ومی خواست از شرم خلاص شه ... یا ... محکم ایستاد ... - مهران بچه نیست ... دویست نفر آدم رو هم بسپاری بهش... مدیریت شون می کنه ... خیال تون از اینهاش راحت باشه ... و در نهایت ... در بین شک و مخالفت ها ... خودش باهام برگشت ... فقط من و پدرم 👨‍🦰... برگشتم و ساکم 💼رو جمع کردیم ... و هر چیز دیگه ای که فکر می کردم توی این مدت ...ممکنه به دردم بخوره ... پرونده ام رو هم به هزار مکافات از مدرسه گرفتیم ... دایی محسن هم توی اون فاصله ... با مدیر دبیرستانی که پسرهای خاله معصومه حرف زده بود ... اول کار، مدیر حاضر به ثبت نام من نبود ... با وجود اینکه معدل کارنامه ام 19/5 شده بود ... یه بچه بی سرپرست ... ده دقیقه ای⏰ که با هم حرف زدیم ... با لبخند از جاش بلند شد و موقع خداحافظی باهام دست داد ... - پسرم ... فقط مراقب باش از درس عقب نیوفتی ... شهریور از راه رسید ... دو روز به تولد 📆15 سالگی من ... پسر دایی محسن ... دو هفته ای زودتر به دنیا🌍 اومد ... و مادربزرگ، آخرین نوه اش رو دید ... مادرم با اشک رفت ... اشک هاش دلم رو می لرزوند ... اما ایمان داشتم کاری که می کنم درسته ... و رضا و تایید خدا روشه ... و همین، برای من کافی بود👌 ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا