eitaa logo
مناجات با خدا
34.5هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
12 فایل
يَا إِلَهِى وَرَبِّى وَسَيِّدِى وَمَوْلَاىَ لِأَىِّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو اینجا باهم‌جمع شدیم تا با اذکار ویاد خدا بر مشکلات پیروز بشویم و یاد بگیریم چگونه صبر کنیم. تبلیغات ارزان eitaa.com/joinchat/2536768366Cd58e82bd72 @Khatm_quran
مشاهده در ایتا
دانلود
💢نماز روز پنج شنبه از صبح تا غروب آفتاب هر زمان که امکان آن بود میتوان این نماز را خواند. 💢نماز حاجت روز پنج شنبه از ۴ رکعت( دو نماز دو رکعتی: یعنی یک نماز دو رکعتی خوانده و تشهد و سلام را بگوییم سپس دو رکعت بعدی را بخوانیم و بعد تشهد و سلام و …) تشکیل شده است. 💢در رکعت اول پس از خواندن حمد ، ۱۱ بار سوره توحید 💢در رکعت دوم پس از خواندن حمد ، ۲۱ بار سوره توحید 💢در رکعت سوم پس از خواندن حمد ، ۳۱ بار سوره توحید 💢در رکعت چهارم پس از خواندن حمد ، ۴۱ بار سوره توحید سپس پس از خواندن تشهد و سلام ، 💢۵۱ سوره توحید سپس ۵۱ بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» در نهایت به سجده رفته و ۱۰۰ بار « یا الله » بگوید بعد گفتن اذکار هرچه میخواهد از خداوند طلب نماید. » •••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ @Monajat_ba_khoda
برای ازدواج ابتدا از روز پنجشنبه شروع کند ٢۵روز روزی یک مرتبه سوره یوسف را بخواند و در روز بیست و پنجم هنگام خواندن هرجا به موضع اسم حضرت یوسف رسید این اسما را بخواند : یاعزیز یا رحمن یارحیم و یا کریم یا خبیر یا دلیل یا علیم یا کافی یا اول یا آخر یا ظاهر یا باطن یا حی یا قیوم یا ذی الجلال و الاکرام یا مالک یا قدوس یا یا غفور یا شکور یااحد یا صمد یا فرد یا وتر یا وفی اِقْضِ حاجاتی واصَلَ الی مرادی بحق محمد و آله و صلی الله علی محمد و آل محمد در تمام بیست و پنج روز را رعایت کند. » •••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ @Monajat_ba_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱چهل سال گمنامی🌱 🌷شهید ابراهیم هادی می خواست گمنام زندگی کند، اما امروز در تمام آفاق فرهنگی مجموعه انقلابی کشور اسمش پیچیده است. (مقام معظم رهبری) ❤️ابراهیم جان، چهل سال است که خواستی گمنام بمانی و حتی یک وجب از خاک زمین را اشغال نکنی، دعایت مستجاب شد، اما ... 🍃خدای تو تقدیر دیگری برایت نوشت بعد از سالها نام و یاد تو بر سر زبان ها افتاد و هزاران نفر با خواندن سرگذشت تو، عاشق زندگی و خدای تو شدند. تو گمنامی خواستی اما خدا برایت خوش نامی را انتخاب کرد... 🍃 🌸 🕊🥀 ✨ 🌺شهید بیست وششم🦋یک مرتبه سوره حمد وسه مرتبه سوره توحید هدیه به روح شهید ابراهیم هادی خداوند در سورة بقره ميفرمايد: وَلاَتَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ َتُ بَلْ أَحْيَآءٌ وَ لَـَكِن لآتَشْعُرُون و به آنها كه در راه خدا كشته ميشوند، مرده نگوييد! بلكه آنان زندهاند ولي شما نميفهميد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻ختم ایه الکرسی 🔻متوسل میشویم به ایه الکرسی ♦️هفت مرتبه ایه الکرسی و هفت مرتبه صلوات
814.4K
خاطره همرزم شهیدابراهیم باقرزاده صلوات هدیه به روح این شهید عزیز
خواب ها و پیام ها به بانو ملیکا مادر امام زمان نرگس خاتون گرچه «ملیکا» با آن طینت پاکی که داشت، خواستار چنین ازدواجی با چنان افرادی نبود، و آرزوی رفتن به خانه ای که پر از صفا و معنویت و خداپرستی باشد می‌کرد، اما دو حادثه ای که رخ داد، او را نیز غرق در تفکر کرد. با خود می‌گفت: «سرنوشت من چه خواهد شد، سرانجام کجا خواهم رفت؟ خدایا به من کمک کن و مرا نجات بده…» او همچنان فکر می‌کرد و اندوهگین بود تا اینکه در شب، خوابش برد، در عالم خواب دید، جدش شمعون همراه حضرت مسیح و یاران مخصوص حضرت مسیح وارد کاخ شدند، ناگهان منبری بسیار با شکوه به جای تخت امپراطور گذاشته شد، سپس دید دوازده نفر که مردانی بسیار خوش سیما و نورانی و زیبا بودند وارد کاخ شدند، در عالم خواب به ملیکا گفته شد: اینها که وارد شدند، پیامبر اسلام صلی الله و امام علی و امام حسن و امام حسین، امام سجاد،امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام هستند… ناگهان مشاهده کرد که پیامبر اسلام رو به حضرت مسیح کرد و فرمود: ما به اینجا آمده‌ایم تا «ملیکا » را از شمعون برای فرزندم «حسن عسکری» خواستگاری کنیم. شمعون از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد. آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبه عقد را خواند و «ملیکا» را به عقد امام حسن عسکری (ع) در آورد، و سپس حضرت مسیح و شمعون و یاران حضرت مسیح به این عقد گواهی دادند. «ملیکا» می‌گوید‌: از خواب بیدارشدم ولی ماجرای خواب را به هیچ کس و حتی جدم امپراطور روم نگفتم، تا مبادا به من آسیبی برسانند، ولی شب و روز در فکر این خواب عجیب بودم، و با خود می گفتم من در اینجا، و امام حسن عسکری (ع) در شهری بسیار دور از اینجا، چگونه به خانه او راه می‌یابم، محبت امام حسن عسکری (ع)، سراسر دلم را گرفته بود تنها به او می اندیشیدم تا اینکه بیمار و رنجور شدم، تمام پزشکان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه آنها بی‌نتیجه ماند، چرا که بیماری من، بیماری جسمی نبود! تا با معالجه آنها، خوب شوم. روزی پدرم که از من ناامید شده بود، به من گفت: آیا هیچ آروزیی داری تا آن را برآورم،‌ گفتم‌: آرزویم این است که به زندانیان مسلمان که در جنگ، اسیر و دستگیر شده اند سخت نگیرید و آنها را از شکنجه، معاف دارید و آنها را آزاد کنید. پدرم خواسته مرا برآورد و مجازات و شکنجه بعضی را بخشید، و آنها را آزاد کرد. بسیار خوشحال شدم، از آن به بعد روز به روز حالم بهتر می‌شد، چهارده شب از این جریان گذشت، شبی در خواب دیدم فاطمه زهرا (س) ، همراه حضرت مریم (س) و بانوان دیگر نزد من آمدند، حضرت مریم به من گفت که این بانو، مادر همسر تو است. بی اختیار به یاد امام حسن عسکری (ع) افتادم، و قلبم فرو ریخت و به حضرت فاطمه (س) عرض کردم: از حسن عسکری گله دارم که سری به من نمی زند دیگر گریه امانم نداد، زار زار گریستم. فاطمه (س) فرمود: اگر می‌خواهی خدا و حضرت مسیح از تو خشنود شوند، دین اسلام را بپذیر تا چشمت به جمال امام حسن عسکری علیه السلام روشن شود. گفتم: ای بانوی بزرگ! با تمام وجودم حاضرم كه اسلام را بپذيرم. آنگاه فاطمه زهرا (سلام الله) مرا به آغوش محبتش گرفت و نوازش داد و فرمود: خوشحال باش! به تو مژده می‌دهم كه از اين به بعد امام حسن عسکری(ع) به ديدارت خواهد آمد! از خواب بيدار شدم بسيار خوشحال بودم و همواره شهادت به یکتایی خدا و پيامبری محمد(ص) را به زبان می‌گفتم،و در انتظار ديدار امام حسن عسكری(ع) بودم تا شب بعد شد، در خواب ديدم امام حسن عسکری(ع) به ديدار من آمد، از ديدار او بسيار خوشحال شدم، گله كردم كه چرا به ديدار من نمی‌آمدیی با اينكه دلم غرق محبّت تو بود! فرمود: علت جدایی اين بود كه تو در دين اسلام نبودی، از اين به بعد به ديدار تو خواهم آمد،‌ تا روزی كه خداوند تو را در ظاهر همسر من گرداند. از خواب بيدار شدم، هر شب آن بزرگوار را می‌ديدم، از آن به بعد حالم رو به بهبود می‌رفت و به لطف خدا سلامتی خود را باز يافتم. ملیکا همچنان آروز می‌کرد كه روزی بيايد و از ميان خاندان امپراطور روم دور شود، و از آلودگی دنيا پرستی اين خاندان نجات يابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه امام حسن علیه السلام برسد. بین مسلمانان و رومیان سالها جنگ بود،گاهی مسلمانان پيروز می‌شدند و گاهی روميان، طبیعی است كه در جنگ، عدّه‌اي اسير می‌شدند. در آن زمان رسم بود كه اسيران را به عنوان غلام و كنيز، می فروختند » •••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ @Monajat_ba_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فاتحه کبیره ذخیره کن وبفرست واسه همه عزیزان روزی شیخ مهدی فقیهی برای گرفتن استخاره به نزد آیت الله بهجت مراجعه می‌کند و بابت رفع گرفتاری از ایشان راهنمایی میخواهد. آیت الله بهجت به ایشان میفرمایند: چرا فاتحه کبیره نمی‌خوانید؟ شیخ مهدی فقیهی می‌پرسد، فاتحه کبیره چیست؟ و آیت الله بهجت، متن فاتحه کبیره را برای شیخ مهدی فقیهی شرح می‌دهد: ۱.یک مرتبه سوره حمد؛ ۲.یک مرتبه چهار قل ( سوره های کافرون، فلق، توحید و ناس) ۳.هفت مرتبه سوره قدر؛ ۴.سه مرتبه آیت الکرسی؛ به بیان شیخ مهدی فقیهی ازایت الله بهجت هرکسی برای میتی، این گونه فاتحه بخواند، هم رفع گرفتاری از خودش می‌شود و هم گنجی است برای میت! » •••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ @Monajat_ba_khodaa
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر کسی به شما گفت امام علم غیب نداره آیه 179 سوره مبارکه آل عمران رو براش بخونید: وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ ( و خدا بر آن نیست که شما را بر غیب آگاه کند. ولی خدا از میان فرستادگانش هر کس را بخواهد [برای آگاه کردن به غیب] برمی گزیند) 📜 منبع داستان: بحارالانوار جلد 48 صفحه 64 » •••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ @Monajat_ba_khodaa
♦️داستان نرجس مادر حضرت مهدی ♦️فرمان امام حسن عسکری علیه السلام در خواب به بانو ملیکا در شبی از شبها حضرت امام حسن عسکری(ع) به خوابش آمد و فرمود: در فلان روز جدت لشگری به جنگ با مسلمانان خواهد فرستاد. تو خود را درميان كنيزان و خدمتگذاران قرار بده به نحوی كه تو را نشناسند و از پی جد خود روانه شو و از فلان راه برو. اين كار را انجام داد. در راه لشگر مسلمانان به آن جمع برخوردند و آنها را اسیر کردند. «ملیکا» وقتی‌ كه همراه عدّه‌ای از بانوان اسير شد، برای اينكه کسی او را نشناسد، خود را نرگس ناميد (كه تلفّظ عربی اش همان نرجس است). بشر بن سليمان طبق پيشنهاد امام هادی(ع) همان روز معيّن به بغداد آمد، صبح زود كنار پل بغداد رفت، ديد كشتيها رسيدند، و كنيزها را در معرض فروش قرار دادند، در اين هنگام کنیزی را ديد كه دارای آن اوصافی است كه امام هادی(ع) فرموده بود، خريداران اصرار دارند او را بخرند،ولی او مايل نيست كنيز آنها شود. بُشر جلو آمد و با اجازه فروشنده، نامه امام هادی(ع) را به «نرجس» داد،نرجس تا آن را گشود و خواند، بی‌اختيار منقلب شد و اشك در چشمانش حلقه زد، در حالی كه گریه شوق گلويش را گرفته بود به صاحبش گفت: مرا حتماً به صاحب اين نامه بفروش. عمرو بن يزيد، گفت: مانعی ندارد، آنگاه در مورد قيمت او با بُشر بن سليمان صحبت كرد، او به همان مقدار پولی که امام هادی(ع) فرستاده بود، راضی شد. بُشر می‌گوید:كنيز را خريدم و با او از آنجا حركت كرديم. او همواره نامه را می‌بوسید و به چشم می‌کشید، من از روی تعجب گفتم تو كه هنوز صاحب نامه را نمی‌شناسی چرا اين قدر نامه را می‌بوسی؟ گفت: اگر پيامبر(ص) وجانشينان آنان را می‌شناختی چنين نمی‌گفتی!» آنگاه داستان خود را از اوّل تا آخر برای من بيان كرد. رسیدیم به سامرا، و او را به حضور امام هادی(ع) بردم.امام به او خوش آمد گفت و سپس خواهر حکیمه خاتون را خبر کرد و به او فرمود: این است آن بانوی محترمه ای که در انتظار او بودی، حکیمه او را در آغوش گرفت و به او تبریک گفت. سپس امام هادی(ع) به خواهرش فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامی را به او بیاموز. ادامه دارد... » •••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ @Monajat_ba_khodaa