eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
1هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
5.2هزار ویدیو
169 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ نهم: شهید دانشگر در ۲۳ بهمن سال ۱۳۹۴ دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات سفر به سوریه فراهم شد. در جواب فرمانده اش، سردار اباذری که به او گفته بود: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفته بود:« میترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود». شهید دانشگر اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. خانواده اش نیز مانع تصمیمش نشدند و حقیقت راهی که عباس انتخاب کرده بود ایمان داشتند. در نهایت او با اصرار زیاد به فرمانده اش، در اول۱ اردیبهشت سال۱۳۹۵ داوطلبانه عازم سوریه شد. ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ دهم: همسر شهید میفرماید:«قرار بود عید به سوریه اعزام شوند، ولی به دلایلی اعزامش به تأخیر افتاد به همین خاطر دوم اردیبهشت ماه اعزام شد. روزی که قرار بود عباس آقا به سوریه برود من در مدرسه بودم. روزهای قبل از آن هم امتحان داشتم. به همین خاطر نتوانستیم زیاد باهم صحبت کنیم. وقتی به خانه آمدم دیدم که برایم یک نامه نوشته و آن را روی میزم گذاشته بود. خوشحال شدم که عباس برایم نامه نوشته، ولی وقتی نامه را خواندم خیلی نگران شدم چون نوشته‌هایش بوی رفتن می‌داد. احساس کردم آخرین نوشته‌هایش در این دنیا است. خیلی جملات عارفانه نوشته بود. در نامه نوشته بود "رفتم تا وابسته نشوم" چون می ترسید به دنیا وابسته شود و نتواند از آن دل بکند و فراموش کند که در آن سوی مرزها چه اتفاقاتی دارد می‌افتد.» ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ هفدهم: پدر بزرگوار شهید: عباس کلاس اول یا دوم ابتدایی بود که برای زیارت حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام با خانواده به مشهد مقدس رفتیم. از مسافرخانه ای که در آن اقامت داشتیم تا حرم، نزدیک به یک کیلومتر فاصله بود. برای رسیدن به حرم، باید از کوچه های پیچ در پیچ می گذشتیم و بعد از طی مسیری طولانی به حرم می رسیدیم. روز آخر به فرزندانم، عباس و مهدی و علیرضا گفتم بیاید برای زیارت وداع با هم به حرم برویم. به حرم که رسیدیم، کفش ها را یک جا به کفشداری تحویل دادیم و محلی را مشخص کردیم و قرار شد که نیم ساعت بعد همه دوباره آنجا جمع شویم. نیم ساعت گذشت و به محل قرار برگشتم اما عباس نیامده بود. با علیرضا و مهدی هر چه در حرم گشتیم، خبری از اون بود. به واحد گمشده ها رفتم و مشخصات عباس را دادم. یک ساعتی گذشت. از پیدا کردنش در حرم نا امید شدم. برگشتیم به مسافرخانه و در کمال تعجب دیدم که عباس در اتاق است! تعجبم از این بود که در آن سن کم، چطورپا برهنه و تنها، راه مسافرخانه را از میان کوچه های پیچ درپیچ پیدا کرده است. ذکاوتش را ستودم. ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ بیست‌و‌ششم: مصطفی عبدالشاه، دوست شهید: عید غدیر سال ۱۳۸۶بود. امام جماعت بعد از نماز ظهر بلند شد و گفت امروز دوبه دو دست. بدهید. می خواهیم صیغه برادری بخوانیم تا در دنیا و آخرت یار و یاور هم باشیم. هنوز حرف های امام جماعت به پایان نرسیده بودکه نماز گزاران به بغل دستی هایشان نگاه می‌کردند و می‌سنجیدند که می‌خواهند با چه کسی برادر شوند! من نگاهی به سمت راستم انداختم. عباس کنار من نشسته بود. آن روزها قد کوتاه و بدن ضعیفی داشت اما خوش برخورد بود. با خودم فکر می کردم که او چطور می خواهد برای من برادری کند؟. صیغه برادری را با او خواندم. چند ماه بعد که عباس را دیدم به او گفتم:« بین ما عقد برادری خونده شده؛ شما واسه من چیکار کردی تو این مدت؟!» جوابی داد و گذشت. دوسه ماه بعد که دوباره او را در مسجد دیدم باز هم به او گفتم:« تو درحق برادرت چه کار کردی؟» وقتی دید حرفم جدی است، گفت:« تو دعا کن من شهید بشم، به اذن خدا شفاعت میکنم!» ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ بیست‌و‌هشتم: محمد جواد موحدی، همکار شهید: به ما رحم نمیکنی به این دانشجوها رحم کنید. از اول هفته تا آخر هفته، از سر صبح تا دم غروب، براشون کلاس و برنامه و آموزش گذاشتین، لااقل یه جمعه رو بهشون استراحت بدین!.. از روی ناراحتی این حرف ها را به عباس زدم. وقتی که می دیدم صبح های جمعه دانشجوها را برای شرکت در دعای ندبه ترغیب می کند. گفت: « از اول هفته تا آخر هفته واسه کی کار میکنن؟! خدایا دل خودشون؟! جواب دادم: «ان شاء الله واسه خدا» گفت: «اینم روش! » تا خواستم جوابی بدهم گفت : «حضرت آدم یه لحظه واسه دل خودش کار کرد و از عرش به فرش رسید.» گفتم : «عباس آقا ما عرش نمی خوایم! این فرش رو ازمون نگیر! بزار جمعه ها بخوابیم!» خندید و گفت : «بعد از های ندبه بگیر راحت بخواب!» ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🇮🇷🕊🇮🇷 در بحبوحه عملیات «بیت المقدس ۲» در ساعات ابتدایی اولین روز از بهمن ماه ۶۶، طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق، این دو شهید بزرگوار و تعدادی از نیروهای گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) در تاریکی شب توسط تیربار عراقی به شهادت میرسند. 🔸 بجهت گره خوردن کار و لزوم عقب نشینی سریع نیروها، ابتدا پیکر مطهر این عزیزان رو در همان منطقه، زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا (نفر وسط) و چند نفر دیگه می مانند تا به هر شکلی شده پیکر جامانده دوستانشون رو برگردونن. 🔸 در طی روشنی روز حرکتی نداشتند چون دشمن نسبت به منطقه تسلط و دید کاملی پیداکرده بود، لذا با بهره‌گیری از تاریکی شب و در اوج برف و سرمای کوهستانی منطقه، ابدان مطهر شهدا رو با مشکلات بسیاری روی دوششون حمل کرده و به عقب منتقل میکنن. 🔸 سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن، که اونجا این عکس به یادگار می ماند. هدیه کنیم به روح مطهر همه ی شهداصلوات بر محمد و آل محمد اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《شنبه》
- اون زمـان رزمنده ها با پای‌جاماندھ و دست جدا شدھ نماز میخواندند🌱! اول وقت و عاشقانہ 😍🕊.. اما الانッ با تَنِ سالـم نماز هامون قضا میشہ 🖇! اگر هـم قضا نشہ میزاࢪیمــ آخر وقت با عجلہ ...🙂 خدا ایناࢪو میبینہ مارو هم میبینہ... منتشر کنید✅ 🔸کانال: 🌷- نماز اول وقت -🌷 https://eitaa.com/joinchat/1254818728Cd41a2f3c47 ممنون از همراهی خوب شما✨🌹
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《یکشنبه》
سلام ✋️✋️ دنبال چیزی میگردی ؟🤔 اره! دنبال کانالی هستم که داخلش عکس ها و کلیپ های مختلف گذاشته بشه خب این که نمیخواد بگردی 😌 برو داخل کانال زیر👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2320237437Cffdb10176c وای ممنون ❣️❣️ چه عکسا و ویدیو هایی که گذاشته 👌👌 خواهش 🙏 دوست خوبم شما هم به این کانال دعوت هستید❤️❤️🌷
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《یکشنبه》
سلام ✋️✋️ دنبال چیزی میگردی ؟🤔 اره! دنبال کانالی هستم که داخلش عکس ها و کلیپ های مختلف گذاشته بشه خب این که نمیخواد بگردی 😌 برو داخل کانال زیر👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2320237437Cffdb10176c وای ممنون ❣️❣️ چه عکسا و ویدیو هایی که گذاشته 👌👌 خواهش 🙏 دوست خوبم شما هم به این کانال دعوت هستید❤️❤️🌷
یه دور تسبیحِ مرگ‌بر‌آمریکا✊🏻 داشتیم می رفتیم سمتِ هلی کوپتر تویِ مسیر آقا مهدی باکری یه دور تسبیحِ مرگ‌بر‌آمریکا گفت... می‌گفت آقای مشکینی فرمودند: ثوابِ گفتن مرگ بر آمریکا کمتر از نماز نیست... _شهیدمهدی‌باکری_
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 «سجاد زبرجدی» شهید مدافع حرم در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش آورده است: اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم؛ به لطف خداوند حاضر هستم...!✨🥺 🕊 |@Kanoon_shahiddaneshgar|
از خدا خواسته بود که بدنش یک وجب از خاک زمین را اِشغال نکند.. آب دجله او را براۍ همیشه با خودش برد..🥀 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ محمد 🌱کانون شهید عباس دانشگر استان آذربایجان شرقی گروه۷۵ https://eitaa.com/joinchat/3627156445C8472787185