میگفت :
اگھاینگوشےباعثمیشھگنـٰاهڪنۍ، بزارشڪناردنبالِجھادفرهنگےامنبـآش!✋🏼
حرفِشهیدابراهیمهادییادتباشـھ
کهمیفرمودن:
تاخودتُدرستنڪنۍ
نمیتونـےبقیـھروهمدرستڪنۍ🙂💔
بـھخودمونبیاییمرفقا
ازخودمونشروعکنیم🍃!
#تلنگر
آقاگفتنسیاستدشمنیَاسآفرینیهستش! یعنیمنوشمااگرمیخوایمدشمنبهحساب نیایمبایدامیدآفرینیکنیم...!
#حواست_باشه_مومن 🌱
#لبیک_یا_خامنه_ای
#بدونتعارف
جوریزندگیکنیمکهاگهچارتاآدمدیدنمون
عاشقمذهبمون،مراممونبشن،
نهاینکهازهرچی مذهبیوانقلابیهزدهبشن..
#آرھمشتۍبایددرستزندگۍکرد🚶♂!
شھیدبابڪنوࢪ؎ھِࢪیس
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
💫 صبحانه ای با شهید حسینعلی عالی (شهيدی که تسبیح موجودات و جمادات را می شنید!!! و از باطن انسانها اگاه بود.)
((زندگی نامه ی شهید قسمت سوم ))
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
🔸برادر شهید عالی در خاطراتی روایت میکند: عملیات والفجر8 بود،بر اثر بمباران شیمیایی دشمن تعدادی از رزمندهها زیر آوار ماندند، حسینعلی بدون توجه به گازهای شیمیایی سریع به طرف بچهها رفت، من نیز به دنبالش رفتم، به سختی بسیجیها را بیرون آوردیم. وقتی از محوطه خارج شدیم حالت تهوع و سرگیجه شدید به ما دست داد. تمام صورت برادرم سوخته بود. ما را به بیمارستان «بوعلی» تهران اعزام کردند. مصدومیت حسین از ناحیه چشم بیشتر از دیگر اعضای بدنش بود، اما باز میخندید. در حالیکه نگرانش بودم و به استقامت او در برابر آزمایشهای الهی غبطه میخوردم او با دیدن ناراحتی من مرا به صبوری دعوت کرد و گفت:«اینها نعمتهای الهی هستند، از این نعمتها استفاده کنید، این بالاترین افتخار است، اگر خداوند شهادت را نصیب ما نکرد، همین که جراحتی از جنگ داشته باشیم، بالاترین افتخار برای ما است.
🔸پزشک معالج ببخاطر همین مجروحیت شیمیایی رایش 6 ماه استراحت تجویز کرد، ولی حسینعلی که توان ماندن در شهر را نداشت یک ماه بعد عازم جبهه شد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
💫 "می خواهی یقینت زیاد شود!؟" خاطره ای از شهید مرتضی بشارتی از همرزمان شهید حسینعلی عالی. شهیدی که سیرت انسانها را میدید و با موجودات و نبادات سخن میگفت.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
🔸در زندگی شهید حسینعلی عالی که پیرو صادق ولایت بود بارقههایی از بصیرت و معرفت مشاهده میشود. بعضی از دوستان خاص او اذعان دارند که او به معرفتی دست یافته بود که میتوانست از ضمیر افراد اطلاع یابد و تسبیح موجودات عالم را که خداوند در قرآن بر آن تصریح کرده است، بشنود.
🔸شهید بشارتی پیش از شهادتش دقیقا بعد از شهادت شهید حسینعلی عالی تعریف میکرد: «با حسین برای شناسایی رفتیم. وقت نماز شد. اوّل برادر عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. بعد ایشان به نگهبانی ایستاد و من به نماز. من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. پس از نماز دیدم حسین میخندد. به من گفت:« میخواهی یقینت زیاد بشه؟» با تعجّب گفتم: «بله، اما تو از کجا فهمیدی؟» خندید و گفت: «چهقدر؟»
گفتم: «زیاد.» گفت: «گوشِت رو بذار روی زمین و گوش کن.» من همان کار را کردم. شنیدم که زمین با من حرف میزد و من را نصیحت میکرد و میگفت: «مرتضی! نترس. عالم عبث نیست و کار شما بیهوده نیست من و تو هر دو عبد خداییم، اما در دو لباس و دو شکل. سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و...» زمین مدام برایم حرف میزد. سپس حسین گفت: «مرتضی! یقینت زیاد شد؟» مرتضی میگفت:« من فکر میکردم انسان میتواند به خدا خیلی نزدیک شود، اما نه تا این حد.» البته موارد زیادی از اوصاف عجیب این شهید است که متآسفانه دوستان شهيد به دلایل مختلف از نقل آنها صرف نظر کرده اند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
💫 صبحانه ای با شهید حسینعلی عالی (شهيدی که تسبیح موجودات و جمادات را می شنید!!! و از باطن انسانها اگاه بود.)
((زندگی نامه ی شهید قسمت اول))
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
🔸حسینعلی عالی در ماه محرم سال ۱۳۴۶ هجری شمسی در روستای «جهانگیر» شهرستان«زابل» متولد شد.
🔸تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را نیز در این شهرستان گذراند. با اوجگیری انقلاب، به همراه پدر و مادر و دیگر وابستگان در مبارزات علیه حکومت استبدادی شاه شرکت فعال داشت. عشق و علاقه عجیبی به امام و انقلاب داشت و َهمین موجب شد پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای حراست از انقلاب و دستاوردهای آن به عضویت بسیج در بیاید. او عاشق امام بود و همه را به اطاعت از ایشان سفارش میکرد.
🔸باتهاجم نظامی عراق علیه ایران و آغاز جنگ تحمیلی، در حالی که یک دانشآموز 14 ساله بود و جثه کوچکی داشت به جبهه رفت.حسینعلی در کنار تحصیل،به ورزش کشتی نیز علاقه داشت و در هر دو زمینه موفق بود. او خیلی زود رسالت و توانایی خود را در جبهه شناخت و در واحد «اطلاعات-عملیات» لشکر «41 ثارالله» استان کرمان فعال شد و در عملیاتهایی همچون «والفجر8»، «کربلای1» و «کربلای5» حضور یافت.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
💫 صبحانه ای با شهید حسینعلی عالی (شهيدی که تسبیح موجودات و جمادات را می شنید!!! و از باطن انسانها اگاه بود.)
((زندگی نامه ی شهید قسمت دوم ))
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
🔸از خصوصیات بارز شهید مدیریت، مسئولیتپذیری، ولایتمداری،اطاعت و فرمانبرداری، احترام و روحیه مشورت او بود وهمین ویژگیها موجب شد تا در19 سالگی در عملیات «کربلا5» از سوی حاج قاسم سلیمانی مسئول محور عملیات لشکر ۴۱ ثارالله به او سپرده شود. قدرت فرماندهی خوبی داشت. ادب و رفتاش باعث جذب رزمندگان به او شده بود. در انجام فرایض و عمل به مستحبات و قرائت قرآن و دعا کوشا بود.
🔸تا اینکه در شب نوزدهم دیماه 1365 در حالی که رزمندگان در منطقه «شلمچه» در حال عبور از زمینی پر از آب بودند،به موانعی همچون میدان مین و 100 متر سیم خاردار فرش شده بر زمین میرسند. تخریب چی سیمها را میچیند که در همین لحظه دشمن منور هشدار دهنده را شلیک میکند. در این درگیری گلولهای به پهلوی حسینعلی برخورد میکند اما او برای اینکه رزمندگان دیگر بتوانند از آن مهلکه نجات یابند و خط دشمن شکسته شود خودش را روی سیم خاردارها میاندازد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
💫 صبحانه ای با شهید حسینعلی عالی (شهيدی که تسبیح موجودات و جمادات را می شنید!!! و از باطن انسانها اگاه بود.)
((زندگی نامه ی شهید قسمت چهارم ))
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
🔸او با وجود اینکه مسئول اطلاعات عملیات لشکر بود، به تمام اعضای خانواده گفته بود که در جنگ کفشهای رزمندگان را واکس میزند و آنها که این مطلب را باور کرده بودند و از اینهمه عجله او برای بازگشت و انجام این کار تعجب میکردند.
🔸حسینعلی از کودکی دوست داشت پزشک شود. یک روز به او گفتم: «جبهه بس است، تو که میگفتی میخواهی پزشک یا دندانپزشک شوی، پس درست را بخوان، میدانی مردم میگویند شما برای فرار از درس به جبهه میروید». نگاهش را به زمین دوخت و پاسخ داد: «جبهه به ما نیاز دارد، دین و شرف ما در هجوم دشمن قرار گرفته. وقت آن نیست که من فقط درس بخوانم، ان شاءالله جنگ که تمام شد، با خیال راحت درس میخوانم برای من اصلاً مهم نیست، بگذار هرچه میخواهند بگویند، وقتی امام میگوید رفتن به جبهه وظیفه است، نباید انسان کلاه شرعی درست کند و به بهانه تحصیل جان خود را حفظ کند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄