10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت فرمانده سپاه تهران از التماس اسرائیل و آمریکا برای آتشبس
🔹 سردار حسنزاده:
🔹 پیروز واقعی این نبرد سنگین ۱۲ روزه که بود؟ ۰۰:۳۹
🔸 دشمنان تصور میکردند اگر زنجیره فرماندهان نظامی را بزنند امکان پاسخگویی نخواهیم داشت ۰۲:۰۰
🔹 گنبد آهنین بزرگترین سامانه یکپارچه پدافند هوایی دنیا است ۰۲:۲۳
🔸 وقتی قلب پایگاه العدید آمریکا را زدیم التماسها شروع شد ۰۳:۲۹
#مرگ_بر_اسرائیل
#مرگ_بر_امریکا
🆔 |@refigh_asemani|🇮🇷
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
۱۴۳
💠 آقای حسینزاده از استان تهران:
✍
سالها از آن روز گذشته، اما هنوز اولین نگاه را به یاد دارم.
دیدارش چهرهبهچهره نبود، بلکه در سکوت درخشانِ یک صفحهنمایش، دیدمش.
عکسش را میگویم.
تبسمی دلنشین، نگاهی گیرا… چنان که دوربین توانسته بود لحظهای از روحش را شکار کند.
وقتی وصیتنامهاش را خواندم، بندبند کلماتش مثل قطرههای باران بر قلبم نشست، اما نه نرم و آرام - سنگین و پرطنین، مثل رگبار بهاری که هم زمین را میشوید و هم آسمان را به چالش میکشد. فهمیدم که او یک جوان دهه هفتادی است. همین مرا امیدوار کرد… به اینکه هنوز هم میشود در این زمانه، از کوچههای خاکیِ دنیا، راهی به سمت آسمان پیدا کرد.
از همان روز، عباس شد تپش روزهای زندگی من.
با او حرف میزنم، بیآنکه جواب بشنوم. با او درد دل میکنم، بیآنکه گلایه بکنم. دیوار اتاقم حالا پر از عکسهایش است؛ قابهایی که هر بار نگاهشان میکنم، احساس میکنم با چشمهایش با من حرف میزند.
شبی در خواب دیدمش؛ لبخندی کوتاه، دستی گرم، و آغوشی که در آن گم شدم. همان لحظه که فکر کردم چیزی میگوید، سکوت کرد. فقط سکوت… و من ماندم با هزار فکر و هزار حس.
حالا یاد گرفتهام مثل او سکوت کنم و کمحرف شوم، حالا که دیگر میدانم «خاموشی، باغستان اندیشه است» [۱]
مدتی بعد، وصیتنامهاش را روی بنری چاپ کردم، تا دیگران هم با او آشنا شوند. حالا آنقدر از عباس گفتهام که دوستانم به شوخی و جدی مرا «عباس» صدا میزنند.
ولی… به قول خودش: من کجا و شهدا کجا…
آنجا که در وصیتنامهاش نوشته بود:
«شهید، شهادت را به چنگ میآورد، راه درازی را طی میکند تا به آن مقام میرسد؛ اما من چه؟ سیاهی گناه چهرهام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده...»
هر بار این خطوط را میخوانم، درنگ میکنم. با خود میگویم: این کلمات را چگونه با این سنِ کمت قلم زدی؟ انگار نگاهت، فراتر از سالها و تجربهها، به افقِ یک جاودانگی میاندیشد.
زندگیات را که مرور میکنم، خطبهخط، نقطهبهنقطه، میبینم اهلبیت علیهمالسلام مخصوصاً حضرت زهرا سلاماللهعلیها به تو عنایت ویژهای داشتند.
از هشتسالگی تا هجدهسالگی، پای درس و دعا در مسجد الزهرا سلاماللهعلیها، روح آسمانیات شکل گرفت. ردّ همان ارادت ویژهات را میشود در شب عاشورا، کنار ضریح امام رضا علیهالسلام، در قرائت زیارت حضرت زهرا سلاماللهعلیها دید - وقتی که برات شهادتت را همان جا گرفتی.
شهادتت هم که… زهرا گونه بود؛ همانطور که خواسته بودی. در جنوب حلب سوریه، بین درِ خودرو و دیوار پشت سرت، موشکی فرود آمد… و شعلهها تو را در آغوش گرفتند…
اینها را که کنار هم میگذارم، تازه میفهمم تو هم مثل شهید ابراهیم هادی، مثل شهید محمدرضا تورجیزاده… زهرایی زندگی کردی و زهرایی به آسمان پر کشیدی.
عباس جان… حالا که میدانم صدایت به آستان اهلبیت علیهمالسلام میرسد، میشود سفارش مرا هم بکنی؟ شفیع شوی برای اینکه روزی در رکاب مولایمان صاحبالزمان عجلالله تعالی فرجه الشریف شهید شوم؟ مگر خودت نگفتی سپاه حضرت ولیعصر (عجلالله)، یار میخواهد؟ مگر نه اینکه میگویند: رفیق شهید، شهیدت میکند؟
پس بسمالله…
عباس جان، شفاعتم را فراموش نکن. انگیزه زندگیام یاری امام زمان (عج) است و آرزو دارم روزی در رکابش شهید شوم.
[۱] امام علی علیهالسلام: الصَّمتُ رَوضَةُ الفِكرِ .
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
¦🕊✨¦
سلام بر او که میگفت:
کوچکتر از آن هستم که کسی را نصیحت کنم؛ اما همه را به صداقت، محبت و پرهیزگاری دعوت میکنم و از آنان میخواهم فریب مال دنیا را نخورند که این مال فناپذیر است.
#شهیدسعیدعلیزاده 🌱
| @kanoon_shahiddaneshgar |
[ بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ ]
روزتون پر از خیر و برکت!🌻✨.
● امروز دوشنبه مصادف با :
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴ ه.ش
- ۲۲ ربیع ۱۴۴۶ ه.ق
- ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۵ میلادی
● ذکر روز :
| یا قاضی الحاجات |
| @kanoon_shahiddaneshgar |6
#آیات_نور 🌾📖'
• ثواب تلاوت این صفحه از قرآن کریم هدیه به شهید ادواردو آنیلی .
| @kanoon_shahiddaneshgar |
علی فانیDua-Al-Ahd.mp3
زمان:
حجم:
8.25M
•🎧🌿•
{دعای عهد}
خدایا او را قرار ده پناهگاهی برای ستمدیدگان از بندگانت و یاور برای کسی که یاری برای خود جز تو نمییابد!
| @kanoon_shahiddaneshgar |
#قطرهایازدریا 🌾📖'
اميرالمؤمنين(ع) میفرمایند:
از اشتباه دیگران خوشحال
نشو؛ چون تو هم بیخطا
نیستی.
[ غررالحكم، ح۱۰۲۹۴ ]
| @kanoon_shahiddaneshgar |
✅ مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
۱۴۴
💠 خانم آل حکمت از شهرستان سمنان:
✍
مثل هر روز، مسیر خانه تا مسجد را قدم میزنم. آفتاب ظهر سمنان سنگین روی دیوارها افتاده، و عکس شهید عباس دانشگر - با همان نگاه آرام و مطمئن - روی دیوار، انگار از پس سالها هنوز به رهگذران «سلام» میکند و جملهای که کنار عکسش، یادآور میشود که امنیت امروزمان، را مدیون شهدا هستیم.
چند قدم بعد، به در ورودی مسجد الزهرا (س) میرسم؛ درست بالای سر، روی کاشی لاجوردی با خطی خوش، سوره ی کوثر نقش بسته است. «خیر کثیر» و ناخودآگاه، به یاد میآورم که این مسجد در خودش، مصداق خیرِ بیپایان را پروراند؛ کودکی که از هشتسالگی تا هجدهسالگی در سایهی عنایت حضرت زهرا (س) قد کشید و روزی، تمام هستیاش، جانش را باخدا معامله کرد. عباس دانشگر روحش در اینجا پرورش یافت.
ظهرهای داغ تابستان، صدای مؤذن با بوی عود در هوا قاطی میشود؛ فرشها هنوز نمِ شستوشو را در تار و پودشان دارند و بویشان، آدم را تا خاطرات کودکی شستن فرش در حیاط خانه بابابزرگ میبرد.
بین دونماز، امامجماعت با صدایی گرم و مطمئن، از نقش مسجد در نگاه امام خمینی (ره) میگوید:
«مساجد محل تربیت انسانهای متعهد و آگاه است و حفظ آن و حضور در آن، حفظ اسلام است.»
این جمله، دیوارها و سقف را برایم زنده میکند. حس میکنم اینجا روحپرور است؛ درست همان مسجدی که عباس بارها در آن قامت بسته است.
از آن روز، مسجد برایم فقط محل نماز نبود. شد مدرسهام، پناهگاهم، میدان اندیشهام.
اسم عباس که میآید، انگار چراغی در دلم روشن میشود؛ نوری که از روز آشنایی، آرام اما عمیق، در زندگیام افتاده. از آن روز، حتی طرز فکرم و رفتارم عوض شده است: دیگر با صدای بلند با پدر و مادرم حرف نمیزنم، پایم را جلویشان دراز نمیکنم، نمازم را اول وقت و در مسجد میخوانم، و حجابم را با عشق و دقت بر سر میگذارم.
یادم هست روزی بود که وقت اذان، سرگرم گوشیام بودم و پدر چند بار صدایم کرد. حالا اما با شنیدن نخستین تکبیر مؤذن، گوشی را کنار میگذارم، وضو میگیرم و راه مسجد را پیش میگیرم؛ گویی قرار ملاقاتی دارم که اهمیتی بالاتر از همه چیز دارد.
گاهی با خودم فکر میکنم نخستین نمازی که عباس در این مسجد خواند، تا آخرین نمازش که فرشتگان پشت ستونها صفکشیده بودند. شاید همان شب، دعایش سر به آسمان کشید تا روزی به شهادتش گره بخورد.
حالا بعضی از شبها بعد از هر نماز، وقتی در «حلقه صالحین» کنار دیگران مینشینم، حضور شهید را احساس میکنم. همین ستونها و فرشها، شاهد قرائت قرآن و آموختن درسهای دین، برای سالهای زندگیاش بودهاند. درست همین نقطه، تکهای از قلب اسلام میتپد که انسان میسازد، انسانی مثل شهید عباس دانشگر…
«مسجد محل تربیت انسانهای متعهد و آگاه است؛…»
عباس را هر روز بیشتر میشناسم و با هر شناخت تازه، انگار خودم را هم پیدا میکنم. همشهری بودن با او برایم افتخار است و نمازم در مسجدی که او در آن به آسمان سلام گفت، برایم به معنای وصلشدن به راهی است که به ایمان، آگاهی و در نهایت، سعادت ختم میشود.
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
¦🕊✨¦
سلام بر او که میگفت:
خط ولایت خطی است که مسیر درست و راست را به ما نشان میدهد و اگر میخواهیم خود را محک بزنیم، باید ببینیم چقدر پیروی از ولایت میکنیم!
#شهیدحجتباقری 🌱
| @kanoon_shahiddaneshgar |